پوجای ناواراتری، “نظم”

Hampstead Town Hall Centre, Hampstead (England)

Feedback
Share
Upload transcript or translation for this talk

پوجای ناواراتری

لندن، همپستد، انگلیس، 23 سپتامیر 1984

ساهاجایوگی: آنها رفته‌اند چند باتری برای میکروفن بیاورند.

شری ماتاجی: همه آنها باید بیایند و جلو بنشینند، تمام بچه‌ها، دختران، یا در عقب روی صندلی.

امروز روز بزرگی برای همه ما است… صدای مرا آنجا می‌شنوید؟ که امروز داریم ناوارتری را جشن می‌گیریم و همه بعد از چنین تور درازمدت من، همدیگر را ملاقات می‌کنیم. وقتی در ایتالیا گفتم انگلستان قلب عالم است آنها باور نمی‌کردند. آنها از این گفته، بسیار شوکه شدند. نمی‌توانستند باور کنند که انگلستان می‌تواند قلب عالم باشد.

یکی از دلایل این بود که احساس می‌کردند، انگلیسی‌ها یک زمانی مورد حمله رومی‌ها قرار گرفتند، و رومی‌ها هم آن موقع احساس کرده بودند انگلیسی‌ها مردمانی بسیار پرمدعا هستند. آنها حتی شکست را نمی‌پذیرفتند، به لطف فردی که گمنام است. آنها حتی اگر با وجود گمنامی، ازخود راضی بودند. برای همین نمی‌توانستند باور کنند چطور ممکن است که انگلستان قلب عالم باشد؟ اگر این قلب باشد، وضع جهان چه خواهد بود؟ و بعد برای من مفصل درباره پرمدعا بودن انگلیسی‌ها توضیح دادند و بعد حس کردم من هم چنین چیزی را خودم فهمیده‌ام.

حالا وقتی داریم مهم‌ترینِ مهم‌ترین‌ها، این ناواراتری را جشن می‌گیریم، باید چیز خاصی در آن باشد، که باید این قلب را تمام و کمال، کامل پاک‌سازی کنیم و آن را چنان پاک کنیم که تمام خونی که در کل بدن عبور می‌کند را پاک کند. بنابراین سلول‌های این قلب، که این اندام مهم را ساخته‌اند، باید بهترین باشند، چون سلول‌های قلب درون بدن یک انسان، بهترین سلول‌ها با بالاترین کیفیت و حساس‌ترین هستند.

و این قلب است که آناهاتا را آشکار می‌کند، صدایی که بدون صدای ضرب است. در حالی که می‌بینیم افرادی قابل و توانمند وجود دارند، قطعا وجود دارند، با این حال بقیه بیشتر حرف می‌زنند، بیشتر خودنمایی می‌کنند و آن قابلیت را ندارند. حالا دست‌یابی به آن قابلیت باید ممکن باشد، چون شما در سرزمین خاص انگلستان متولد شده‌اید. این امکان باید در درون شما ایجاد شده باشد.

پس چه چیزی کم است؟ چرا این‌طور است که با تمام این امکانات، با این همه پیشینه عالی، با تمام شایستگی‌هایی که برای اینجا بودن وجود دارد، چرا می‌بینیم که ساهاجایوگی‌ها، برای سالیان سال، به حد خیلی‌های دیگر نمی‌رسند. دلیل آن چیست؟

قلب را اگر نگاه کنید می‌بینید که یک ضربانی دارد و با صدایی خاص تحرک دارد و حتی می‌توانید از آن ضربان یک نمودار بگیرید و آنقدر مرتب است، آنقدزمنظبط است، آنقدر منظم است، که حتی کوچک‌ترین صدای اضافی، یا کوچک‌ترین تغییری روی نمودار نشان داده می‌شود. قلب چیزی بسیار حساس است. و این همان چیزی است که اینجا کم است؛ نظم قلب. این قلب، قلبی نامنظم و عجیب و غریب است که با ایگو متورم می‌شود.

و هر صحبتی که بشود، این کتاب‌خوآنها، هر چه که به آنها گفته شود، اول خیلی جدی به شما گوش می‌دهند و دقیقه دوم هیچ اثری بر آنها ندارد. پس این چیز دیگری است که باید ببینیم اگر در ما هست، بیایید درک کنیم که آنچه که ما نداریم نظم است. و آن نظم باید ایجاد شود وگرنه قابلیت‌های ما بیشتر نخواهند شد. ولی برای همه اینها به نظرم ما باید یک هوش ذاتی داشته باشیم. تحصیلات نه، هوش ذاتی. هوش ذاتی برای این که متوجه شویم قابلیت ما باید بیشتر شود.

