پوجای دیوالی

Tivoli (Italy)

Feedback
Share
Upload transcript or translation for this talk

پوجای دیوالی، 17 نوامبر 1985، رُم ، ایتالیا

امروز اینجا جمع شده‌ایم که دیوالی را جشن بگیریم، دیپاوالی را. در واقع فقط بعد از این که ساهاجایوگا شروع شد، دیوالی راستین دارد شکل می‌گیرد. ما چراغ‌های زیبای بسیاری داشتیم و روغن‌ زیادی که بسوزانیم، اما شعله‌ای نبود که دیپاها را روشن کند و آنچه شما “فتیله” می‌نامید و هندی‌ها “باتی” می‌نامند، شبیه کندالینی شما است. پس کندالینی باید با شعله تماس می‌یافت، چراغ‌های زیبا همه بی‌‌فایده و بی‌هدف و بیهوده بودند؛ و این رحمت بزرگ زمانه جدید است، که چراغ‌های بسیار زیادی روشن شده‌اند و ما داریم دیپاوالی قلب انسان‌ها را جشن می‌گیریم.

وقتی به نور تبدیل می‌شوید، نگران این نیستید که چراغ چطور به نظر می‌آید و چطور قرار است ساخته شود؛ همه انجام شده است. فقط باید به فکر شعله باشید و به فکر روغن. چون این روغن است که می‌سوزد و نور می‌‌دهد. در زبان سانسکریت که زبان ایزدان است، روغن را “اسنیگدها” می‌‌نامند، یعنی چیزی که نرم است، با این حال اسنیگدهاست و”اسنیها” یعنی دوستی عشق و شاعران از این کلمه در زبان‌های دیگر هم استفاده کرده‌اند. به شکل دیگری که به آن “نِها” می‌گویند. آنها آوازهایی در ستایش این عشق سروده‌اند.

هر شاعر و عارفی از این کلمه در شعرهای زیبایش استفاده کرده است. چه در فراغ بودند و یا در وصال، در یوگا، در یگانگی؛ این عشق است که روشنایی می‌‌دهد. اگر این روغن تمیز نباشد و آلوده باشد، دود می‌‌کند؛ اما اگر تمیز باشد، نور درخشان بدون دودی ایجاد می‌کند. اما هنگامی که این روغن معطر باشد، نور هم به همان اندازه، بوی عطر می‌دهد.

روغن از مواد مختلفی درست می‌شود. چیزی که از مادر زمین آمده باشد را نمی‌‌شود استفاده کرد. چون وابسته به ماده است و کربن می‌دهد. مثل بنزین و نفت سفید که هوا را آلوده می‌‌کند. بعد آنچه از حیوانات گرفته می‌شود، حیواناتی که بعضاً در هند خیلی ستایش می‌شوند، آنها نوع خاصی از اسنیگدها، یا به قولی گی یا روغن دارند، که نوری آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده می‌دهد. پس وقتی ماده به حیوان تکامل یابد، روغن هم تکامل پیدا می‌کند. اما وقتی این روغن به پاهای یک قدیس مالیده شود، عطر پیدا می‌کند؛ به همین شکل اگر این روغن در جوار گل‌ها قرار بگیرد، خوشبو می‌شود.

پس پاهای یک قدیس شبیه گل‌های روی درخت است؛ و وقتی که گلی روی مادر زمین می‌‌افتد، آنقدر لطیف و خردمند است که به او آسیبی نمی‌زند. با احترام فراوانی فرو می‌افتد، گویی مادر زمین را تجلیل فراوانی می‌کند. به همین شکل، یک قدیس باید آرام باشد، به ملایمت مهتابی که بر زمین می‌‌افتد. این شعله‌ای است که نه سوزندگی در آن است و نه داغی. انسان باید به این ملایمت برسد. از آن روغنی که همان عشق درون قلب‌های شماست؛ که همه چیز را روغن‌کاری می‌کند، که اصطکاک را از بین می‌بَرد؛ و تسکین می‌دهد.

