پوجای کریسمس
پونه، هند، 25 دسامبر 1989
امروز اینجا جمع شدهایم تا تولد مسیح را جشن بگیریم. وقتی به تولد او فکر میکنید، انسان میبیند که او در محلی بسیار محقر به دنیا آمد و سرتاسر زندگیاش را به شیوهای بسیار متواضعانه سپری کرد؛
همچنین به عنوان یک ساهاجایوگی میدانید که او اینکارنیشن شری گانشا بود؛ که به نوعی معصومیتش بود؛ و او به خاطر درک نابخردانه آدمهای کور به صلیب کشیده شد. او کودکی ابدی بود و بسیار غمانگیز است که وقتی در مورد مسیح و مسیحیت صحبت میکنیم، احساس میکنیم مسیحیت درست برعکس، در مسیری بر خلاف مسیح گام برداشته است.
اگر یکی ساختن است، آن دیگری تخریب است؛ و اگر یکی معصومیت است، آن دیگری فریبکاری است. اگر اقوام مسیحی را ببینید، بسیار تعجبآور است در جایی که به مسیحیت عمل میشود، خیلی تعجبآور است که معصومیت، هیچ جایگاه و احترامی ندارد؛ پاکدامنی، هیچ جایگاه و احترامی ندارد، که آن ذات مسیح بود.
او از آن ساخته شده بود. گاهی این که چطور این اقوام به اصطلاح مسیحی، تا این حد، از مسیح بدگویی کردهاند و این همه آدم را با عقاید احمقانه خودشان نابود کردهاند، تکاندهنده است. عقایدی که به آنها اجازه افراط در هر کار کثیفی را میدهد.
و دومین نکته، خیلی مهم است که ببینیم چطور او در یک محل بسیار محقر زاده شد، به شکلی بسیار فروتنانه زندگی کرد؛ او پسر یک نجار بود؛ برای همین مثل نجارها زندگی کرد. ولی در زندگی غربی، آدمها بسیار مادیگرا شدهاند و برای آنها زندگی اشرافی و به رخ کشیدن ثروتشان و غارت مردم، غارت کشورها یکی پس از دیگری برای اهداف مادی، امری معمول است.
فکر هم نمیکنند که این کار غلط است و کاملا به آن افتخار میکنند؛ و سومین مطلب مهم در مورد مسیح این بود که او از مردم خواست یکدیگر را دوست داشته باشند و فروتن باشند. ولی با آن تکبر و ستمگری که انسان در کشورهای مسیحی دیده است، نمیتواند هیچ شباهتی به مسیح را در آنها درک کند.
در این ارتباط او گفته: آنها که خاضعند، مورد رحمت هستند. آن افراد خاضع کجا زندگی میکنند؟ نه در کشورهای غربی هستند، نه در کشورهایی که در آنجا مسیح ستایش میشود، جایی که معابد به افتخار او بنا میشوند و سالها است که مادر را ستایش کردهاند. چه عمل گناهآلودی است که در حق مسیح روا میدارند. بزرگترین گناه است که بگوییم پیرو مسیح هستیم و دست به تمامی این اعمال ناشایست بزنیم؛ تمامی چنین افرادی باید به بدترین نوع جهنم بروند؛ شکی در آن نیست. شاید متوجه نباشند؛ ولی آنها همین الان دارند وارد جهنم میشوند، آنها همین حالا این مشکل را دارند.
آنها بدتر از افرادی هستند که مسیح را به صلیب کشیدند؛ این، مصلوب کردن هر روزه است. پس امروز فرصت بسیار مناسبی است که تولد مسیح را جشن بگیریم که بر این زمین آمد، تا به رستاخیز ما کمک کند، تا درباره روحالقدس صحبت کند. او بار همه مردم را به دوش کشید، همه چیز را؛ ولی نتیجه آن زندگی چنان بد است که گاهی نگران میشوم و دعا میکنم به من هم همان نظر را نداشته باشند. مردم در غرب چنان افکار احمقانهای دارند که هر آدم عاقلی میتواند بفهمد چطور هیجانی، احساساتی و بیمغز هستند.