حالا اینجا روح می‌تپد. روح و نه قدرت. شاهد، کسی که تماشا می‌کند، همان که بازتاب خداوند است، کسی که نظاره‌گر کار دِوی است. در واقع، اتفاقی که رخ می‌دهد این است که بدون بالا آمدن تا آن سطح، اگر ما هم بگوییم: «بسیار خوب، ما هم تماشا می‌کنیم چون روح هستیم،» آن وقت به آن قابلیت دست پیدا نمی‌کنیم. و با تمام رحمت‌ها، مثل هفت هاله قلب، ما هفت اشرام داریم.

ما درک نمی‌کنیم که باید خودمان را منظم کنیم. تنها سود بردن یا بودن در ساهاجایوگا، ادعا کردن به این که یک ساهاجایوگی هستید، نشانه یک سلول قلب بودن نیست. و حالا باید هشدار داده شود. خیلی مهم است در این بحران که ساهاجایوگا در حال اوج گرفتن است این را به خاطر بسپارید، که سرعت لازم به دست آمده و در حال اوج گرفتن است. آنها که جا بمانند، جا خواهند ماند. پس سمت گردن فرازی نروید. اولی شخصیت شما است، چنانچه همه می‌گویند:”آنها بسیار پرمدعا هستند.” سعی کنید متواضع باشید و بعد بدانید که باید در هواپیما باشید و روی زمین جا نمانید. هواپیما به سرعت در حال حرکت است.

حالا فرخنده‌ترین چیز آن است که امروز ناواراتری است و من باید در لندن باشم و این پوجای ناواراتری باید در اینجا برگزار شود. هیچ کشور دیگری چنین امتیازی ندارد، چون این بالاترین پوجا است، مهم‌ترین مراسمی است که می‌توانید در آن شرکت کنید. خوب چرا ناواراتری را انجام می‌دهیم؟

در قلب، انجام ناواراتری، پذیرفتن قدرت‌های شاکتی است، تشخیص قدرتی است که تمام این چاکراها در خود دارند و این که وقتی آنها نورانی شوند، چطور شما خواهید توانست تمام قدرت این نُه چاکرا را درون‌مان آشکار کنید؛ هفت چاکرا به علاوه قلب و ماه، می‌شود نُه تا. اما باید بگویم که هفت تا از اینها و در بالای آن، باید گفت دو مرکز دیگر، که بلیک، در کمال تعجب، به شکل نُه مرکز به روشنی توصیف کرده است.

در حال حاضر نمی‌توانم درباره دو چاکرای بالایی صحبت کنم، اما بیایید حداقل درمورد هفت مرکز صحبت کنیم. قدرت این مراکز آیا توانسته است در درون ما ایجاد شود؟ چطور می‌توانید این کار را انجام دهید؟ شما وقت ندارید. همگی افرادی پرمشغله هستید و پرمدعا! 

پس حالا برای ایجاد این قدرت‌ها، باید بر این چاکراها متمرکز شویم. هر کجا رفتم تعجب می‌کردم؛ سوالاتی که از من می‌پرسیدند، آن‌طور که بودند، هیچ کس درباره‌ خانواده‌اش، خانه، شغل یا هر موضوع بیهوده‌ دیگری مانند بیکاری و این چیزها صحبت نمی‌کرد. فقط از من می‌پرسیدند: “مادر، چطور قدرت این چاکرا یا آن چاکرا یا آن چاکرا را بیشتر کنیم؟” و من از آنها پرسیدم: “چطور است که درباره چاکرای خاصی سوال می‌پرسید؟” گفتند: “چون می‌بینیم این در ما وجود ندارد، به خصوص در من این مورد خوب نیست.

[مادر سرفه می‌کنند]: این منفی دیگری است تا گلویم را خوب کند.

خوب برای یک انسان خودآگاه، لازم نیست من شما را منضبط کنم یا این چیزها را به شما بگویم، چون از این لحن حرف زدن با شما امروز بیزارم. اما فهمیده‌ام که اگر حالا به شما هشدار ندهم، فردا شما مرا سرزنش خواهید کرد که به شما هشدار نداده‌ام. آن را هشداری جدی تلقی کنید. حالا بعد از خودآگاهی هیچ لزومی ندارد که من شما را منظم کنم، چون شما نور دارید، شما فهمیده‌اید که خودآگاهی چیست، فهمیده‌اید که خودآگاه بودن به چه معنا است و همچنین فهمیده‌اید که چقدر از آن نفع برده‌اید، چقدر شخصیت‌تان بهتر شده است.

