پوجای کریسمس
گاناپاتی پوله، هند، 25 دسامبر 1993
امروز میخواهیم که تولد مسیح را جشن بگیریم. در یک زمان بسیار حساس داریم این کار را انجام میدهیم؛ چون هستند افراد ضد مسیحی که مسئول مذهب مسیحیت شدهاند و دارند برعلیه تولد مسیح صحبت میکنند.
آنها هیچ صلاحیتی ندارند، آنها انسان خودآگاه نیستند، آنها از خداوند هیچ تصوری ندارند، هیچ چیز؛ و آنها میگویند اینها کذب محض است، این که او باکره نبوده و این که مسیح به آن شکل به دنیا نیامده است. چه کسی به آنها گفته؟ آیا جبرئیل آمده و به آنها گفته؟ چه حقی دارند که از چنین چیزهایی صحبت کنند؟
بنابراین چون آنها ضد مسیح هستند، حالا مسئول مسیحیت شدهاند. حتی پاپ هم به همین شکل است. بنابراین در ساتیا یوگا آنها همه رسوا خواهند شد؛ باید که رسوا شوند. ولی بعضی از افرادی که اینجا هستند میتوانند به این مرد نامه بنویسند و بپرسند:ِ “شما چه صلاحیتی دارید که این را بگویید؟ آیا شما قدرت همهجا حاضر عشق خداوند را احساس کردهاید؟”
“آیا هیچ الوهیتی در شما هست که مسیح را به این شکل به چالش میکشید؟”. باید اینکارنیشنهای پل باشند، شاید. آنها نمیتوانند خداوند را درک کنند. آنها نمیدانند که خداوند چه کارهایی میتواند انجام دهد.آنها اصلا هیچ تصوری از این که این کار چهقدر معجزهآسا است ندارند. شما همه رحمت خداوند را احساس کردهاید. شما همه میدانید که این یک معجزه است. هر بار یک معجزه به وجود میآید.
من یک مثال ساده برایتان بگویم. در پوجای ناواراتری ما تعدادی عکس داشتیم؛ و پشت عکس یک منظرهای درست شده بود که برایم عجیب بود که این چه میتواند باشد. آن منظره، سوریا بود که داشت یک پرده را تکان میداد.
آن سوریا، چشم، دهان و بینی داشت و میخندید و یک پردهای را تکان میداد. من گفتم: “این چیست؟ این در پوجای ناواراتری چه چیزی را نشان میدهد؟ ولی وقتی به مسکو رفتم، جا خوردم که دیدم آنها پشت صحنه را عین این نقاشی کرده بودند. پشت صحنه عینا مثل این بود.
یعنی پوجای ناواراتری که حداقل یک ماه و نیم قبل گرفته شده بود، پاراماچایتانیا آنجا نقاشی کرده بود. این خیلی جالب توجه است که چطور چیزها معجزهآسا به نتیجه می رسند. و هزار و یکی معجزه هست که میشود راجع به آنها صحبت کنیم. وقتی ما در هواپیما بودیم و به مسکو میرفتیمِ، گفتند دمای هوا منفی بیست است. رسیدیم پایین، گفتند منفی پانزده است.
فردا صبح گفتند دما دارد خیلی سریع پایین میآید و دارد به حدود منفی دوازده میرسد. و بعد از یک روز گفتند هوا منفی چهار است. ولی روز بعد مثبت ده درجه بود. یعنی با گذشت زمان، باید هوا سردتر و سردتر میشد. این دفعه شوهرم داشت به مسکو میرفت. گفت: “حالا آنجا خیلی سرد است، منفی بیست است.” پیام داد که… گفتم: “نگران نباش، درست میشود.”
گفت وقتی رسید، فقط منفی دو بود. پس همه این چیزها نشان میدهد که تمام عناصر دارند به ما کمک میکنند. تمام مشکلات دیگر، کوچک، بزرگ، هر چه باشد همه فورا حل میشوند. شما گاهی وقتها حیرت میکنید چطور کارها انجام میشوند. بعد سوال میکنند که: “پس چرا مسیح باید مصلوب میشد؟ چرا نتوانستید او را از مصلوب شدن نجات دهید؟”
او به صلیب کشیده شد؛ چون قرار بود این کار در مورد او انجام شود؛ این که او باید از اگنیا عبور میکرد، او باید خود را در اگنیا مستقر میکرد؛ و اما در مورد صلیب؛ او باید از آن مرحله عبور میکرد.
اما پیام زندگی او هرگز صلیب نیست، بلکه پیام، رستاخیز او است. او رستاخیز یافت؛ که یکی از کارهای بزرگی بود که انجام داد؛ که حالا شما هم بتوانید تولد دوباره بگیرید. در هر اینکارنیشن، در تکامل، هر اینکارنیشنی کاری بسیار، بسیار منحصر به فرد انجام داد. در آخر هم، مسیح بخش رستاخیز را انجام داد. و او این کار را کرد چون باید رحلت مینمود؛ در غیر این صورت چطور میشود رستاخیز پیدا کنید؟
بنابراین چیزهای زیادی هست که افسانهای به نظر میآیند که نیستند. فردا خواهند گفت که مسیح هرگز خودش را دوباره زنده نکرده است؛ و در واقع او بعدا در کشمیر فوت کرد. مدرک آن هم هست. ولی هنوز مردم نمیخواهند باور کنند و آنها فقط میخواستند که مسیحیت را گسترش دهند؛ چون میدانستند که اگر اکثریت مردم را داشته باشید، میتوانید حاکم باشید.
