برنامه عمومي در تالار شهر همر اسميت

London (England)

1990-09-14 First we must feel the reality, Hammersmith, England, DP-RAW, 115' Chapters: Talk, Q&A, WorkshopDownload subtitles: ENView subtitles:
Download video - mkv format (standard quality): Download video - mpg format (full quality): Watch on Youtube: Watch and download video - mp4 format on Vimeo: Listen on Soundcloud: Transcribe/Translate oTranscribeUpload subtitles

Feedback
Share
Upload transcript or translation for this talk

برنامه عمومي در تالار شهر”همر اسميت” 

من به همه جستجوگران حقيقت تعظيم مي‌كنم. در آغاز، بايستي بدانيم كه حقيقت همان چيزي است كه هست. نمي‌توانيم آن را سازماندهي كنيم، نمي‌توانيم به آن شكل دهيم. هم چنين نمي‌توانيم آن را در مرحله انساني و با آگاهي انساني بفهميم، نمي‌توانيم آن را درك كنيم. بنابراين بايد به يك انسان و شخصيت برتر تبديل شويم. همان طور كه گفته شده است، شما بايد “روح” شويد. بايد “خودتان ” شويد.

در تمام مذاهب و متون مقدس گفته شده كه شما بايد روح خود شويد.و وقتي اغتشاشات و مشکلات جهان را مي‌بينيم، بطور واضح معلوم مي‌شود كه آشفتگي بسيار زيادي وجود دارد. و اغلب اينها مشكلاتي هستند كه بوسيله بشريت بوجود آمده‌اند. ما بايد درون نگري كرده‌ و درباره روحمان تحقيق كنيم. بايد دريابيم كه با وجود اين، چرا، چرا ما انسان‌ها اين مشكلات را براي خودمان درست كرده‌ايم. ما فيلسوف‌ها را داريم، ايدئولوژيست‌ها را داريم، ماکارهاي زيادي انجام داده‌ايم؛ اما با وجود اين، هنوز اختلافات زيادي داريم. و اين تفاوت‌ها بيشتر و بيشتر مي‌شوند.

اگراين حقيقت باشد، اين حقيقت بايد براي همه باشد؛ همه بايد بگويند كه اين حقيقت است؛ اما اين بايد حقيقت محض باشد(آیا نمی باشد؟). اگراين حقيقت محض نباشد، پس آن چيزي كه به آن اعتقاد داريم، واقعي نيست.واين دليل اصلي اين است كه چرا هر چيزي تحت نام خدا، تاكنون ناموفق بوده است. زيرا واقعيتي پشت آن‌ها نيست.

ابتدا بايد حقيقت را احساس كنيم. و اينكه واقعيت چيست؟ حقيقت چيست؟ حقيقت اين است كه “شما روح هستيد.

“شما روح پاك هستيد.” و قدرت همه جا حاضر عشق خدا وجود دارد كه همه كارهاي زنده را انجام مي‌دهد. حالا تمام اين گلهاي زيبا را مي‌بينيم، همه چيز به زیبایی مرتب شده. ولي هرگز فكر نمي‌كنيم چگونه گلهاي زيادي از يك دانه بيرون مي‌آيند. چگونه انجام مي‌شود؟ اين كار زنده بوسيله چه كسي انجام مي‌شود؟ مي‌گوييم توسط مادر زمين. اما مادر زمين بنظر فقط يك چيز مادي مي‌آيد. پس چگونه از يك دانه كوچك اين گلها بيرون آمده‌اند؟ چه كسي اين كار را كرده است؟ ما حتي فكر نمي‌كنيم كه چه كسي كار ساختن ما را بصورت انسان از مرحله آميبي انجام داده است؟