اما کار بیشتری مانده که باید انجام شود. این که خودتان ببینید، آیا واقعا به خودتان نظم داده‌اید یا نه. لازم نیست هیچ لیدری به شما بگوید، نیازی نیست هیچ فردی از اشرام به شما بگوید، نیازی نیست هیچ کسی به شما بگوید. این شمایید که انسانی خودآگاه هستید، شما استاد خودتان هستید، شما گوروی خودتان هستید. تصور کنید؛ شما همه گورو هستید، گوروهای مهم و سات‌گوروها، قدیسین محترمی که تمام فرشتگان باید شما را گلباران کنند. به آن فکر کنید. و اینجا، شما دارید با تکبر وعظ و خطابه می‌کنید و با تکبر سخن می‌گویید. حتی برای دیتی‌ها بسیار شرم‌آور است. آنها نمی‌دانند چه کنند، آیا حلقه گل گردنتان بیندازند یا دهان شما را ببندند. شما اینجا کسانی هستید… بسیار خوب ببریدش بیرون. چه کسی دارد گریه می‌کند؟

در این جا شما در چنان موقعیتی مهمی قرار دارید که خودآگاهی‌تان را گرفته‌اید. آن تنها چیزی است که باید قبول کنید، زیبایی این یوگای عظیم، که شما فورا قدرت‌هایتان را که در این هفت چاکرا قرار دارند نورانی کنید.

حالا بیایید اولین چاکرا را ببینیم، چاکرایی که متعلق به قدرت گائوری، قدرت مادر شری‌گانشا است. قدرت گائوری. فوق‌العاده هستند، مگر نه؟ به خاطر قدرت او، شما خودآگاهی‌تان را گرفته‌اید. حالا برای تقدیس آن قدرت در درون‌مان چه کار کرده‌ایم؟ امروز، اگر این اولین روز ناواراتری باشد، بیایید ببینیم چه کرده‌ایم؟ آیا قادر بوده‌ایم تا معصومیت‌مان را درون‌مان بهتر کنیم؟

موقع صحبت کردن، مردم خیلی حاضر جواب هستند. چطور می‌توانید حاضر جواب باشید اگر معصوم هستید؟ آنها بسیار پرمدعا هستند. چطور می‌شود این طور بود اگر معصوم باشید؟ مردم نقش بازی می‌کنند. چطور می‌توانید آن کار را بکنید اگر معصوم باشید؟ به هم ضرر می‌رسانند. چطور ممکن است اگر معصوم باشید؟ پس اول از همه باید خودتان ببینید، که اگر قدرت پاکی باید زنده بماند، باید هر مزخرف دیگری از بین برود. اگر می‌خواهید معصومیت داشته باشید، تمام چیزهایی که ضد معصومیت هستند باید کنار گذاشته شوند.

من می‌توانم کسانی که نادان هستند، کسانی که جهالت دارند، درک کنم. بعد با این جهالت البته، چطور از معصومیت صحبت می‌کنند؟ اما شما افرادی جاهل نیستید. شما آگاه هستید، شما روشنایی کسب کرده‌اید. و قدرت معصومیت بسیار عظیم است. شما را صد در صد شجاع می‌کند، نه پرمدعا، بلکه شجاع.

و بزرگ‌ترین مورد درباره معصومیت، این است که شما مودب می‌شوید. اگر حس احترام درون شما ایجاد نشود، اگر حس احترام به سایر ساهاجایوگی‌ها، به سایر مردم، به اشرام، به انضباط و احترام به خودتان در شما ایجاد نشود، آن‌گاه حتی صحبت درباره ساهاجایوگا هیچ فایده‌ای ندارد، چون این تازه اول آن است. ابتدا شما احترام نمی‌گذارید، بسیار خوب. پرمدعا هستید، بسیار خوب. خیلی خوش‌خیال هستید، به قولی، کبکتان خروس می‌خواند، همه این‌ها هست، اشکالی ندارد، بخشیده می‌شود. اما وقتی نور را دیده باشید، باید تلاش کنید از تمام مارهایی که به آنها چسبیده‌اید، رها شوید. این کار ساده‌ای است.

تنها با ذات ساده و بی‌آلایش خود، می‌توانید رحمت‌های گائوری را دریافت کنید، در غیر این صورت نمی‌توانید. شما باید واقعا ساده و بی‌آلایش باشید، در غیر این صورت کاملا بی‌فایده است، فایده‌ای ندارد به شما چیزی گفته شود، چون فکر می‌کنید خیلی باهوش هستید. برای چنین کسی که فکر می‌کند خیلی باهوش است، صحبت کردن با چنین شخصی چه فایده‌ای دارد؟ چون از قبل همه چیز را می‌داند.

پس اولین قدرت را که پیدا کردید، باید اول از همه یاد بگیرید روی مادر زمین بنشینید. شما باید به مادر زمین احترام بگذارید، چون اولین چاکرا از مادر زمین ساخته شده است. سعی کنید بیشتر روی مادر زمین آرام بگیرید؛ و احترام؛ درختان را ببینید، وقتی گل دارند، خیلی مودب نیستند، اما وقتی مملو از میوه می‌شوند، به مادر زمین تعظیم می‌کنند. به همین ترتیب، وقتی ثمرات ساهاجایوگا را به دست آوردید، همگی باید کُرنش کنید.