آنها هیچ احترامی برای خودشان قائل نیستند و با آن نگرش، اگر بخواهند از مسیح پیروی کنند، به نظر من چنین حقی ندارند، اجازهاش را ندارند. ولی اینچنین شده است. حالا شما مردم دوباره متولد شدهاید؛ همانطور که مسیح گفت: قرار است شما دوباره متولد شوید. شما به مرتبهای رسیدهاید که مسیح از آن سخن گفت. شما نوع خاصی از انسانها هستید، باید بگویم تا حالا چنین امیدی نداشتم. اولین مواجههای که داشتم چنان بد بود که فکر نمیکردم خیلیها سربلند بیرون بیایند؛ ولی خیلی از شما سربلند بیرون آمدید و به نام مسیح واقعا شکوه بخشیدید؛ شکی در آن نیست؛ و همینطور ادامه دهید.
از همه شما حالا خواهش میکنم بدانید، این شمایید که ساهاجایوگی هستید و شمایید که پیرو مسیح هستید، شما همان عارفانی هستید که میگفتند، شما آنهایی هستید که میدانند و همانطور هم شما باید به مردم کمک کنید تا رهایی یابند. خیلی تعجب برانگیز است که دیدم زندگی غربی، عقاید احمقانه و مخرب، معصومیت را نکشت. همچون ابر، تمامی این تأثیرات وجود داشتند؛ ولی وقتی کندالینی بیدار شد، معصومیت به ابراز وجود خود پرداخت؛ ولی هنوز هم باید بگویم که میبایست از این قبیل عشقبازیها، دست بر دارید.
این دقیقا بدترین کار ضد مسیحی است؛ چون اگر زندگی او را ببینید، زندگی یک زاهد بود. مردی بود که با وارستگی بسیار زندگی کرد، در نیسْهانگا. پس ساهاجایوگیهایی که از یک زندگی مسیحی میآیند، باید بدانند که با رهایی از چنین چیزی، همچون او باشند. ولی برعکس، مثلا میزان علاقه به ازدواج، میزان علاقه به این چیزها و بعد از ازدواج کمی زیاد است. خیلی زیادهروی در آن است، یعنی این کار بیمعنی است، در ساهاجایوگا این کار بیمعنی است. این یکی از سبکهای زندگی است، باشد یک بخش است؛ همه چیز که نیست؛ و روی تمامی شخصیت یک انسان مسیحی را میگیرد.
نه برای مسلمانان یا هندوها، این را دیدهام. یعنی من هم ازدواج کردهام. تمام وجود من با آن پوشانده نمیشود. چطور بتواند؟ و مشکل این است که وقتی سیستم ازدواج به راه میافتد، همه چیز شروع میشود؛ وای، این خیلی مهم میشود؛ و من دائم دچار مشکل هستم. ازدواج که انجام شد، نامهها سرازیر میشود که این اتفاق برای ازدواج من پیش آمد. آنها باید حتما ازدواج کنند، هیچکس این طور نیست که مثلا حالا این یکی نشد، بدون ازدواج زندگی کنیم. نمیتوانند چنین کاری بکنند. نمیتوانند زندگی کنند. مسیح هرگز ازدواج نکرد. آنها نمیتوانند چنین ریاضی را بکشند و خیلی وابسته میشوند؛ آنها زنانشان را خراب میکنند، شوهرانشان را خراب میکنند، ساهاجایوگا را خراب میکنند؛ آنها را برمیدارند میبرند.
ولی این چیز جالبی است، اهمیت ساهاجایوگا آنقدر با این اذهان مسیحی کم می شود، که نمیدانم از کجا این افکار به ذهنشان خطور میکند. این به قول شما، میشود گفت یک سرهمبندی است؛ سرهمبندی. هیچ شباهتی وجود ندارد بین آن زندگی که قطعا مسیح برای مردم تصور میکرده و آن زندگی که دارند میکنند. بنایراین برای ساهاجایوگیها لازم است که وقار و عقل داشته باشند و بدانند که آنها در ساهاجایوگا ریشهدار شدهاند و ازدواج و دیگر چیزها فرع قضیه هستند. آخرِ زندگی نیست؛ و وقتی این اتفاقات را در ساهاجایوگا میبینم، تا حدی حیرتزده میشوم.
من ناچارم که افراد را به ازدواج هم دربیاورم، چون عقیده دارم که انسان باید زندگی متأهلی درستی داشته باشد؛ چون اگر بخواهید به دور از چنین زندگی، ریاضت پیشه کنید، ممکن است بسیار ریاکار شوید. ولی بدین معنی نیست که ازدواج همه چیز است. ازدواج خیلی اهمیت ندارد. فقط چیزی است که باید اتفاق بیفتد. حتی به اندازه هیچ کدام از پوجاها اهمیت ندارد، حتی به اندازه دعا کردن به من اهمیت ندارد، حتی به اندازه مدیتیشن اهمیت ندارد، حتی اصلا به اندازه غذا خوردنتان اهمیت ندارد.