همین حقه را الان سیاستمداران میزنند. ولی این نوع از اکثریت، هیچ آسایش فکری یا منفعتی را برای مردم به ارمغان نمیآورد. خود مادر مسیح را، این مرد به چالش کشید و هر نوع مزخرفی را راجع به او گفت.
برعکس حضرت محمد در قرآن میگوید: هیچکس نباید پاکی مادر مقدس یعنی پاکی مادر مسیح را به چالش بکشد. او احترام گذاشته است؛ در حالی که هیچ احترامی به مریم مادر در انجیل نشان داده نشده است؛ هیچ احترامی.
از او به عنوان یک زن نام برده شده است. به خاطر پل که فرد ضد مسیح بسیار بدی بود که از راه رسید، که مسیحیت را غصب کرد و سعی کرد که مسیحیت را گسترش دهد؛ و با این کار آنچه که خواست او بود این بود که اهمیت خودش را نشان دهد. و او از پیتر که بدترین شاگرد ممکن مسیح بود استفاده کرد؛ کسی که مسیح گفته است: “شیطان بر تو تسلط پیدا خواهد کرد.”
بنابراین الان دارند به مردم میگویند که امکان ندارد، چطور میشود که مسیح از یک باکره به دنیا بیاید؟ ما هندیها شری گانش را میپرستیم. شری گانش همان مسیح است؛ و ما معتقدیم که مادر، خودش فرزند را بدون … خلق کرد؛ به عنوان یک باکره، به عنوان گائوری. نه تنها عقیده داریم، بلکه این اعتقاد ما است.
در حالی که در غرب اعتقادات همه عقلانی است. آنها همینطور به این نوع فکر کردن ادامه میدهند و به این یاوهسرائیها ادامه میدهند. چه احتیاجی بود که روزنامهها، مزخرفات این آدم (اسقف) از دارهام را چاپ کنند؟
و بعد هم او تکریم شد. توسط اسقف کانتربری تکریم شد. که خودش ضد مسیح دیگری است. او را تکریم کرد و بلافاصله بعد از آن، کلیسایی که در آن مورد تکریم قرار گرفت، کاملا توسط ویشنومایا به آتش کشیده شد.
او دور آن به مدت یک ساعت چرخید و بعد آن را کاملا سوزاند. فقط بخشهای پایینی باقی گذاشته شد. چون آنجا نقاشیهای قشنگی هم بود، شاید. حالا این احمقهای نادان میگویند که این رحمت خدا بر ما بود که نجاتمان داد؛ از این ویشنومایا، بخشهای پایینی آن را. ولی چرا آن کلیسا سوخت؟
بنابراین باید بفهمید که پیروی از عقل هرگز شما را قادربه درک الوهیت نمیکند، هرگز نمیتواند. عقلانیت بسیار محدود است، بسیار قید و شرطی است، پر از ایگو است. چطور عقلانیت میتواند به شما بگوید که حقیقت زندگی مسیح چیست؟
ولی ما مدرک هم داریم، از نظر علمی. بنابراین باید بدانید که به آنها گفتهام که اگر شما از راست به چپ نگاه کنید یک سواستیکا میبینید. به خاطر کربن، طوری که درست شده است. اگر شما به اتم کربن نگاه کنید، یک سواستیکا از چپ به راست میبینید. ما مدل بزرگی از آن ساختهایم.
و بعد آن اگر آن را برعکس کنید، یعنی اگر از چپ به راست آن را نگاه کنید، اومکارا را میبینید؛ شکی نیست. و بعد از پایین نگاه میکنید و آلفا و امگا را میبینید. مسیح گفته است: “من آلفا و امگا هستم”. در آن موقع من نمیدانستم آیا این سمبلها بودند یا نه.
به هر حال، او واقعا گفت: “من آلفا و امگا هستم”. همچنین این معنی دیگری هم دارد که “من ابتدا و من انتها هستم”. ولی آن آلفا و امگایی که او گفت را میتوانید به وضوح ببینید؛ به شکل سمبلیک، به وضوح، اگر از پایین به بالا نگاه کنید.
بنابراین اومکارا در یک سمت با سواستیکا در سمت دیگر به هم می پیوندند؛ و وقتی تعالی پیدا میکنند و به زمین میآیند، آلفا و امگا میشوند. ولی اینها به کله این افراد ضد مسیح نمیرود. آنها همه ضد مسیح هستند. و آنها نمیتوانند بفهمند که الوهیت چه میتواند بکند.