و معصومیت قابلیت ویژه‌ای دارد که انسان را به شدت آرام می‌کند، بسیار آرام. تمام خشم، تندخویی، خشونت… اگر کسی معصومیت نداشته باشد، به آرامش نمی‌رسد، چون کسی که معصوم نیست، یا حیله‌گر است یا پرخاشگر. او نمی‌تواند آرامش قلبی داشته باشد. اما شخص معصوم، آزرده نمی‌شود، معصومانه زندگی می‌کند، از همه چیز در آرامش کامل و هم‌نوایی لذت می‌برد.

اما این خشونت زمانی پیش می‌آید که یک نفر زرنگ شود. فکر کند: “من خیلی زرنگ هستم، آن یکی خیلی کودن است، من حق دارم سر آن شخص داد بزنم.” و کسی که معصوم نیست، هیچ‌وقت خردمند نخواهد بود. ممکن است به نظر حاضرجواب بیاید، اما خردمند نیست. خرد فقط با معصومیت به دست می‌آید. و چقدر خرد به دست آورده‌اید؟ این همان چیزی است که باید فهمید.

وقتی قدرت معصومیت شما افزایش پیدا می‌کند، خرد آشکار می‌شود. مردم می‌گویند: “این شخص خیلی خردمند است.” برای مثال، اگر کسی برای زنش گریه کند، شخص عاقل می‌گوید: “ای بابا! فقط این را ببین، هنوز سرگرم زنش است.” آن یکی برای خانه یا این چیزها گریه ‌کند. خواهد گفت: “آه! این یکی راببینید، هنوز سرگرم خانه است.” تمامی ندارد.

کسانی را می‌شناسم که چنان باد می‌کنند، که فکر می‌کنند باید سخنرانی غرایی به مدت یک ساعت در مورد ساهاجایوگا داشته باشند. تا آن سخنرانی یک ساعته را نکرده باشند، به نظرشان ایگوی آنها خودش را کامل نشان نداده است. اما شخص خردمند، لازم نیست سخن بگوید یا حرف بزند یا کاری انجام دهد. او با سکوت و خردش، خیلی راحت‌تر بر دیگران اثر می‌گذارد. این همان است که باید ببیینیم آیا توانسته‌ایم خودمان را منضبط کنیم؟

چون تازه اوایل رشد ماست. ما باید بسیار رشد کنیم. و مردم این نکته را، در فضای خلق و خوی ایگویی نمی‌فهمند، این که شما باید رشد کنید، شما هنوز رشد نکرده‌اید. شما باید بسیار رشد کنید و وقتی رشد کنید، می‌بینید این خرد واقعا معطر به شفقت است. خرد شما معطر به شفقت شده است. چنین شفقت زیبایی می‌تواند از وجود شما ساطع شود که هر کسی با شما در تماس باشد، فرخندگی شما را احساس خواهد کرد. اما در مقابل، شما باید به خودآگاهی‌تان و خودتان احترام لازم را بگذارید.

اولین کاری که باید انجام دهید،‌ مدیتیشن است. کسی برای من نامه فرستاد و دیدم که ارتعاشات وحشتناک است. گفتم: “این آقا چه مشکلی دارد؟ ارتعاشات او خیلی وحشتناک است، چه کار دارد می‌کند؟” بعد فهمیدم که او می‌گوید هیچ نیازی به مدیتیشن ندارد. او به بهشت چهاردهم رسیده است و بنابراین هیچ نیازی به مدیتیشن ندارد، لازم نیست هیچ مدیتیشنی بکند. توجیه کردن ساده است، اما برای چه کسی توجیه می‌کنید؟ باید برای خودتان توجیه کنید، فقط برای خودتان، هیچ کس دیگری توجیه شما را نمی‌خواهد. مثل از دست دادن هواپیما است. وقتی هواپیما را از دست می‌دهید، برای چه کسی می‌خواهید توجیه کنید که هواپیما رفته است؟ پس آن موقع فقط باید برای خودتان توجیه بیاورید. شما به هوا یا به باند یا هر چیز دیگری خواهید گفت: “ای بابا، چنین پیشامدی شد. این چیزها بود، من وقت نداشتم، ترافیک بود، این.” ولی هواپیما رفته است. برای چه کسی توجیه می‌آورید؟

پس همه باید هر روز مدیتیشن کنند. این چیز بسیار مهمی است که مردم در کشورهایی که من آنجا نیستم، چنین می‌کنند. چون من در انگلستان هستم، مردم قدر مرا نمی‌دانند: “مادر همه کارها را دارد انجام می‌دهد.” پس من ساعت چهار صبح بیدار می‌شوم،‌ حمام می‌روم، برای همه شما مدیتیشن می‌کنم. بهتر است دوباره آن را شروع کنم. در غیر این صورت شما وقتی برای مدیتیشن ندارید. پس حداقل بگذارید من محض خاطر شما مدیتیشن کنم.