شما دیده‌اید که طبیعت چطور کار می‌‌کند. ما هرگز شکفتن گل‌ها را نمی‌بینیم، هرگز بیرون آمدن میوه از گل‌ها را نمی‌بینیم. آنقدر ملایم و آرام است، که حرکتش با چشم انسان دیده نمی‌‌شود. چون طبیعت نمی‌‌خواهد با حرکت‌هایش مزاحم شما شود. طبیعت مراقب است شما رشد، حرکات و هیاهوی تکامل را حس نکنید و یا می‌توان گفت حرکات ناشی از رفتار خود طبیعت را؛ به همین شکل یک قدیس یعنی یک ساهاجایوگی، باید خیلی آرام در جمع ساهاجایوگی‌‌ها حرکت کند. این را برای ساهاجایوگی‌ها گفتم، نه برای غیرساهاجایوگی‌‌ها.

طبیعت به هر چیز خارجی واکنش نشان می‌‌دهد. او هرچه را که ساهاج نیست، بیرون می‌‌اندازد. به همین شکل یک قدیس نباید هیچ چیز و هیچ‌کسی را که با رفتار ساهاج بیگانه است، قبول کند. وقتی با ماده و افراد مادی‌گرا سروکار دارد، همچون نوک یک ریشه با بیشترین خرد عمل می‌کند. با شکوه حرکت می‌‌کند، خودش را در مادر زمین جا می‌‌دهد، دور سنگ‌های سخت می‌پیچد و آن‌‌‌‌ها را کنار هم نگه می‌دارد و باعث می‌شود درخت در زمین روی پا بایستد. نشانه زندگی آن است که خلاف ماده حرکت می‌کند؛ آن‌که “جارا” است. مثل درخت که خلاف جاذبه حرکت می‌کند. همچون انسان‌های بزرگی که قامتشان را برخلاف جاذبه راست می‌کنند، به همین صورت اگر شعله را نگاه کنید، می‌بینید خلاف جاذبه حرکت می‌کند. هیچ‌کس نشنیده که آتش از طبقه بالا به طبقه پایین بیاید. بلکه از طبقه پایین شروع می‌شود و به بالا می‌رود.

اما آتش هم از ماده‌ در حال سوختن ایجاد می‌شود. پس اگر می‌‌خواهید بالا بیایید، ماده باید بسوزد. اگر توجه شما همیشه روی چیزهای سطح پایین، امور مادی، مسائل دنیوی و لذت‌های فیزیکی باشد، نمی‌توانید رشد کنید. هر مقدار هم که مدیتیشن کنید، عکس مرا بگذارید، به پوجای من بیایید، ولی توجهتان درگیر باشد، مثل آن است که برای سوار شدن به قایق روی یک تمساح بایستید.

حالا بدین معنی نیست که وقتی شعله می‌سوزد، دست از ماده می‌کشد؛ بلکه رها می‌شود و آن را می‌سوزاند. پس این بدن، این ذهن، این ایگو و این سوپرایگو، همه باید بسوزند تا این شعله را همواره روشن نگه دارند. لازم نیست از چیزی دست بکشید، بلکه لازم است که از آن برای زندگی والاتری استفاده کنید؛ و این باید هدف هر ساهاجایوگی باشد.

در واقع بعد از گرفتن خودآگاهی، شما خودبخود دست می‌کشید، چون نور هستید. اما به نور خود و دیگران احترام بگذارید. تاریکی خیلی زیاد است و ما برای از بین بردن این تاریکی به نورهای خیلی زیادی نیاز داریم. این شعله‌ها را باید نگهداری و مراقبت کرد و به آن عشق ورزید. همان‌طور که خوب می‌دانید، من نمی‌توانم این کار را به تنهایی انجام دهم. مثلاً اگر از مبدأ اصلی برق برای روشنایی استفاده کنیم، احتمالاً انفجار بزرگی روی خواهد داد. باید به لامپ‌های مختلف برود تا نوری زیبا و فراگیر به وجود آورد؛ و شمایید که کانال هستید، شمایید که قرار است مرا نشان دهید. من فقط انرژی پتانسیل هستم. همان‌طور که انرژی از جایی می‌آید که ذخیره شده است، اگر از شما بپرسم انرژی شما از کجا می‌آید، حتی نمی‌دانید کجا ذخیره شده است.

