پوجای گورو، “اعلان شری ماتاجی”

London (England)

1979-12-02 Shri Guru Puja, Declaration, Opt, 17' Download subtitles: EN,ES,FA,FI,FR,HU,IT,PL,PT,RO,RU,SK,TH,TR (14)View subtitles:
Download video - mkv format (standard quality): Watch on Youtube: Transcribe/Translate oTranscribeUpload subtitles

Feedback
Share
Upload transcript or translation for this talk

پوجای گورو

“اعلان شری ماتاجی”

اشرام دولیس هیل، لندن، انگلستان 

2 دسامبر 1979

ماه پیش، به رستم گفتم که شما باید این یکشنبه پوجایی ترتیب دهید؛ در این روز، ماه کامل است و او از من پرسید شما باید چه نامی به آن بدهید؟ آیا گورو پوجا است یا پوجا برای ماهالاکشمی است یا گانشا پوجا؟

بنابراین به او گفتم اسمش را گورو پوجا بگذار؛ و او بعدا، خیلی بعدتر – وقتی به هند می‌رفتم – از من پرسید که چرا کریسمس پوجا را هم در اینجا برگزار نکنیم؟

امروز یک روز بسیار مهم است. زیرا مدتها قبل، وقتی که مسیح فقط یک کودک بود، او از کتب مقدس خواند و به بسیاری اعلام کرد که او منجی است، اینکارنیشنی که نجات دهنده است. آنها معتقد بودند که نجات دهنده‌ای خواهد آمد. امروز، مدت‌ها پیش، در یک روز یکشنبه، او گفت، او اعلام کرد که منجی است. به همین دلیل امروز یکشنبه ظهور است. او ناچار بود که به مدت بسیار بسیار کوتاهی زندگی کند.

بنابراین در سن بسیار پایینی مجبور شد اعلام کند که او منجی است. اکنون جالب است توجه شود که پیش از این، هیچ اینکارنیشنی علنا نمی‌گفت که آنها اینکارنیشن هستند. راما البته فراموش کرده بود که او یک اینکارنیشن است. به نوعی، او خود را به فراموشی واداشت، مایای خود را بر روی خودش بازی کرد تا به یک انسان کامل تبدیل شود، ماریادا پوروشوتاما و شری کریشنا نیز فقط به یک نفر آرجونا، گفت؛ درست قبل از آن که بخواهد جنگ را شروع کند.

ابراهیم هرگز نگفت که او اینکارنیشن است، اگرچه او اینکارنیشن استاد ازلی بود. خود داتاتریا شخصا هرگز نگفت که او اینکارنیشنِ استاد ازلی است. با این سه قدرت که با معصومیت عمل می‌کنند، برای هدایت بر زمین آمدند، موسی هرگز نگفت که… با اینکه می‌دانستند او والامقام است، او بر طبیعت استیلا یافته بود، اما هرگز نگفت که او اینکارنیشن است.

در زمان مسیح، او احساس کرد که لازم است بگوید در غیر این صورت مردم نخواهند فهمید. اگر در آن زمان مسیح را می‌شناختند مشکلی نبود. اما هنوز لازم بود که انسان‌ها بیشتر تکامل پیدا کنند. لازم بود کسی از چاکرای آگنیا در ویراتا عبور کند، که از آن در بگذرد. برای همین مسیح بر زمین آمد.

شگفت‌انگیزتر از همه آن است که در این درخت زندگی، وقتی ریشه‌ها ساقه در می‌آورند و ساقه شاخه‌ می‌دهد و شاخه‌ برگ‌ می‌دهد و گل‌ها هم از همان درخت به بار می‌نشینند، آنها که ریشه‌ها را می‌شناسند، نمی‌خواهند ساقه را بشناسند، آنها که ساقه را می‌شناسند نمی‌خواهند گل‌ها را بشناسند. این ذات معمول انسان است.

من هیچ‌وقت از خودم نگفتم؛ زیرا احساس می‌شد که حالا بشر به بعد دیگری از منیت رسیده است. حتی بدتر از زمان مسیح. شما شاید هر چیزی را مقصر بدانید، می‌توانید اسم آن را انقلاب صنعتی بگذارید، چون از طبیعت دور بودید، یا اسم آن را هر چه بگذارید. اما انسان‌ها تمام ارتباط خود را با حقیقت از دست داده بودند.