پس همه باید امروز به من قول بدهند که هر روز مدیتیشن خواهند کرد. صبح بیدار شوید. “ما نمی‌توانیم صبح بیدار شویم.گ تمام عالم می‌توانند بیدار شوند، چرا انگلیسی‌ها نمی‌توانند؟ اما به وقت جنگ واترلو، آنها اولین کسانی بودند که به آنجا رسیدند. در جنگ پیروز شدند، چون بسیار وقت‌شناس بودند. برای وقت‌شناسی آنها امروز چه اتفاقی افتاده است؟

ما مشروب نمی‌خوریم، ما مست نمی‌شویم، ما دیر نمی‌خوابیم، پس چرا امروز نباید تصمیم بگیریم که: “هر روز صبح بیدار خواهم شد و مدیتیشنم را انجام خواهم داد و در حین مدیتیشن باید بر خودم و نه بر دیگران تمرکز کنم و خودم ببینم چه گرفتگی دارم، در کجا گرفتگی و در کدام چاکرا گرفتگی دارم، چه کار باید بکنم؟”

پس در این روز ناواراتری، امروز به عنوان اولین روز، قدرت گائوری باید درون ما نورانی شود، باید ابراز شوند و آنها فوق‌العاده هستند، من نمی‌توانم آنها را در یک سخنرانی توصیف کنم. به کندالینی ازلی فکر کنید. او در مادر زمین، در عالم، در حیوانات، در ماده، در انسان‌ها و حالا در شما ایفای نقش می‌کند. او همان کسی است که تصمیم می‌گیرد، شما چه صورت و شکلی خواهید داشت.

اوست که تصمیم می‌گیرد شما چه فرزندی باید داشته باشید. اوست که به شما فرزند خاصی را که شما نیاز دارید، می‌دهد. او کسی است که همه این فرزندان زیبا را برای شما به ارمغان آورده است. او کسی است که به شما این صورت‌ها و چشمان درخشان را داده است. تمام این‌ها را او برای شما انجام داده است، اما قدرتی که درون‌تان دارید چطور؟ چقدر آن را آشکار کرده‌اید؟

آن ازلی بسیار سخت کار می‌کند، بدون شک. اما شما چه، افرادی که کندالینی‌شان بیدار شده است؟ چقدر ارتباط شما با او نزدیک‌تر شده‌ است؟ و کندالینی چیست؟ همان طور که می‌دانید چیزی ساده است، آرزوی حقیقی است. پس آرزوی حقیقی برای کامل کردن و رشد شما است، اگر آرزوی حقیقی باشد، هیچ چیز دیگری مهم نیست. 

سایر آرزوها درجه دوم و سوم هستند. مهم‌ترین آرزو، رشد کردن است؛ و به نفع کیست؟ به نفع شما است و منفعت تمام عالم تنها متکی به منفعت شما است.

امروز ساهاجایوگی‌ها رشد این عالم، رشد نژاد بشر را نشان می‌دهند. آیا متوجه این نکته هستید که دارید چه نقش مهمی را در چه زمان حساسی که جهان در حال نابودی است بازی می‌کنید؟ و شما پیش‌گویانی بزرگ همچون ویلیام بلیک را دارید، شما چنین انسان‌های بسیار بزرگی داشتید که درباره‌ این زمان صحبت کرده‌اند.

آنها این را ساخته‌اند، عقیده بر این است که ما همه را ساخته‌ایم. حال در انگلستان، قرن‌ها کار، انگلستان را به این مرحله رسانده است، حالا متوجه شدید که جایگاه ساهاجایوگی‌های انگلیسی چقدر مهم است؟ اما با این بی‌خردی و تکبر، بدون شناخت خودتان، چطور می‌توانید این قدر صدایتان را بالا ببرید؟ چطور می‌توانید به فکر سازماندهی همه چیز باشید، وقتی خودتان این قدر ضعیف و پرمدعا هستید؟

خوب امروز بنا ندارم کسانی که مدیتیشن می‌کنند یا نه را بشمارم. اما همین‌قدر می‌توانم به شما بگویم که سال آینده، آنهایی که هر روز مدیتیشن نکنند، دیگر اینجا نخواهند بود. باور کنید، این یک حقیقت است.

شما باید هر روز مدیتیشن کنید. به خودتان نظم دهید. حالا شما به یک دیدگاه جدید رسیده‌اید. به یک چشم‌انداز جدید رسیده‌اید. حالا وقتی آن چشم‌انداز را ببینید، وقتی چشم‌انداز را بشناسید، نمی‌توانید فقط آنجا بایستید. وارد آن شوید.

همه می‌گویند، دامله هم همین را گفت، همه می‌گویند که: “مادر شما زمان بسیار زیادی را برای این انگلیسی‌ها صرف کرده‌اید. چرا این همه وقت برای آنها؟” شاید شما فکر کرده باشید که چون خیلی مهم هستید، به همین علت من باید به شما خدمت کنم. هر طور مایلید فکر کنید. اما مهم‌ترین موضوع این است که شما در سرزمین قلب هستید و من باید شما را بیشتر پاک کنم، خیلی بیشتر از دیگران. اما دقیقا برعکس است. دیگران بسیار سریع پیش می‌روند. من در شگفتم از ارتعاشات‌شان، حساسیتت‌شان و فهم‌شان؛ و آنها به حق استاد آن شده‌اند؛ تک ‌تک آنها.