شما خودآگاهی خوتان را گرفتید، تولد دوباره خودتان را؛ همینطور که اینجا نشستهاید. چطور توانستید از پس این کار برآیید؟ چطور تولد دوباره خود را گرفتید؟ و اینطور که این افراد صحبت میکنند قطعا به سرنوشتی بد و نابودی کامل دچار خواهند شد. جرأت خیلی زیادی میخواهد؛ چون میدانید که شری گانشا،دیتی بسیار قدرتمندی است.
مسیح هم همینطور. او گفته است: “اگر چیزی بر ضد روحالقدس بگویید، تحمل نخواهم کرد”. و من هم اگر بر علیه مسیح چیزی بگویید، تحمل نخواهم کرد؛ حتی یک کلمه. فقط آنجاست که ناچارم مطمئن شوم تمامی این آدمهای وحشتناک حتما نیست و نابود شوند.
به مناسبت تولد او، ما باید تشخیص دهیم که مسیح از همان چیزهایی که شری گانشا به دنیا آمد متولد شد. پس او خرد بود، منشأ خرد. او خیلی کم صحبت کرد؛ چون به او اجازه ندادند عمری طولانی داشته باشد، نهایتا سه، سه و نیم سال او توانست برای مردم سخنرانی کند.
ولی هر چه که گفت بسیار حقیقی، بسیار درست و بسیار خردمندانه بود. البته ممکن است سعی کرده باشند تا آن حرفها را سرسری بگیرند ولی هنوز هم حقایق زیادی در انجیل باقی مانده است؛ شکی در آن نیست. و او زندگیاش را فقط صرف این کرد که به آنها بگوید حقیقت چیست. او اولین کسی بود که به وضوح در مورد خداوند صحبت کرد.
در سطح او، ما سه نفر دیگر را داریم، در محل تاپا که اینجا است. یکی بودا است، دیگری ماهاویرا. حالا هم بودا و هم ماهاویرا در زمانی به دنیا آمدند که دیدند آیینگرایی دارد جای حقیقت را میگیرد. برای همین گفتند: ما از خداوند حرفی نمیزنیم، “آنیشوارْواد”. ما از خدا حرفی نمیزنیم.
ابتدا ما فقط از چایتانیا صحبت میکنیم. همان کاری که همه کردند. حتی استادِ جاناکا، که آشتاواکرا بود، فقط از ارتعاشات صحبت کرد. حتی ناناکا هم همین کار را کرد. وقتی نامادوا به پنجاب آمد، به او گفت: “از خدا حرفی نزن، از هاری صحبتی نکن؛ بهتر است اول در مورد پاراماچایتانیا صحبت کنی؛ چون اول از همه انسان فقط میتواند به پاراماچایتانیا برسد؛ و بعد میپرسند:”بالاخره خدا کجا است؟”
ولی این فقط مسیح بود که در آن زمان در مورد خدا صحبت کرد، زمانی که بیشتر اینطور بود که نمیخواستند در مورد خداوند متعال صحبت کنند. او فردی شجاع بود که هیچگاه از هیچ چیز نترسید؛ شکی نیست. ولی کودکی او هیچجا توصیف نشده است، که بسیار غمانگیز است. ما توصیفات زیبایی از کودکی شری کریشنا و نیز از کودکی شری راما داریم.
غیر از آن یک دفعه که با چند فاریسی (یهودی متعصب) بحث داشت؛ و چقدر باهوش بود و آنها همه در بحث با او مبهوت مانده بودند. همین و نه چیزی بیشتر. ولی بعدا، از آنجا که آنها هیچ توجهی به مریم نداشتند، دیگر از مردم کاری ساخته نبود. آنها میگفتند: باید یک دویای، یک الههای وجود داشته باشد.
چطور میشود که مسیح از او به دنیا آمده باشد؟” برای همین او را مدونا نامیدند؛ و به این شکل این مریم مادر، مدونا نامیده شد؛ یعنی دوشیزه، یعنی باکره. و این مدونا بعدا در هر کلیسایی جای خودش را پیدا کرد؛ و مردم به او به چشم یک الهه نگاه کردند.
این مردم بودند که گفتند؛ نه در انجیل بود و نه در مسیحیت؛ بلکه مردم به او نام مدونا دادند؛ و از آن سطح مدونا بود که مردم شروع به دیدن مادر و مادری کردند. او ماهالاکشمی بود، ما این را به خوبی میدانیم و ما او را به عنوان ماهالاکشمی ستایش میکنیم. او رادْها بود.
رادها هم پسری داشت؛ و او مانند یک تخم بود و نصف این تخم مسیح بود و نصف این تخم شری گانشا بود. ولی وقتی که این بچه متولد شد برای پدرش شروع به گریه کردن کرد. پدر، شری کریشنا بود. این در …؛ اگر شما دوی ماهاتمیام را بخوانید آنجا هست. برای همین او همیشه دستش را اینطوری میگرفت، به سوی پدرش.