پس بياييد حالا به عنوان يك نظريه فكر كنيم كه قدرتي وجود دارد كه اين كارها را انجام مي‌دهد. همانند دانشمندان شما بايد ذهنتان را باز نگهداريد. نبايد يك اعتقاد كوركورانه به من، يا به ساهاجايوگا، يا به هر چيزي داشته باشيد. زيرا كور بودن هرگز به شما حقيقت را نمي‌دهد. اما شما بايد فكرتان را مثل دانشمندان باز بگذاريد، و هر نظريه‌اي را كه در مقابل شما مي‌گذارم، بايد آن را روي سيستم اعصاب مركزي خود احساس كنيد. اين همان بودا است. هماني است كه “بودا” در مورد آن صحبت كرده است كه شما بايد اين قدرت همه جا حاضر عشق خدا را روي سيستم اعصاب مركزي احساس كنيد. و زمان آن فرا رسيده است. زمان آن رسيده است كه همگي شما بتوانيد آن را احساس كنيد. همه مي‌توانيد قدرت همه جا حاضر عشق خداوند، قدرت روح‌القدس و مادر اوليه را احساس كنيد. سپس وقتي شما به آن متصل مي‌شويد، شبيه اين وسيله كه به دستگاه مركزي وصل است، داراي معني هستيد. دانش خودتان به شما خواهد گفت كه معني زندگيتان چيست. در غير اين صورت بي‌معني است. ما هيچ اتصالي با حقيقت نداريم. به اين دليل است كه نمي‌دانيم به كدام سمت منحرف مي‌شويم و چه اتفاقي برايمان مي‌افتد؟ كجا مي‌رويم؟ حالا خيلي محكم مي‌گويم كه اين وسيله درون ما نهفته است. و این وسیله سالم و دست نخورده در همه شما است. حالا كساني هستند كه كتابهاي زيادي مي‌نويسند -كه واقعاً من را شوكه مي‌كند. -مي‌گويند: بيداري كنداليني خيلي خطرناك است. بعضي مردم مي‌گويند كنداليني در شكم است. اين نشان مي‌دهد كه اين افراد اجازه اين كار را ندارند و يا شايد آنها نمي‌خواهند شما به دانش خودتان برسيد و مي‌خواهند شما را منحرف كنند. همچنين آدم‌هاي مي‌توان يافت كه مي‌گويند كنداليني را نبايد بيدار كنيد زيرا خطرناك است و براي شما مشكل ساز مي‌شود. هرگز اين گونه نيست! اين كنداليني كه سه دور ونيم چرخيده است، انرژي آرزوي پاك شماست. تمام آرزوهاي ديگر درون شما بوجود مي‌آيند و وقتي به آنها مي‌رسيم،ما هنوز رضايت نداريم و از يك آرزو به آرزوي ديگر مي‌رويم‌.

پس قانون اقتصاد اين است كه بصورت عمومي اميال ما اقناع پذير نيستند. پس اين تنها قدرتي است كه بايد بالا بيايد و به ما آرزوي پاك را بدهد؛ آرزوي پاكي كه وقتي به آن دست پيدا مي‌كنيم و يا آن را نشان مي‌دهيم، آنگاه تمام آرزوهای  ديگر بي‌ارزش مي‌شوند. سپس اين جنون تمايلات و آرزوها كنار ميرود و ما متوجه اين چيزهاي گذرا ميشويم، تمام اين خوشي هاي زندگي و محدود بودن آنها. اما ابتدا بايد ابديت را جستجو كنيم. بايد اين قدرت همه جا حاضر را جستجو كنيم كه بسيار ظريف است و در همه جا در اطرافمان حضور دارد. اما بعنوان انسان در بالاي سرتان در اين قسمت، در سمت راست ايگو كه زرد رنگ است و در سمت چپ سوپرايگو كه قيد وبندهاي شماست؛وجود دارد. و ما   قيدو شرط‌هاي زيادي درذهنمان داریم.