اینجا، این در حال تبدیل شدن به یک موضوع بسیار مرکزیت یافته است و هیچ کس نمی‌خواهد ساهایوگا را بفهمد، اما همه می‌خواهند خطابه وعظ کنند. هیچ احترامی برای بزرگ‌ترها وجود ندارد. احترام کوچکتر بزرگتر وجود ندارد و کسی که فکر می‌کند چون قبل از دیگران خودآگاهی گرفته، بالاتر است، پس یک جمله از مسیح را به خاطر داشته باشد، که “اولی، آخری خواهد بود.” پس سعی کنید بفهمید که این شمایید که باید رشد کند، این شمایید که باید این قدرت‌ها را نشان دهید. من نمی‌دانم نشان دادن این قدرت‌ها را تا چه اندازه فهمیده‌اید.

وقتی کسی قدرت گائوری را داشته باشد، به محض این که وارد سالن یا هر مکانی شود، کندالینی همه بالا می‌آید، فقط برای ادای احترام. وقتی قدرت‌ گائوری را داشته باشید، به چشم می‌آیید، چون شما آن چشمان معصوم، بی‌شهوت، بی‌طمع، زیبا و درخشان را دارید و به هر کجا که چشمان‌تان را بچرخانید، حتی یک نظر کندالینی را بالا می‌آورد، بلافاصله. کسانی که مبتلا به سرطان، این بیماری و آن بیماری هستند، همگی می‌توانند به آنی شفا یابند اگر فقط یکی از قدرت‌های گائوری را پیدا کرده باشید. همه مشکلات شما می‌تواند حل شود. منفی‌ از بین خواهد رفت و شما همچون یک نیلوفر خواهید شد؛ زیبا، معطرو پیروز بر تمام انواع منفی‌ها.

اینجا این است: “آن شخص دستش به من خورد و حالا من ایگویی شده‌ام.” اگر یک نفر ایگویی باشد، تا با شخص دیگری صحبت کند، آن شخص ایگویی می‌شود. یعنی این وضع، حساس بودن نیست. شما باید نسبت به خداوند حساس باشید و نه به چیزهای بد. اما ما به بد، شبیه‌تر و حساس‌تر هستیم تا به خوب. پس آن قدرت، قدرت جذب خوبی‌ها، قدرت ساطع کردن خوبی‌ها، تمام این قدرت‌ها الان کاملا در دسترس شما است. اما این‌ها همه نباید تبدیل به یک تمجید شود، بلکه باید تبدیل به نوعی چالش شود، به نوعی کنجکاوی زیبا و به یک پیشرفت برای شما.

اما ما داریم افت می‌کنیم، باید به شما بگویم، در انگلستان داریم افت می‌کنیم. چون ما برچسب‌های عجیب و غریبی داریم، آدم‌های عجیب و غریبی که دائم همراهشان برچسب است. به چنین افرادی باید اخطار داد، و شاید بعدا معرفی شوند، چون تصمیم خود این افراد بوده، باید به عنوان لیست سیاه معرفی شوند. امروز روز بسیار غم‌انگیزی برای من است و برای همین سرتاسر این مکان پر از… یعنی من اصلا تصمیم نداشتم اینجا پوجا بگیرم، چون واقعا بسیار غمگین هستم. چون وقتی ارتعاشات را می‌بینم، وقتی وضع امور را می‌بینم، مردم در انگلستان فقط حال و هوای پیک نیک رفتن دارند، من بسیار ناخشنودم، شما نمی‌دانید.

من همیشه به شدت شیفته و علاقمند تلاش‌های شما بوده‌ام، و قبلا برای قدردانی از آنها نمایش بزرگی را به راه انداخته‌ام. اما اگر به کُنه آن نگاه کنید، فقط کُنه را نگاه کنید. شما درون خودتان را نگاه کنید. تک تک افراد باید آن کُنهی که درون ما هست را ببینند. ما نگران یک دوست، یک نامزد یا یک زن یا یک شوهر، یا این و آن هستیم. این آن کارآیی که باید باشد نیست. سطح کارآیی خیلی پایین است و دارد پایین‌تر هم می‌رود.

این چیز خوبی نیست، این خوب نیست. اگر قرار باشد عشق و محبت من شما را تباه کند، بهتر است از این تعهد صرف نظر کنم. چون شما لیاقت پاداش متولد شدن در این کشور را دارید. شما لیاقت مراتب بسیار بالایی را دارید. من این را می‌دانم. مراتب بسیار بالایی که می‌توانید به آن برسید، اما نه با حرف زدن درباره آن یا فکر کردن در مورد آن، بلکه با تبدیل شدن به آن قدرت بزرگ که آن قدرت عظیم شوید. و رحمت‌های جمعی که مردم دارند را ببینید و وقتی آنها به من گفتند که این رحمت را دارند، آن رحمت‌ را دارند، شگفت‌زده شدم. یعنی رحمت بی‌پایانی دارند.