بنابراین یکی، همانطور که میدانید انگشت شری کریشنا است، دیگری انگشت ویشنو. و او رادها بود. را یعنی انرژی، دْها یعنی کسی که انرژی را برقرار کرده است. و او کسی است که او را “جیزز” نامید. در واقع به زبان عبری این کلمه یسو است و نیز در…؛ خدا را شکر که من انجیل را به مراتی خواندم، که به طور مستقیم از عبری ترجمه شده بود؛ اسم، یسو است.
یسو نام مادر مسیح است… نام مادر شری کریشنا است. یسو یعنی، بنا بر نامی که به مریم میدهید، جسو یا جشو از جسودا یا یشودا میآید. از آن کلمه، مریم نام او را گرفت؛ و کلمه کرایست از کریشنا میآید. بنابراین مریم او را کریستا نامید و یشو یا جیزز. ما هم یشودا را گاهی جسو یا یشو مینامیم.
پس مریم او را به آن اسم نامید و به این ترتیب او برای ما این ارتباط را گذاشت تا بفهمیم او چقدر به شری کریشنا نزدیک بود. شری کریشنا فقط در هند بر زمین آمد، چون او ملایمتر از آنی بوده است که در آمریکا بر زمین بیاید. اینطور که آنها هیچ حد و مرزی نمیشناسند، هیچ ماریادایی ندارند، هیچ تصوری از دارما ندارند، آنها ضد دارماهای بسیار بزرگی هستند.
پس تنها یک نفر مثل مسیح، که کاملا پاک و خردمند است و به بخش بازی شری کریشنا عقیده ندارد. اگر شری کریشنا گفته که اینها همه بازی است، برای آن است که بر سختگیری شری راما فائق آید؛ ولی مسیح اینطور نگفت و با وجود آن، تمام جاها، هر جایی که مسیحیت اجرا میشود، آنها فکر میکنند که همه چیز بازی است، ضد دارما بازی است، هر اشتباهی که ما میکنیم بازی است، هر چه باشد همه ما معصوم هستیم. جای تعجب دارد. منطق آنها آنقدر مسخره است که من نتوانستهام آن را درک کنم. منطق آنها سراسر برای خود-تخریبی است و مزخرف است.
بنابراین، در مورد ما هندیها، باید بدانیم که ما شناخت کاملی از دارما داریم. ما میدانیم چه چیزی اشتباه و چه چیزی خوب است. ولی من برای مسیحیها احترام بیشتری قائل هستم، آنها که از کشورهایی هستند که در آنها، هیچ شناختی نسبت به کندالینی ندارد، این همه رشد کردهاند و چنین ساهاجایوگیهای بزرگی شدهاند.
حالا این رحمت خدا است، چون آنها خالص بودند، آنها صادق بودند. این مسیح است که آنها را به ساهاجایوگا آورد. بدون او امکان نداشته است. اینجا شری گانشا فقط یک نماد است، یک چنین چیزی. جای او فقط داخل سنگ است. ولی آنجا او بر زمین آمده و به مردم گفته است که دارما چیست. چیزی که باید از آن پیروی کنند؛ ولی آنها هرگز پیروی نمیکنند. آنها هرگز پیروی نمیکنند.
آنها بینهایت پولمحور هستند. خیلی جالب است که چه کارهایی را به نام خداوند انجام دادهاند. نمادینترین چیز تولد او است. او در یک آخور به دنیا آمد؛ فقط تصور کنید، در آخوری به دنیا آمد که انبوهی از کاه در آن انباشته شده بود، جایی که حیوانات دیگر هم در آن وجود داشتند.
ببینید این انیکارنیشن بزرگ چطور متولد شد. او پادشاه نبود، او مرد خیلی ثروتمندی نبود، او مثل یک شخص بسیار فقیر متولد شد؛ و در محلی که استاندارهایی بسیار پایینتر از حد انسانی داشت. این پیام را میرساند که شما احتیاجی به قصر ندارید، شما احتیاج به مکان بسیار عظیمی برای تولد ندارید، هر جایی میتوانید به دنیا بیایید، اگر یک روح پاک باشید، اگر مسیح باشید. چنین شخصیت بزرگی به این شکل به دنیا آمد.
حالا مردم عکس این عمل میکنند. آنها بسیار پولمحور هستند، بسیار مادیگرا. یعنی تا حدی که شما نمیتوانید بفهمید آنها دنبال چه هستند. آنها خودشان را با هر پولی که در میآورند نابود میکنند؛ آنها هیچ عقلی ندارند، آنها هیچ تعادلی در کارهایشان ندارند.
این چیزی است که در غرب اتفاق میافتد و ما هم سعی داریم که از آنها پیروی کنیم. ما تلاش میکنیم از روشهای مخرب آنها پیروی کنیم و سعی داریم فکر کنیم خیلی پیشرفته هستیم. پیشرفته به سوی ضلالت، آنها همین هستند. ما باید بسیار مراقب بچههایمان و مراقب خویشاوندانمان باشیم، که به سمت چیزهای کثیف آنها نرویم و راههای کثیفِ آنها را انتخاب نکنیم؛ که به اسم خداوند خلق کردهاند، به نام خداوند.