 گفتن اين كه من هندي هستم؛ تو انگليسي هستي؛ و يا تو اين و آن هستي؛ اين يك قيد و بند است. خدا هرگز دنيا را اينگونه نيافريده است، او فقط يك دنيا آفريده است. ما چنين دنياهايي را ساخته‌ايم كه اين يك دنيا است و آن يك دنياي ديگر، اين يك مليت ديگر است، اينطوري. ما انسان‌ها اين مشكلات را براي خودمان بوجود آورده‌ايم‌. مسلماً ، منظورم این است ، خدا  كوه‌ها و رودها را آفريده است و او انواع انسان‌ها را خلق کرده است؛ در غير اين صورت همه ما شبيه سربازان ارتش مي‌شديم. اما نه؛ او ما را گوناگون بوجود آورده، تا متفاوت به نظر بياييم. ايده او اين بوده است تا زيبايي آفريده بشود. در حالي كه ما چنين قيد و شرط‌هايي داريم. از بچگي از اين قيد و شرط‌ها داريم. سپس فكر مي‌كنيم كه در مذهب خاصي بدنيا آمده‌ايم، كه اين قيد و شرط وحشتناك ديگري است كه ما در اين مذهب هستيم، پس بايد از اين مذهب پيروي كنيم. اما در ساهاجايوگا كه مي‌آييد، متعجب مي شويد وقتي مي‌بينيد تمام كساني كه اين مذاهب را شروع كردند انسانهاي حقيقي بوده‌اند. ولي وقتي آن را شروع كردند بعد از مدتي به سمت چيزهاي كاملاً مزخرفي كشانده مي‌شود. پس با رفتن به سمت مذاهب و يا دور شدن از آن نمي‌توانيد مشكل را حل كنيد. پس بايد به وراي اين قيد و شرط‌ها كه وجود دارد و همچنين ايگويتان ؛ برويم. حال ايده‌هاي در مورد اگو نيز بسيار شايع است و مردم مي‌گويند: “اين از كارماي ماست كه بايد رنج بكشيم”. بسياري از مردم را مي‌شناسم كه مي‌گويند مادر پس كارما چه مي‌شود؟ اين چيز زرد رنگ ايگوي شماست‌. اين تنها خاصيت انسان است كه فكر مي‌كند كه كارماي بد و يا خوب انجام داده است. حيوانات فكر نمي‌كنند. آنها كاملاً تحت كنترل خداوند هستند. به همين دليل “پاشو” ناميده مي‌شوند؛ يعني كاملاً تحت كنترل. سگ هميشه يك سگ است. عقرب هميشه عقرب است و ببر هم ببر است. آنها همان گونه كه هستند، رفتار مي‌كنند. اما انسان‌ها، همه را در خود دارند. مي‌توانيد كسي را پيدا كنيد كه مثل يك سگ خوب است و ناگهان يك مار مي‌شود. اين از كجا مي‌آيد؟ از همين قيد و شرط‌هايي كه هنوز با ما هستند؛ بوجود مي‌آيند و سپس اين اگو كه “من اين كار و آن كار را انجام داده‌ام” ساخته مي‌شود.

حال ما يك سالن زيبا داريم كه قابل ستايش است. بايد بگوييم كه يك اثر هنري است و چيزهايي شبيه به اين. اما اين چيزها مثل تنه درخت مرده هستند، بعد ما اين جايگاه را با آن مي‌سازيم. يك چيز مرده را به يك چيز مرده ديگر تبديل مي‌كنيم. ما تاكنون هيچ كار زنده‌اي انجام نداده‌ايم. نمي‌توانيم انجام دهيم. اما وقتي كنداليني بالا مي‌آيد با تعجب مي‌بينيم در بسياري از افرادي كه در يك مركز انرژي مشكل دارند؛ مي‌توانيم با چشم غير مسلح ببينيم كه نبض دارد. ضربان كنداليني را زير دستتان نيز مي‌توانيد احساس كنيد كه بالا مي‌آيد. و روي سرتان نيز مي‌توانيد اين ضربان را احساس كنيد. وقتي نبض از بين مي‌رود، نسيم خنك را احساس مي‌كنيد كه از سرتان خارج مي‌‌شود. از سر خودتان خارج مي‌شود.