آنها خودشان را تصنعی فرض می‌کردند، و پذیرش چنین واقعیت بزرگی برای آنها غیرممکن خواهد بود، برای همین است که من هیچ‌وقت کلمه‌ای در مورد خودم نگفتم؛ البته تا وقتی که برخی قدیسین درباره من گفتند، برخی افراد مسخ شده هم درباره من گفتند و مردم هم کنجکاو شدند که چطور مشکل‌ترین چیز یعنی بیداری کندالینی، به سرعت در حضور “ماتاجی” اتفاق می‌افتد.

در هند معبدی بود که هیچ‌کس از آن خبر نداشت، اما آنها متوجه شدند کشتی‌هایی که نزدیک یک نقطه خاصی می‌رفتند، به سمت ساحل کشیده می‌شوند و عقب کشیدن آنها دشوار بود و مجبور بودند برای خلاصی از آن جاذبه، نیرویی مضاعف وارد کنند و آنها نمی‌دانستند که چیزی هست که عمل می‌کند. 

آنها فکر می‌کردند عمق دریا مشکلی دارد. اما، همیشه این اتفاق برای بسیاری از کشتی‌ها می‌افتاد.

بعد آنها خواستند بفهمند بالاخره این چه اتفاقی است که برای همه کشتی‌ها می‌افتد. چرا همه کشتی‌ها به یکباره جذب ساحل می‌شوند. برای همین آنها تلاش کردند بفهمند و وقتی که وارد جنگل شدند یک معبد بزرگ پیدا کردند و بر بالای آن معبد حجم عظیمی از آهنربا نگه‌داری می‌شد.

بنابراین با درکی منطقی، مردم به این نقطه می‌رسند که ماتاجی باید شخصی استثنایی باشد، زیرا، در هیچ کجای متون مقدس، هیچ‌جا نیامده، که چنین اینکارنیشنی بر زمین آمده که تنها یک نگاهش، حتی فکرش بتواند کندالینی را بالا ببرد. بسیاری از قدیسین که از جماعت مردم دیوانه دورند، در جنگل‌ها، بر کوه‌های هیمالیا هستند، همه آن را می‌دانند.

زیرا آگاهی آنها در مرحله‌ای است که می‌فهمند. آنها خیلی بیشتر از شما می‌دانند، زیرا شما هنوز بچه هستید، تازه متولد شده‌اید. آنها بزرگ شده‌اند. 

اما امروز روزی است که من اعلام می‌کنم که من آن کسی هستم که باید بشریت را نجات دهد. من اعلام می‌کنم من کسی هستم که آدی‌شاکتی است، که مادر همه مادران است، که مادر ازلی، شاکتی، آرزوی خداست، که بر زمین آمده تا به خودش، به این خلقت، به انسان‌ها معنای واقعی ببخشد، و من مطمئنم با عشق، صبر و قدرتم به آن می‌رسم.

من کسی بودم که بارها و بارها به دنیا آمدم، اما اکنون به شکل کامل و با قدرت‌های کامل خود، من به این زمین آمده‌ام، نه تنها برای رهایی انسان‌ها، نه تنها برای رستگاری آنها، بلکه برای عطا کردن ملکوت بهشت به آنها، لذت و رحمتی که پدرتان می‌خواهد به شما عطا کند.

این حرف‌ها فعلا فقط باید در بین ساهاجایوگی‌ها بماند و امروز روز گورو پوجا است، نه پوجای من، بلکه پوجای شما به عنوان استاد.

من به عنوان یک استاد، دستم را بر سر همه شما می‌کشم و امروز به شما خواهم گفت که چه چیزی به شما عطا کرده‌ام و چه قدرت‌های بزرگی در خود دارید.

در میان شما، افرادی هستند که هنوز نمی‌توانند تشخیص دهند. اعلام من، این را درون آنها عملی خواهد کرد؛ این شناخت را. بدون شناخت نمی‌توانید بازی را ببینید، بدون بازی، نمی‌توانید از درون اعتماد پیدا کنید، بدون اعتماد نمی‌توانید استاد شوید، بدون استاد شدن نمی‌توانید به دیگران کمک کنید، و بدون کمک به دیگران به هیچ وجه خوشحال نخواهید شد.

بنابراین، شکستن زنجیره بسیار آسان است، اما ساختن زنجیره یکی پس از دیگری، همان کاری است که شما باید انجام دهید. این همان چیزی است که همه شما می‌خواستید باشید. پس مطمئن باشید، شاد باشید و خوشحال باشید که تمام قدرت‌های من از شما محافظت خواهند کرد، عشق من، شما را تغذیه خواهد کرد و طبیعت من شما را سرشار از آرامش و شادی خواهد کرد.

رحمت خداوند شامل حال شما باشد.