حالا این گروهی که ما اینجا داریم، گروه کاملا بزرگی است؛ و ما ساهاجایوگی هستیم. ما انسانها همه مورد رحمت هستیم، ما میدانیم الوهیت چیست و ما میدانیم که مسیح کیست. چه شما هندو به دنیا بیایید یا هر چیز دیگری، فرق نمیکند؛ چون مسیح جهانی بود. او پشتیبان جهان است، این چیزی است که در دوی ماهاتمیام نوشته شده؛ که او پشتیبان جهان خواهد بود.
بنابراین باید درک کرد که ما نباید هیچ کسی را مسخره کنیم؛ اگر پیرو مسیح است و این که ما باید مسیح را با همان علاقه، با همان سرسپردگی و با همان تسلیم که شری گانشا را ستایش میکنیم، ستایش کنیم. چون من فکر نمیکنم مسیحیان، هیچ ایمانی به مسیح داشته باشند؛ هیچ ایمانی ندارند.
آنها اینطور هستند؛ ما به مسیح ایمان داریم، ما به مسیح ایمان داریم. شما پدر مرا شفا بده، این کار را بکن، آن کار را بکن. ولی ایمان یک ساهاجایوگی کار میکند. ایمان شما ایمانی نورانی است و کار میکند. ولی شما باید به خودتان، به ساهاجایوگا و به زندگیای که دارید میکنید، ایمان داشته باشید. تا وقتی که چنین چیزی برای شما اتفاق نیفتد، نباید خودتان را یک ساهاجایوگی بنامید. من میبینم هنوز افرادی در حاشیه هستند.
بعد شما نمیدانید با این چه کار کنید. به شکل ذهنی نمیشود فهمید؛ ولی شما فقط در عشق بینهایت خداوند غوطهور باشید و بخواهید که این عشق را به دیگران بدهید. ولی هنوز مادیگرایی در برخی مردم، ظریف و ظریفتر میشود. آنها هنوز مادیگرا هستند. آنها به نحوی مادیگرا هستند که هنوز به این فکر هستند که به شکل بدی پول در بیاورند یا چیزهای دیگر. شاید، ولی آنقدرها هم متداول نیست.
ولی حس میکنم آنها حالا یکمرتبه رو به وابستگی به بچههایشان آوردهاند. این وابستگی بسیار اشتباه است. میدانید، بچهها به ساهاجایوگا تعلق دارند. شما هیچ حقی بر آنها ندارید. چون آنها از بچهها میخواستند که فوری به خانه برگردند و به گاناپاتیپوله نیایند. منظورم این است که آنها فرزندان ساهاجایوگا هستند.
آنها باید به گاناپاتیپوله بیایند؛ بدون شک. ولی آنها میخواستند که بچههایشان را مستقیما بردارند ببرند. همه چیز آنجا مستقیما انجام میشود. چنین نیست؛ بچهها برای این منظور اینجا نیستند. آنها اینجا هستند که در ساهاجایوگا رشد کنند. اگر نخواهید که بچههایتان در ساهاجایوگا رشد کنند، بهتر است آنها را بردارید ببرید.
ولی این راهش نیست که دلبهخواهی عمل کنید؛ که بچههایتان را موقعی که همه دارند به گاناپاتیپوله میآیند، از مدرسه بردارید ببرید. و من مطمئنم بچهها این کار را دوست ندارند. آنها دوست دارند که اینجا باشند.
بنابراین مادیگرایی هم در مورد بچهها، و هم در ارتباط با پول جمع کردن نمایان میشود. و این چیزی است که مادیگرایی را نشان میدهد که مسیح هرگز، هرگز به آن دلبستگی نداشت. او هرگز این را نمیخواست. این را باید ما بفهمیم؛ بهترین کار برای احترام گذاشتن به مسیح این است که از این باورهای مادیگرایانه دست برداریم.
باشد؛ شما باورهای مادیگرایانه دارید؛ تا حدی که نمیگویم به هیمالیا بروید. من نمیگویم که ریاضت پیشه کنید. نمیگویم که دست از بچههایتان بکشید؛ مثل آن کاری که بودا کرد. اصلا و ابدا. ولی وارستگی شما باید عمل کند. مثلا اگر پرندهای باشد که بر فراز اقیانوسی از آب پرواز میکند، هرگز از آب اقیانوس نمیخورد، چون آب آن شور است.
شما هستید؛ شما در این دنیا هستید. ولی باید وارستگی خودتان را بیشتر کنید. اوایل اشکالی نداشت؛ پدر من مریض است، مادر من مریض است، بچه من اینطوری است؛ تمام این مزخرفات اشکالی نداشت. ولی الان نه. الان سرعت ساهاجایوگا بسیار بالا است و آنهایی که جا بمانند، جا خواهند ماند.
بنابراین مراقب باشید. درگیر این افکار مادیگرایانه نشوید و برای هندیها مخصوصا؛ آنها دوست ندارند در اشرام زندگی کنند. هندیها میخواهند خانه خودشان را داشته باشند، تا بتوانند بر سر زنهایشان مسلط باشند. غذای خاص خودشان را بخورند؛ این، آن؛ و سلیقههای زشت خودشان را دائم عملی کنند.