و چرا ما نتوانیم آن را اینجا داشته باشیم؟ ما چه مشکلی داریم؟ اگر ما جمعی نباشیم، اگر مشکلی بین خودمان داشته باشیم، به این معنی است که یک ایگویی هنوز در این بین وجود دارد که مانع ورود ما می‌شود. 

پس حالا بیایید در قلب‌مان قول بدهیم که این باید دغدغه ما باشد، یک عقیده بسیار قوی برای خودمان، که به لطف خداوند ما در چنین برهه‌ای به دنیا آمده‌ایم که این رویداد پیش آمده است، که ما کسانی هستیم که از رحمت خداوند بهره می‌بریم، که خودآگاهی‌مان را گرفته‌ایم، که ما بسیار تعالی یافته‌ایم. فقط حالا بیایید بال‌هایمان را بگشاییم. ولی ما آن بال‌ها را می‌چینیم. به آن افراد کوته‌فکری که نگران چیزهای کوچک کوچک در جاهای مختلف هستند مبدل نشوید. هیچ چیز اهمیتی ندارد.

اگر به زندگی‌های قلبی‌تان توجه کنید، شما هر نوع غذایی را خورده‌اید، هر نوع سفری را رفته‌اید، هر نوع ازدواجی را داشته‌اید، هر نوع کار بیهوده‌ دیگری را که مردم با آن وقت تلف می‌کنند، انجام داده‌اید. دیگر گذشت، تمام شد. حالا کاری تازه انجام دهید. با چند نفر در زندگی‌های قبلی‌تان ازدواج کرده‌اید؟ و چند تا خانه در زندگی‌های قبلی‌تان داشته‌اید؟ و چند بار خوش‌گذرانی‌ کرده‌اید؟ دیگر تمام شد. تمامش کنید.

حالا زمان خاصی است، بهترین زمانِ روتامبارا است که باید رشد کنید، نکته اینجاست، فصل آن است. در این فصل اگر رشد نکنید، دیگر رشد نخواهید کرد.

شما باید نهایت استفاده را ببرید. با جدیت هر چه تمام‌تر باید کار ساهاجایوگا را انجام دهید. این بدین معنی نیست که شغلتان یا هر چیز دیگری را رها کنید. اگر شما در ساهاجایوگا جدی باشید، در هر چیزی جدی خواهید بود، اما هیچ جدیتی وجود ندارد. مونیخ، تازه تصمیم گرفته‌ام. نمی‌دانم وارن درباره مونیخ به شما گفته است یا نه. 

شری ماتاجی به وارن: درباره مونیخ به آنها نگفته‌ای؟

وارن: نه

بسیار خوب مونیخ را در لحظه آخر تصمیم گرفتم، چون یک آدم خیلی ناجوری از مونیخ آمده بود و به من گفت که جستجوگران این چنین سوالاتی می‌پرسند. من اصلا از آنها خوشم نیامد. او بسیار گستاخ بود. گفتم من به مونیخ نمی روم. اما در وین ارتعاشات مونیخ را دیدم. و شگفت زده شدم. گفتم: “باشد، به مونیخ می‌روم.” باید کلی دوندگی می‌کردیم تا ویزایم را بگیرم. همه چیز طبق معمول درست شد.

و در آن زمان کوتاه سه روزه، چهارصد نفر آنجا حضور داشتند. و واقعا آنها بسیار جدی بودند، بسیار جدی، حتی کودکان بسیار جدی بودند، و به تک‌تک کلماتی که می‌گفتم گوش می‌دادند، و آن را مثل مروارید، مثل الماسی گران‌بها می‌گرفتند، هر کلمه را یادداشت می‌کردند.

و وقتی خودآگاهی‌شان را گرفتند، اصلا از جایشان تکان نخوردند. تصور کنید آلمانی‌ها شما انگلیسی‌ها را تحت تأثیر قرار بدهند. چه اتفاقی برای شما خواهد افتاد؟ آنها اهل عمل هستند. اگر تصمیم بگیرند کار خوب بکنند، کارهای خوب بسیاری انجام خواهند داد. آنها این طوری نیستند. و وقتی از آنها جدا شدم، یک ساعت تمام در سالن بودند، همین‌طور میخکوب، درباره ساهاجایوگا گفتگو می‌کردند.

اما اینجا به محض این که می‌روم، مردم شروع به صحبت از چیزهای به درد نخور می‌کنند. من می‌شنوم. من از ارتعاشات و از هر چیزی خبر دارم. ما جدی نیستیم، باید جدیت‌مان را بالا ببریم، این همان چیزی است که شرادها نامیده می‌شود. مهم است، بسیار مهم است. و من مطمئن هستم امسال، شما تصمیم قاطع خودتان را خواهید گرفت تا به طور جدی ساهاجایوگا را درک کنید.