از طریق رفتار شما، از طریق نور پاک شما و از طریق رایحه‌ شماست که مردم قرار است خداوند متعال را بشناسند. هستند کسانی که می‌توانند چهره را سیاه کنند. آنها بدون شک شعله‌اند، ولی می‌توانند چهره را سیاه کنند. اگر ناپاکی وجود داشته باشد. چهره خدا را سیاه کنند، چهره آفریدگار شما را سیاه کنند و این چیزی است که شخص باید مراقبش باشد، که نام خدا را با رفتار بدمان خدشه‌دار نکنیم. حالا به من خوب گوش کنید.

اگر از چراغ نوری حاصل نشود، آن چراغ نه سیاه می‌کند و نه روشن می‌کند. ولی اگر نوری باشد، می‌تواند علاوه بر روشن کردن، سیاه هم بکند. این فقط ساهاجایوگی‌ها هستند که می‌توانند نام خداوند متعال را سیاه یا روشن کنند. مثلاً اگر آدم دغل‌بازی وجود داشته باشد، نام خدا را خدشه‌دار نمی‌کند، چون خودش سیاه است. برای همین کسی اهمیت نمی‌دهد.

اگر کسی باشد که در مورد خدا آموزش بدهد یا درباره خدا و مذهب صحبت کند و از این راه پول درآورد، او نام خودش را خراب می‌کند. نام خداوند متعال را خدشه‌دار نمی‌کند. نام خدا را نمی‌توان خدشه‌دار کرد، همیشه می‌درخشد. ولی فقط یک ساهاجایوگی است که می‌تواند نام خدا را با ابری که ایجاد می‌کند، بپوشاند. آنها هستند که می‌توانند امید این جهان را ناامید کنند.

فقط آنها هستند که می‌توانند نابودی واقعی را برای این جهان به ارمغان بیاورند. مسئولیتش به دوش آنها خواهد بود؛ و آنها هستند که باید به موقع تنبیه شوند، تا نام خدا از بین نرود. چون به آنها حق ورود به قلمروی خداوند داده شده است. بقیه بیرونند. فقط آنها هستند که می‌توانند از این حق سوءاستفاده کنند. آنها که بیرون این ساختمان هستند، نمی‌توانند آن را خراب کنند. امتیاز ویژه‌ای که شما دارید این است که می‌توانید وارد این ساختمان زیبا شوید. شما این حق را به خاطر کارهای بزرگی که در زندگی‌های قبلی‌تان انجام داده‌اید، به‌دست آورده‌اید و اگر الان بخواهید آن را از بین ببرید، بهتر است بدانید که به شدت تنبیه خواهید شد.

شعله‌ای که بتواند روشن کند، از عهده سوزاندن هم برمی‌آید. اما این شعله تمام کسانی را که در پی سوزاندن قلمروی خداوندی هستند خواهد سوزاند. پس در روزی چون دیوالی بدانیم، چراغ ما باید طوری بسوزد که پاک‌ترین عشق پاک خدا، در آن شعله‌ور باشد، نه فقط به زبان، نه عشق زبانی، بلکه از قلبتان، این عشق باید سرازیر شود؛ همچون طبیعت که رحمتش را بر سر شما می‌ریزد. بعد گُل پاهای شما به هر جا برسد، طبیعت با شادمانی شکوفا می‌شود. آنجا یک دیپاوالی خواهد بود.