هر چه بیشتر به خاطرش سرو صدا راه بیندازید، به همان اندازه به دامی خواهید افتاد که من شما را از آن بیرون کشیدهام. پس مثل همان روزی که داشتم به مردم میگفتم با این سیستم طبقاتی که در هند داریم چه باید بکنند. پس در جامعه ساهاجایوگیها هم باید نهایتا کار یک یا دو روز باشد. ولی اینقدر اهمیت دادن؛ زن و شوهر که ازدواج کردند، نوبت حل مشکلاتشان که میشود، من از دستشان سردرد میگیرم. و دائم میگویند که: میدانید زنم اینطوری است، و خواهرزنم آنطوری، و فامیلهایش اینطوری؛ و آدم حتی باید شرم کند که بگوید زن من.
در هند هیچکس اینطوری نمیگوید. فکر کنم هیچکس نمیگوید، زن من. حداکثر بگویند مادر بچههای من و اگر هیچ بچهای نداشته باشید، چیزی نمیگویید. این سرنوشت بدی است که از آن نجات پیدا کردهاید، سعی کنید این را بفهمید. ما از جهنم نجات پیدا کردهایم، عقاید کاملا اشتباهی داشتیم که از آن نجات یافتهایم؛ حالا با وقار باشید، عاقل باشید؛ و اهمیت دادن بیش از حد به چیزهایی که اینقدر بیاهمیت است، نمیگذارد خیلی در زندگی بالا بروید. ولی نمیگویم ازدواج نکنید، شما باید ازدواج کنید.
البته اگر یک ساهاجایوگینی داشته باشید که ساهاجایوگینی خوبی هم باشد و ساهاجایوگا را بشناسد، آن وقت البته به شما خیلی بیشتر کمک شده؛ مطمئنا. شما قدرت بسیار بیشتری پیدا میکنید، فهم بسیار بیشتری، لذت بسیار بیشتری؛ و این خیلی خوب است. ولی روابط خویشاوندی بر سر مسائل کوچک کوچک آنقدر اهمیت دارد که از درک من خارج است. بعد میبینم دختران عاشق مردانی میشوند که متأهل هستند؛ تمام است، کار مرد تمام است، زن هم تمام.
امروز دارم از این موقعیت بسیار بزرگ استفاده میکنم که بگویم حضرت مسیح از معصوم متولد شد؛ و به همان ترتیب من به شما تولد دوباره دادهام و شما بسیار پاک هستید. پس تمام ناپاکیها را باید به وضوح ببینید. میدانم شما آنها را دوست ندارید، ولی هنوز آنها از اینجا و آنجا سر بر میآورند. البته در جامعهای که در غرب میبینید، جامعهای است که البته هیچ خانوادهای، هیچ همسری، هیچ چیزی نیست؛ برای همین کمی بهتر از آن است. ولی شما دوباره گیر میافتید. اگر باید که وارد صحنه شوید، میبایست دست از این پلهها بکشید.
شما فکر می کنید که دستاوردهای زیادی داشتهاید؛ چون خانواده آرامی دارید، بچههای آرامی دارید و فقط دائم نگران بچههای خودتان هستید؛ نه؛ این وسوسه دیگری است، وسوسه خیلی بزرگی است.
پس در این رویداد بسیار بزرگ تولد مسیح، باید به خودمان بگوییم که ما سرسپرده ساهاجایوگا هستیم. ساهاجایوگا موضوع اصلی است. هر چیز دیگری فرعی محسوب میشود. امیدوارم این را متوجه شوید که ما الان در رأس موجی هستیم که قرار است از آن، بر موج دیگری پرش کنیم که بسیار بلندتر از این خواهد بود؛ ولی شما باید استحقاقش را داشته باشید. اگر شما قابل دریا نباشید، غرق خواهید شد. پس باید آن استحقاق را پیدا کنیم و ما در مقابلمان مسیح را داریم، عجب زندگیای!