آن جدیت وجود ندارد. شاید یک مشکلی از گذشته در شما وجود دارد و شما به خاطر آن قید و شرطی هستید یا به آن فکر می‌کنید که: “چطور می‌شود این کار را انجام دهم، خیلی سخت است.”

شما از عهده آن برمی‌آیید، هر کاری، گذشته را فراموش کنید، گذشته را فراموش کنید. گذشته اصلا در ساهاجا یوگا معنایی ندارد. شما دارید کاملا اصلاح می‌شوید، اما فقط از سازوکارتان استفاده کنید. با شماها سخت کار کرده‌ام که هیچ مشکلی در سازوکارتان وجود نداشته باشد، فقط شما به خودتان باور ندارید. و کسانی که به خودشان باور ندارند، همیشه افرادی پر مدعا هستند.

پس پیش از هر چیز، خودتان را درون روحتان، درون قلب‌تان مستقر کنید و سعی در تقویت قدرت‌هایتان داشته باشید، قدرت‌های درونی، نه قدرت حرف زدن و خودنمایی کردن، بلکه قدرت‌های درونی.

هنوز خیلی ها مسخ هستند، این را می دانید. این شرم آور است که حتی حالا، در معبد خداوند کسانی باشند که با چیزهای وحشتناک شیطانی مسخ هستند. مگر می‌شود؟ شما حامل همه این چیزها هستید، حتی حالا؟ مگر می‌شود؟ پس باید بسیار جدی بود و آنها که به ظاهر جدی هستند، به جایی نخواهند رسید که با تعجب به خودشان بگویند: “من چطور این قدر رشد کرده‌ام؟” پس مهم‌ترین کار منظم شدن است. به خودتان نظم دهید.

به غذا خوردن که می‌رسد، بعضی‌ها بیش از حد غذا می‌خورند، به صحبت که می‌رسد، بعضی‌ها بیش از حد صحبت می‌کنند یا اصلا صحبت نمی‌کنند یا اصلا غذا نمی‌خورند. تمام این‌ها بی‌نظمی است. اما برای رفتن به این زندگی معنوی بالاتر، بهترین کار این است که نظم را از روح‌تان یاد بگیرید و خود به خود منظم شوید. بگذارید روح به شما فرمان بدهد. این شدنی است. این شدنی است، چون من این را در یک چنین مدت کوتاهی دیده‌ام و وقتی برای مدت کوتاهی آنجا بودم؛ حتی نام‌شان را نمی‌دانم؛ اینجا کمابیش همه شما را به اسم و با ارتعاشاتتان می‌شناسم؛ و آنها بسیار رشد کرده‌اند.

پس، امروز روز بزرگی است. البته یک امتیاز بزرگ است. همیشه شما افرادی ممتاز هستید، همچون مجلس اعیان. این یک واقعیت است، اما شاید، یک روز بیاید که این مجلس اعیان به طور کامل اخراج شوند. شما باید مثل اعیان رفتار کنید. برای همین درخواست متواضعانه من این است که شما باید یاد بگیرید که نظم را ستایش کنید.

من نمی‌گویم: “این کار را بکنید، آن کار را بکنید.” شما می‌دانید چه کاری باید انجام شود. و بعد مهم‌تر از همه، شما نباید به من بگویید: “من می‌دانم، من باید، من می‌دانم.» وقتی شما می‌دانید، چرا انجامش نمی‌دهید؟ شما قدرتمند شده‌اید. بیایید امروز با اطمینان کامل به خودمان و به تعالی‌مان، با شور و شوق کامل در این پوجا شرکت کنیم و در قلب‌مان تصمیم بگیریم که: “من می‌خواهم به خودم نظم دهم.”

رحمت خداوند شامل حال شما باشد.

(صحبت مادر به مراتی)

ناواراتری با یک فشار زیاد شروع می‌شود ولی از نظر ارتعاشی خوب است. ارتعاشات امروز خیلی قوی است. فوق‌العاده است. و شما حداکثر استفاده را از آنها بکنید. اگر بخواهید می‌توانید از دست چپ یا راست هر کدام که دوست دارید استفاده کنید.

ساهاجایوگی: اگر بخواهید دست چپ را می‌توانید به سمت مادر بگیرید و دست راست را روی زمین بگذارید. یا دست راست به سمت مادر و دست چپ به سوی آسمان. بنابراین از این برنامه نهایت استفاده را بکنید. من می گویم بیشتر دست چپ است. حتی آنها که به نظر ایگویی می‌آیند تحت اختیار یک مسخ شدگی هستند. و آنها حتی بدتر از کسانی هستند که واقعا ایگویی هستند چون آنها خبر ندارند چه می‌گویند.

ساهاجایوگی هندی: شری ماتاجی به من می‌گویند که با ماهامنترا شروع کنیم.