مثل قبل از آمدن من به رُم؛ که گفتند در ایتالیا باران نمی‌آید. مادر زمین خشک شده بود و به محض اینکه شما ساهاجایوگی‌ها بر این بخش از مادر زمین پا گذاشتید، باران سیل‌آسا شروع شد. پس پاکی عشق را باید با بصیرت کامل درک کرد. چون این پاکی اثر می‌کند. پاکی در طبیعت، در انسان و بر هر چیز اثر می‌گذارد. تأثیر آن مانند عملکرد آرام مادر زمین است. کسانی که با چنین شخصیتی تماس پیدا می‌کنند، ناگهان احساس آرامش در کل وجودشان ایجاد می‌شود و آنها را به حالتی سرشار از رحمت و برکت می‌رساند. حالت نیایش. ولی نمی‌دانم با این کلمه چقدر اشتباه شده است؟ چون کلمات ما فاسد هستند. معنای خودشان را بیان نمی‌کنند. آنها خالص هم نیستند. آنها آنچه را که باید، منعکس نمی‌کنند.

پس بر ماست که معنای جدیدی برای کلمات خلق کنیم. تصویر شفافی به وجود آوریم. وقتی می‌خواهند تصویر شفافی ایجاد کنند، نور پرقدرتی را جلوی آینه می‌گذارند. تصویر شفافی از خداوند.

بگذارید مردم با نور شما ببینند رویاهای زیبا به واقعیت می‌پیوندند. در کودکی تصورم بر این بود که رویاهایم بیش از حد تخیلی هستند. آیا بالاخره محقق می‌شوند؟ و می‌گفتم آیا می‌شود بعداً کسانی را یافت که نه سنگ، بلکه قلب باشند؟

به لطف خدا شما را دیدم. از شما خیلی ممنونم، که ساهاجایوگا را پذیرفتید. ولی این دعوتنامه‌ای که برای شما تمدید شده، به هیچ وجه نباید مایه ملامت من شود، اینکه چرا آن را به افرادی که هرگز شایستگی نداشته‌اند داده‌ام. لطفاً مرا ناامید نکنید. نکته خیلی کوچکی هست، من از کشوری آمده‌ام که در دنیای جدید خیلی پیچیده نیست. اما بسیار در حقیقت جاافتاده است؛ و خوشحالم که به این کشور هرچند طبیعی و غیرمدرن است، احترام می‌گذارید و به مادری که از چنین کشوری آمده افتخار می‌کنید.

این دیپاوالی است که در آن کشور هزاران هزار سال است که جشن گرفته می‌شود و این اولین بار برای رم است، که مرکز اروپا است. چون اینجا هفت تپه وجود دارد، نماد تمام هفت چاکراست. برای همین با هواپیما باید مشعل بزرگی با هواپیما از انگلیس آورد، تا این هفت چاکرای اروپا را روشن کند.

کندالینی از مولادهارا برمی‌خیزد و به سمت هفت چاکرا بالا می‌آید و به جایگاه ساداشیوا می‌رسد؛ ولی در این حالت نور از جایگاه ساداشیوا پایین آمده تا تمام چاکراها را از مرکزشان نورانی کند و به آنها احترام بگذارد. هنگام بیدار شدن کندالینی، دقیقاً نظیر کاری که من می‌کنم، از سرانگشتانتان، “آواهانا” یعنی دعوتنامه‎ای برای کندالینی فرستاده می‌شود. تا زمانی که از این مراکز عبور نکند، نمی‌تواند آنها را به قدر کافی برای بالا آمدن کندالینی باز کند؛ و بعد کندالینی بالا می‌آید. پس دعوتنامه باید اول از چاکرای قلب، اینجا بیاید. پس اول آرزو باید فرود آید. قدرت آرزو باید از قلب فرود آید تا کندالینی را مجبور به بیدار شدن کند.

بدین ترتیب کندالینی عمل می‌کند، قدرت عمل پدیدار می‌شود. پس مسئولیت انگلستان و مسئولیت اروپا بسیار بزرگ است. تا وقتی این چاکراها پاک نشوند، ویشودی را نمی‌شود کنار زد. پس ما اول باید در اروپا و نیز در انگلستان مستحکم شویم. من اول از انگلستان و بعد اروپا شروع کردم. وقتی به خوبی مستحکم شویم، مطمئنم ساهاجا یوگا در آمریکا هم خیلی آسان تثبیت می‌شود. همان‌طور که می‌دانید، هند مشکلی ندارد و این کار به راحتی انجام می‌شود؛ و همین که هند بیدار شود، کندالینی خیلی به سرعت و با قدرت زیادی شروع به حرکت می‌کند. ولی اول باید چاکراهای بالاتر درست شوند، وگرنه کندالینی چطور می‌تواند بالا بیاید؟ پس شما مسئولیت خودتان را می‌فهمید. که ما یک نیرویی در هند داریم، شکی نیست؛ ولی با وجود موانع، چطور می‌تواند بالا بیاید؟