عجب زندگیای بود! او مثل یک انسان، به شکلی متواضعانه زندگی کرد؛ و چه زندگیای! و چقدر صادق و روراست بود که همه چیز را به روشنی گفت، به همان شکل، شما هم همان قدرت خودتان را خواهید داشت، وقتی که بفهمید خیلی بالاتر از یک مرد متأهل و خیلی بالاتر از ملیت خودتان هستید. شما شخصیتی بالاتر هستید؛ یک ساهاجایوگی هستید که در رحمت قلمرو خداوند زندگی میکند. این رحمت است؛ نه رحمت خانواده و رحمت فرزندان؛ بلکه رحمت خداوند است.
رحمت خداوند شامل حال شما باشد.
امروز تولد مسیح است …
با تمام وجودم در این روز بزرگ خواهشی از شما دارم و آن اینکه شما همه باید به مسیح قول بدهید که به همان شکل که شما (عیسی مسیح) به هیچ طبقهای عقیده نداشتید، به همان شکل هم ما به هیچ طبقه و هیچ آیینی عقیده نداریم. همه ساهاجایوگیها باید با تمام وجود به این قول عمل کنند. ما به هیچ طبقه یا آیینی هر چه باشد عقیده نخواهیم داشت؛ و من داشتم به این ساهاجایوگیها همین را میگفتم.
من به آنها در مورد سیستم طبقاتی که داریم گفتم و نیز باید به فکر نژادپرستی که در غرب داریم باشیم. نژادپرستی مزخرف است. مسیح سفیدپوست نبود؛ ابدا نبود. او به هیچ وجه در انگلستان به دنیا نیامده بود. پس چطور است که شما مردم با همان زبان از نژادپرستی و مسیح صحبت میکنید؟ این هم مورد بسیار بد دیگری است که پیدا کردهایم. درست مثل هندیها که به این بیماری سیستم طبقاتی مبتلا شدهاند؛ و تا وقتی که این سیستم طبقاتی، از سیستمهای ما بیرون نرود، هیچ وقت نمیتوانیم در ساهاجایوگا پیشرفت کنیم.
اگر لیدر برهمن باشد، فقط دوستان برهمن خواهد داشت. اگر مراتی باشد، فقط دوستان مراتی خواهد داشت یا اینطور است که به آنها کمک خواهد کرد. خیلی عجیب است، خیلی خیلی عجیب است. و این نشان میدهد که رشد ما بسیار کند است و ما هنوز داریم این عناوین را یدک میکشیم.
پس امروز، در همین روز از تمامی شما میخواهم که بگویید ما فقط وقف ساهاجایوگا و رشد خودمان هستیم و میخواهیم که تمامی این مزخرفات را کاملا با روشهای مدیتیشنی و با مشاهده خودمان و دروننگری کنار بگذاریم. امیدوارم ما از روسها که هیچ سیستم طبقاتی ندارند، که هیچ مذهبی ندارند، کسانی که واقعا از هر نظر دارند از شما جلو میزنند، یاد بگیریم. از نظر تعداد که البته شکی در آن نیست؛ بلکه از نظر عمق، فهم، ارتعاشات و در مقدم بودن این را میتوانم بگویم.
بگذارید آنها بیایند، بر شما مسلط خواهند شد؛ شکی نیست. آنها هیچ فکر احمقانهای در مورد عشق و عاشقی ندارند، هیچ فکر احمقانهای … آنها از این افکار ندارند؛ بلکه فقط رشدشان را میخواهند. بگذارید روسها وارد شوند؛ شکر خدا که این بار به نحوی متوقف شد. آنها 32 نفر بودند که داشتند میآمدند؛ ولی الان قرار است فقط یک نفر بیاید؛ ولی اگر 32 نفر آمده بودند، حتما بر شما مسلط میشدند؛
و ضمنا از این که میدیدند ما چطور میخواهیم ساهاجایوگی باشیم، شوکه میشدند. بنابراین حالا هر قید و شرطی از این به اصطلاح مذهب و قید و شرط جامعهای که در آن زندگی میکنید، همان چیزی که به آن “ساماج” میگویند، لطفا کنار بگذارید. ما باید خیلی سریع حرکت کنیم، باید خیلی سریع حرکت کنیم. همانطور که به شما گفتم حالا باید به قله موج بسیار بلندتری از رشد پرش کنیم.
رحمت خداوند شامل حال شما باشد.
پوجای امروز کوتاهترین پوجا است؛ چرا که فقط باید گانشا را ستایش کنیم، همین؛ و به این منظور فقط اگر بچهای هست باید بالا بیاید و کار بیشتری لازم نیست انجام شود.