 تمام اينها بايد اثبات شود. نمي‌توان به آن تظاهر كرد‌. واقعیت قائم بالذات است  به هيچ پشتیبانی نياز ندارد. پس وقتي تمام اين اتفاقات براي شما افتاد، شما خودآگاهي بدست مي‌آوريد. خودآگاهي چيست؟ اول از همه فهميدن در مورد مراكز انرژي‌تان است. حالا مردم ديوانه مي‌شوند بدون آنكه بدانند ديوانه شده‌اند. سرطان مي‌گيرند بدون آنكه بدانند سرطان گرفته‌‌اند. هر اتفاقي كه برايشان بيفتد، نمي‌فهمند. بايد به دكتر بروند؛ پول زيادي خرج كنند تا دكتر به او بگويد “شما اين 10 مريضي را گرفته‌ايد و بعد از يك ماه يا بيشتر خواهيد مرد.” نمي‌دانيد كه چگونه اين بيماري در شما رشد يافته و چگونه ناگهان آن را گرفته‌ايد؟ اما وقتي مراكز خوب كار نكنند، احساس مي‌كنيد كه اين مشكل را داريد. چون شما روح خودآگاه هستيد و مي‌توانيد روي انگشتانتان احساس كنيد كه مشكل داريد. اين فقط در بعد فيزيكي نيست، بلكه كمترين آن سلامت جسمي است. بلكه شما بعد عاطفي و روحاني خود را نيز مي‌شناسيد. همچنين بوضوح متوجه مي‌شويد كه از نظر روحاني كجا هستيد.

فقط با گواهی دادن به خودتان كه ما دوباره متولد شده‌ايم، ما اين و آن هستيم؛ خودتان را گمراه مي‌كنيد.  بايد بگويم كه با خودتان مهربان و صادق نبوده‌ايد. شما بايد صادق باشيد. بايد حقيقت را پيدا كنيم و بايد با آن یکی شویم. زيرا آن براي ماست. ما بعنوان بشر بايد آن را داشته باشيم و براي آن نمي‌توانيد پولي بپردازيد. يك نكته اينكه اگر بفهميد كه شما چيزي نمي‌توانيد براي آن بپردازيد، آنگاه مي‌فهميد واقعیت چيست. مانند دانه‌اي كه آن را داخل مادر زمين مي‌كاريد. چقدر به مادر زمين پول مي‌دهيم؟ چقدر پول به مسيح داده‌ايم؟ چقدر پول به راما يا كريشنا داده‌ايم؟ چقدر به اين افراد پول داده‌ايم؟ ولي آن‌هايي كه اين ايده‌ها را تجاري كرده‌اند؛ ما در آن گم شده‌ايم. پس بايد در مورد روح خود كمي جستجو كنيم و بفهميم كه “من كجا هستم؟” “بايد حقيقت را پيدا كنم و باید با آن یکی شوم.” اين زمان آزادي تمام دنياست. اين زمان “رستاخيز” است يا مي‌توانيم آن را زمان “قضاوت نهايي” بناميم. اما شما با كنداليني خود قضاوت مي‌شويد كه مادرتان است واو براي شما مشكلي بوجود نمي‌آورد. وقتي بدنيا آمديد، مادرتان تمام مشكلات و دردها را تحمل كرده ‌است. براي شما مشكلي ايجاد نكرده است. به همين ترتيب كنداليني به شما آزاري نمي‌رساند. او مشتاقانه منتظر است. اين روزها من خودم تعجب مي‌كنم كه كنداليني چگونه بالا مي‌آيد. البته امروز افراد زيادي اينجا هستند، مطمئنم كه خيلي از شما خودآگاهي مي‌گيريد. اما در مكاني مثل پاريس، كه اميد زيادي به آن نداشتم، هزاران نفر خودآگاهي گرفته‌اند؟! من از اين موضوع شگفت زده شدم. همه غرق لذت بودند و مي‌خنديدند. هرگز خانم‌هاي فرانسوي را اينچنين شاد نديده بودم. آنها بطور معمول نمي‌خندند. متعجب بودم كه گونه‌هايشان تا چشم‌هايشان  بالا آمده بود. {نيششان تا بناگوش باز بود}. و گفتم: “موضوع چيست؟” گفتند: “مادر، نمي‌دانيم اين لذت از كجا آمده است؟!”