باید بگویم که حتما به همین دلیل بوده که گفتهاند هندیها باید روزه بگیرند؛ تا از دست تمایلات زبانشان راحت شوند. آنها حتی وقتی روزهاند به فکر غذا هستند، فایدهاش چیست؟ مسیح به مدت چهل روز روزه گرفت و شیطان از او درخواست کرد که روزه را کنار بگذار و این کار را بکن و آن کار را بکن. او هیچ وقت گوش نداد.
بنابراین مادیگرایی به دو شکل عمل میکند؛ اول از همه، در غرب حالا مادیگرایی این است؛ خانه من، زن من، بچه من، این، آن. و در شرق؛ چه نوع غذایی بخورم؟، چه نوع خانهای باید داشته باشم؟، چه نوع خانوادهای باید داشته باشم؟ تمام این چیزها هنوز ادامه دارد.
همانطور که رشد شما ظریفتر میشود، آنها هم ظریفتر و ظریفتر میشوند. و آنها شما را عقب نگه میدارند. همه جور چیزی وجود دارد. مثلا من ساهاجایوگیهایی را میشناسم که میخواهند با ساهاجایوگا کاسبی کنند؛ هستند. مثل این افرادی که این بیرون میخواهند چیزهایشان را به ما بفروشند و از این کار پول در بیاورند.
درخواستی مبنی بر این بود که هیچ ساریای نیست. گفتم: باشد، ساری بخرید. ولی قرار نیست از بیرون بخرید؛ و نیز آنها به مغازهای اینجا میروند و چیزی برای نوشیدن و چیزی برای خوردن میگیرند؛ و بعد از چیزی عذاب میکشند. چه احتیاجی هست؟
نمیتوانید تشنگیتان را کنترل کنید؟ نمیتوانید اشتهایتان را کنترل کنید؟ این کار خیلی آسان است. او این کار را نمیکرد؟ مسیح این کار را کرد. شما اینجا آمدهاید تا او را ستایش کنید. سعی کنید این چیزها را کنترل کنید که خیلی مهم هستند؛ و وقتی این اتفاق بیفتد، دیگر مهم نیست که شما غذا بخورید یا نه، دیگر اهمیتی ندارد، اگر شما جای خوبی برای زندگی نداشته باشید. هر جایی میتوانید زندگی کنید، هر جایی.
تا جایی که به من مربوط میشود، این را خیلی خوب میدانید. من هیچ درخواستی ندارم؛ من، یعنی بدن من هیچ درخواستی ندارد. بدن خیلی خوبی است. هیچ وقت درخواستی نمیکند. و برای همین است که دیدهام، من هیچ وقت احساس خستگی نمیکنم. من اینجا با شما هستم و به همین شکل همه جا هستم.
اگر مرا وادار کنید همین جا بخوابم، میتوانم تمام شب را بخوابم. بدن من هیچ چیز نمیگوید. برعکس تجربهای داشتم که بسیار متفاوت بود. یک بار با قطار سفر میکردم؛ به نظرم از پونه به حیدرآباد یا چنین چیزی بود؛ و قطار …؛من روی چرخ بودم؛ و طوری بود که مرتب میپرید و میپرید و میپرید.
من خوابم برد و به چه فکر میکردم؛ احساس میکردم که دارم از یک ستاره به ستاره دیگر میروم؛ در کل عالم دارم حرکت میکنم. اصلا پریدن را احساس نکردم. برعکس احساس کردم که همه چیز دارد میرود. بدن دارد از یک ستاره به ستاره دیگر میرود؛ از اینجا به آنجا. یعنی هر کسی به خاطر چیزی مثل آن کاملا عصبانی میشد. برعکس من لذت میبردم؛ پریدن قشنگی بود از اینجا به آنجا؛ و رفتن به این ستاره و به آن ستاره و حرکت از یک جا به جای دیگر. بسیار جالب بود.
بنابراین، عکسالعمل بسیار متفاوت است. عکسالعمل متفاوت است. اگر مثلا بحرانی باشد، فورا بیفکر میشوم، کاملا بیفکر؛ و آرامشی بینظیر از آن جاری میشود. اگر بحرانی وجود داشته باشد. و این چیزی است که شما به راحتی میتوانید به آن برسید؛ اگر وارسته باشید. ببینید، مثلا من بچه دارم، من نوه دارم.
من هیچ وقت به آنها تلفن نمیکنم. من دلواپس نمیشوم. اگر آنها تلفن کنند، خیلی هم خوب. من هیچوقت به شوهرم هم تلفن نمیکنم. من همیشه فکر میکنم که این کار وقت تلف کردن است. تلفن کردن به اینجا و تلفن کردن…؛ من همه تلفنها را درون خودم دارم. من میدانم همه خوب هستند؛ پس برای چه به آنها تلفن کنم.