شما بخشی از این دنیا هستید، شما دور از هند، در هوا معلق نیستید. پس هند ناچار است به شما وابسته باشد. برای سحسرارای شما من از قبل، ترتیب همه چیز را داده‌ام. یعنی شخصاً اینجا حاضرم. من از کایلاش بر زمین فرود آمده‌ام. اینطوری کل نمایش را ترتیب داده‌ام. اما بازیگران وسط صحنه بسیار مهم هستند. آنها نباید مثل دلقک‌ها بازی کنند یا مثل آدم‌های خنگ احمق. باید گفت فضا دارد کاملاً احمقانه می‌شود. آدم احساس می‌کند انگار بین احمق‌ها یا دیوانه‌هاست.

پس نباید تحت تأثیر موارد احمقانه اطرافمان قرار بگیریم، بلکه باید از آنها برای سرگرمی خودمان استفاده کنیم؛ و شما به آن رشدی رسیده‌اید که می‌توانید ببینید، این مسائل به خاطر فساد پیش می‌آید و فساد یعنی تباهی و نیز نابودی چاکراها.

پس با آنکه حماقت و بلاهت در جریان است، باید افراد را از بین آنها برچید، تا چاکراها را بشود پشتیبانی کرد و باید خیلی مراقب افراد غیرساهاجی بود که دارند به ساهاجایوگا می‌چسبند؛ و حالا وقتش رسیده که آنها برای همیشه بیرون انداخته شوند. طوری که دیگر برنگردند. فقط “ویراها” یعنی دلاوران، اجازه دارند مادر را ستایش کنند و من امیدوارم شما همه آن‌گونه باشید و امروز روز بزرگی است، چرا که ویراها و ویرانگاناها به ستایش من آمده‌اند. رحمت خداوند شامل حال همه شما باشد.

خوب پوجای امروز خیلی طولانی نیست، ولی یک کار دیگر هم بعد از پوجا می‌ماند. امروز شکل دیگری از رکشابندن در هند انجام می‌شود، که آن را در هندی “بهایادویج” و در مراتی “بهوبیج” می‌نامیم. بدین معنی که امروز دومین روز ماه است و روزی است که برادر به خانه خواهرش می‌رود و خواهر او را حمام می‌کند، اگر پسری کوچک باشد؛ البته اگر مردی بزرگ هم باشد اشکالی ندارد، چون ما به روش شما حمام نمی‌کنیم.

پس خوب او را می‌شوید و ماساژ می‌دهد و روغن می‌زند؛ و وقتی کار تمام شد، برایش آرتی می‌کند و غذای خوبی برایش می‌پزد تا بخورد. بعد از همه اینها، برادر، چیزی فقط به نشانه قدردانی به او می‌دهد. این کار زیبایی که ما به عنوان بهایادویج انجام می‌دهیم، بسیار زیبا است.

پس امروز در دومین بخش، پاکی روابط بین همه شما، پایدار و ستوده می‌شود. و این در ماهاراشترا خیلی مهم است، چون آنها رکشابندن را به اندازه بهایادویج انجام نمی‌دهند. خوب، بعد از این می‌توانید “سامهلانا”ی خوبی داشته باشید؛ یعنی دیداری مقدس با هم داشته باشید؛ و می‌توانید مدتی با برادر و خواهرهای راکی خود صحبت کنید و خواهری که راکی بسته امروز می‌تواند لقمه‌های کوچکی از غذا را در دهان برادرش بگذارد. فکر خوبی است

رحمت خداوند شامل حال شما باشد.