اين كيفيت روح است كه اين همه احساس لذت مي‌كنيد. لذت دوگانگي شادي و غم را ندارد و منفرد است. شما آن‌ را درونتان احساس مي كنيد و از وجود خودتان لذت مي‌بريد. سپس خاصيت ديگر روح اين است كه وقتي وارد توجه شما مي‌شود، نور روح به توجه شما مي‌رسد. مثل اينكه فرض كنيد اين اتاق كاملاً تاريك باشد، پس نمي‌دانيم چه رابطه‌اي با هم داريم و كجا نشسته‌ايم . اگر راه برويم ممكن است به ديگران بخوريم و آنها را لگد كنيم. اما اگر نور وجود داشته باشد مي‌دانيد. . . كه كجا نشسته‌ايد و ديگران كجا هستند. جايگاه شما چيست و جايگاه ديگران چيست؟ پس نور روح يك آگاهي جديد و بعدي جديد كه آن ‌را “آگاهي جمعي” مي‌ناميم؛ به شما مي‌دهد. كه به وضوح توسط يونگ توصیف شده است. يونگ درباره آن صحبت كرده است. و اين اتفاقي است كه براي شما مي‌‌افتد. اينگونه نيست كه بگوييد: من “آگاهي جمعي” دارم؟! اين اتفاق براي شما مي‌افتد:به این معنی که شما چاكراههاي ديگران را احساس مي‌كنيد. احساس مي‌كنيد كه آنها چه مشكلاتي دارند و مي‌دانيد كه چگونه آن را برطرف كنيد. زير دستان شما كنداليني بالا مي‌آيد.شما قدرت پيدا مي‌كنيد.شما قدرت خود را به منظور بالا آوردن كنداليني و خودآگاهي دادن، دریافت مي‌كنيد. منظورم اين است كه من نمي‌توانم به تمام دنيا بروم. ساهاجايوگي‌ها اين كار را مي‌كنند همه قدرت بالا بردن كنداليني و دادن خودآگاهي به ديگران را خواهيد داشت. پس آنها قدرت دروني و روح خود را مي‌يابند.

پس دانش حقيقي را مي‌توان تنها از طريق خودآگاهي دانست. زيرا هر چيزي كه بخواهيد بپرسيد، مانند كامپيوتر جوابش خواهد آمد. مثلاً كسي در پاريس من را ملاقات كرد كه گفت: “من به خدا معتقد نيستم.” گفتم: “باشد اين سؤال را از من بپرس؛ مادر، آيا خدا وجود دارد؟”. او دستانش را به سمت من گرفت و  سه بار پرسيد. “مادر چه اتفاقي افتاده است؟ اين نسيم خنك چيست؟” گفتم: “جواب آمده است. خدا وجود دارد.” پس دانش محض زماني ممكن مي‌شود كه حقيقت محض را بشناسيد و براي داشتن حقيقت محض بايد به وجود محض درونتان دست يابيد كه همان روح شماست. پس او به شما حقيقت و آگاهي جمعي را مي‌دهد. اما از همه مهمتر اين است كه شما شخصيت كاملاً صلح‌جو مي‌شويد. شما به  صلح تبدیل مي‌شويد و آن را مي‌پراكنيد. اين مانند يك چرخ است كه در محيط بسيار پرسرعت است ولي در مركز چرخ، محور قرار دارد كه بايد آرام و ساكن باشد. در غير اين صورت ارابه حركت نخواهد كرد. شما به سوي آن نقطه از وجودتان كه در آن با خودتان كاملاً در صلح و يكپارچگي هستيد، خواهيد رفت. بي‌هيچ تنش و مشكلي. و عقايد ديگر مبني بر “تنش‌هاي احساسي” وچيزهاي ديگر همه مصنوعي و ذهني هستند. اين موضوع نمي‌تواند ذهني باشد. فراتر از ذهن است. وقتي كنداليني بالا مي‌آيد، همان گونه كه اينجا مي‌بينيد، يك مركز انرژي در كياسماي بينايي وجود دارد – “چاكراي آگنيا”. كه وقتي از آن عبور مي‌كند، اين دو (ايگو و سوپرايگو) جذب مي‌شوند. و كنداليني از ناحيه ليمبيك عبور مي‌كند و از ناحيه استخوان فونتانل شما بيرون مي‌آيد كه به واقعيت در‌آوردن خودآگاهي است.

 پس اكنون براي مردم كاملاً آشكار و مشهود است كه بايد به آن مرحله برسيم. شما همه خصوصيات و امكانات – همه چيز-‌ را در درونتان داريد كه به آن برسيد.

جي شري ماتاجي