ولی تا وقتی که آن جایگاه را پیدا نکنید، فایدهای نخواهد داشت. بعد چیز دیگری که در مورد ساهاجایوگیها متوجه شدهام این است که آنها یک مرتبه خشن میشوند و گزارشهایی هست که بعضی مردم کتک خوردهاند. آن اصلا ساهاجایوگی بودن نیست. من هیچ وقت دستم را بلند نکردهام؛ حتی برای بچههای خودم.
غدغن است. هیچ کس حق ندارد دستش را روی کسی بلند کند یا از روی خشونت دستش به بدن کسی برسد. این شخص قطعا در ساهاجایوگا سقوط بسیار شدیدی خواهد داشت؛ بدون آن که کاری کند. قرار نیست شما عصبانی شوید، قرار نیست شما داد بزنید. هیچ کدام از این کارها به شما کمکی نخواهد کرد.
شما باید کاملا آرام، خاطرجمع و مهربان باشید. اگر آدم مشکلداری وجود دارد، فقط به من بگویید؛ من ادارهاش خواهم کرد. لازم نیست شما چنین موقعیتهایی را به دست بگیرید و بدرفتاری کنید، چون شما هنوز وابسته هستید و آن وابستگی شما را به پایین خواهد کشید.
پس مراقب باشید عصبانی نشوید. به مسیح نگاه کنید! او از دست کسانی که نزدیک کلیسا داشتند چیز میفروختند عصبانی بود؛ میدانید آن موقع کلیسا نبود؛ ولی آنها به آن کنیسه میگفتند. و او بسیار عصبانی بود که در معبد خداوند، این افراد دارند بیرون چیز میفروشند؛ و او یک شلاق بزرگ برداشت و آنها را محکم زد. ولی او مسیح بود.
ولی در همان زمان، وقتی او مصلوب شد گفت: ای خداوند، پدر من، لطفا آنها را ببخش؛ زیرا که آنها نمیدانند چه میکنند. این همان چیزی است که باید از او فهمید. شخصیت او را؛ که چقدر بخشنده و چقدر با محبت بود.
چطور او از مردم مراقبت میکرد، چطور به مردم برای رهاییشان کمک میکرد. در آن روزها آشوب و هرج و مرج کاملی بود.. او برخاست و در مورد حقیقت و در مورد چیزهایی نظیر روح، نظیر تعالی صحبت کرد. یعنی آنها همه مردمانی کور بودند. آنها نمیدانستند آن چه چیزی است که او از آن صحبت میکند.
و او از آن صحبت کرد. داستانهای ساختگی زیادی هست که در انجیل وجود دارد؛ و یکی از آنها این است که وقتی زمان قیامت فرا برسد، بدنهای شما از قبرهایتان بیرون خواهد آمد. این فقط برای مسیحیان نیست؛ بلکه برای مسلمانان و نیز یهودیان هم هست.
حالا به این فکر کنید، بعد از این همه سال در قبرها چه میماند؟ چند تا استخوان؛ و این چند تا استخوان اگر از قبر بیرون بیاید، چطور میخواهید به آنها خودآگاهی بدهید؟ به آن فکر کنید. این داستان ساختگی بزرگی است. انسان باید بفهمد که با منطق جور در نمیآید.
بنابراین مطلبی که هست این است که، باید بگویم، نال دامیانْتی آکْهیان، در فلسفه هند نظریه روشنی مطرح کردهاند که وقتی این کالی یوگا فرا برسد، جستجوگران بسیار بزرگ زیادی که در طلب خداوند هستند، در تپهها و درهها، کوهستانها، دوباره متولد خواهند شد و خودآگاهی خواهند گرفت.
کندالینی آنها بیدار خواهد شد. این چیزی است که گفته میشود و به نظر میرسد که مطلبی بسیار منطقی باشد؛ چون ما داریم همان کار را میکنیم. و رشد جمعیت امروزه هم به همین دلیل است؛ چون خیلیها تولد یافتهاند. من نمیدانم چند نفر خودآگاهی خواهند گرفت، چند نفر قرار است خودآگاهی بگیرند.
ولی آنها که خودآگاهی میگیرند باید خودشان را تثبیت کنند، خودشان را تثبیت کنند؛ و میبینم نوعی از یک جور وابستگی بسیار ظریف در مردم وجود دارد.
بنابراین در حال حاضر، من احساس میکنم که شما باید خودتان را به خصوصیات مسیح تسلیم کنید که خصوصیاتی بسیار عظیم هستند؛ و بزرگترینشان آن است که او نمیتواند هیچ چیزی را بر ضد روحالقدس تحمل نماید.
آن تنها زمانی است که پدیدار میشود و کار میکند. بگویم، اگر ساهاجایوگی باشید و دست از پا خطا کنید، او شما را تا یک حدی آزاد میگذارد؛ ولی یک مردی در آمریکا هست که میخواست تلفنی با من حرف بزند و در مورد ساهاجایوگا بحث کند؛ ولی دید با من برایش کمی سخت است، شاید؛ و شروع کرد با ساهاجایوگیها صحبت کردن و نتوانست؛ با من صحبت نکرد.
و همه بسیار عصبانی بودند. گفتم: فراموشش کنید. چند روز پیش پیامی دریافت کردم که او داشت برنامهای اجرا میکرد؛ به همین شکل؛ و او غش کرد؛ چون فلج شد. او ساهاجایوگی نیست. من مسئول آن نیستم. ولی اگر کسی مرا مادر خطاب کند، پاراماچایتانیا به آن احترام میگذارد.
و شما هیچ حقی ندارید که کسی را بزنید یا گستاخانه با کسی صحبت کنید؛ به هر شکلی. آنهایی که ساهاجایوگی هستند. البته اگر بخواهید کسی را توبیخ کنید، راههایی وجود دارد؛ باید مثل روش ساهاجایوگا انجام شود و نه شبیه کارهای خشن. این خیلی خیلی اشتباه است؛ و من از این که بشونم افراد به یک باره خشن میشوند، بسیار غمگین میشوم؛ حتی الان در ساهاجایوگا.
این از کبد ناشی میشود؛ میدانم. و شما میتوانید به تیمار کبد خود بپردازید، خودتان را بهتر کنید؛ ولی فکر نکنید که میتوانید از آن شانه خالی کنید. نمیتوانید. بهتر است که چنین افردی دو روز روزه بگیرند و خودشان را تنبیه کنند. خشم بدترین چیز است و شری کریشنا گفته است که خشم بدترین چیز است که همه چیز از آن شروع میشود. پس ما باید خشم خودمان را کنترل کنیم و بفهمیم که مسیح بخشش مجسم بود؛ مجسم.
ما امروز او را ستایش میکنیم. چطور او مردم را بخشید؟ آنها که او را مصلوب کردند، در واقع یهودیها نبودند. آنها رومی بودند. مسئولان رومی بودند که او را مصلوب کردند. ولی پل تصمیم گرفت که ما باید سعی کنیم یهودیها را محکوم کنیم. پس یهودیها بودند که این کار را کردند. یهودیها این کار را نکردهاند؛ و آنها یهودیها را تا ابد محکوم کردند. با این نگرش، مردم از یهودیها متنفر شدند و آنها را آزار دادند و آنها زجر کشیدند. بعد یهودیها هم عکسالعمل نشان دادند. یهودیها هم مثل آنها شدند.
پس این یهودیها نیستند؛ چرا که هرگز نمیشود که شما از یک جماعتی بخواهید، یک قاضی دادگاه از جماعتی بپرسد، آیا شما یک دزد را به صلیب میکشید یا این مرد را؟ چنین کاری هرگز انجام نمیشود. آنها باید تصمیمات خودشان را بگیرند. این کار هرگز انجام نمیشود. بنابراین این فقط برای این است که بدبختی به سر یهودیها آورده شود. این پل بزرگترین آسیب را رسانده است.
ولی الان خدا را شکر، باشد که ما یهودیهای زیادی را داشته باشیم؛ و ما یک مرکز هم در اسرائیل داریم که دارد به شکلی سراسری کار میکند. ما همچنین تعداد زیادی از مردم ایران را داریم که به آمریکا آمدهاند، که هم یهودی هستند و هم مسلمان هستند؛ آنها همه به ساهاجایوگا رو آوردهاند. بنابراین این چیزی است که دارد اتفاق میافتد؛ و نیز صوفیهایی را از ترکیه را داریم، میشنوم که دارند به ما ملحق میشوند و نیز صوفیهایی از هند داریم که آنها را میتوانیم جذب کنیم.
بدین ترتیب ساهاجایوگا نتیجه خواهد داد و به نفع همه نتیجه خواهد داد. ولی اول از همه ما باید بفهمیم که مسیح چطور بود و زندگیاش چطور بود و چطور او دنیا را دوست داشت. او بر این زمین آمد که مصلوب شود. او میدانست که قرار است مصلوب شود و وآن را انجام داد. آنطوری که آنها تصویر او را ارائه کردهاند، درست نیست.
او شخصی بسیار سالم، تنومند و بلندقامت بود. او ناچار بود که صلیب را حمل کند. آن اشخاصی که او را مثل یک مریض مسلول نقاشی میکنند باید تشخیص بدهند که اگر مجبور شوند آن صلیب را بر دوش بکشند، از عهده این کار برمیآیند یا نه؟
بنابراین هر کاری انجام دادند تا به شخصیت او آسیب بزنند، تا هویت او را ترور کنند. ولی شما که ساهاجایوگی هستید، باید در مورد او بدانید و باید نسبت به او احترام کامل و ایمان کامل داشته باشید. و او برادر بزرگتر شما است.
همانطور که شری گانشا به شکل برادر بزرگتر شما بر زمین آمد. او اینجا است که از شما در هر مشکلی مراقبت کند؛ در هر نوع آشوبی از شما مراقبت کند. او میخواهد که ما را به هر ترتیبی، همیشه کمک کند، و تنها راه تسلیم کردن است، بخشیدن است. آن خصوصیت مسیح است که ما باید جذب کنیم.
رحمت خداوند شامل حال شما باشد.