پوجای شری ماهاشیوارتری، “توجهتان را برانگیخته کنید”

Bundilla Scout Camp, Sydney (Australia)

Feedback
Share
Upload transcript or translation for this talk

پوجای شری ماهاشیواراتری

3 مارس 1996، سیدنی، استرالیا

امروز می‌خواهیم برای شیوا پوجا انجام دهیم، شری شیوا. همان‌ طور که می‌دانید، شری شیوا بازتاب ساداشیوای درون ماست. 

من قبلاً درباره بازتاب صحبت کرده‌ام. ساداشیوا، خداوند متعال است، کسی که بازی آدی‌شکتی را نگاه می‌کند. اما او پدری است که دارد هریک از مخلوقات خود یا مخلوقات آدی‌شکتی را تماشا می‌کند.

حمایت او از آدی‌شکتی تمام و کمال، کاملاً نیروبخش است. در ذهن او هیچ شکی در مورد توانایی آدی‌شکتی وجود ندارد. اما وقتی او می‌بیند که در بازی آدی‌شکتی، آدم‌ها یا دنیای به این شکل سعی در ایجاد مزاحمت برای او دارند یا می‌خواهند کارش را خراب کنند، آن‌وقت وارد حالت خشمگین خود می‌شود و همه این قبیل آدم‌ها را نابود می‌کند و شاید تمام دنیا را نابود کند. 

از یک طرف او خشمگین است، بدون شک. از طرف دیگر او اقیانوسی از مهربانی و لذت است. برای همین است که وقتی او درون ما بازتاب پیدا می‌کند، خودآگاهی‌مان را می‌گیریم. ما نورِ روحمان را دریافت می‌کنیم و وارد اقیانوس لذت می‌شویم. همچنین، او اقیانوسِ دانش است. بنابراین کسانی که خودآگاه می‌شوند، دانش الهی را به دست می‌آورند که بسیار ظریف است، در هر اتم و مولکول نفوذ می‌کند، قدرتِ این دانش وجود دارد.

شیوه او به گونه‌ایست که با مهربانی‌اش، حتی رکشاساهای بسیار بی‌رحم را هم می‌بخشد، اگر آن‌ها خود را وقف او کنند. چون مهربانی او حد ندارد و گاهی همان آدم‌هایی که مورد رحمت او قرار گرفته‌اند، سعی می‌کنند سرسپردگان آدی‌شکتی را به دردسر بیندازند. ولی این فقط برای خلق یک نمایش است، یک رویداد. تا نمایشی در کار نباشد، مردم درک نخواهند کرد. ما می‌بایست رامایانا می‌داشتیم، باید ماهابهاراتا می‌داشتیم، باید مسیح مصلوب را می‌داشتیم، می‌بایست محمدی که رنج می‌کشید را می‌داشتیم. تمام آن نمایش‌‌ها وجود داشت چون بدون رویداد مردم به خاطر نمی‌آورند.

بنابراین در زندگیِ معنویِ انسان‌ها، آن‌ها نمایش‌های بسیاری را دیده‌اند، بین رحمات شیوا و قدرت‌های آدی‌شکتی. با گذشت زمان، امروزه در تاریخ روحانیت، کشف بزرگی به دست آمده است، که مردم می‌توانند خودآگاهی خود را جمعی، به شکل انبوه بگیرند. هزاران نفر می‌توانند خودآگاهی‌شان را بگیرند.

حال ما باید بدانیم آن خودآگاهی که گرفته‌ایم چیست، چه معنایی می‌دهد و نقطه اوج آن چیست؟

اول از همه باید به شما بگویم، ذهنی که در موردش صحبت می‌کنیم و به آن متکی هستیم، یک توهم است. چیزی مثل ذهن وجود ندارد. مغز واقعیت است، نه ذهن. ذهن با واکنش ما نسبت به بیرون ساخته شده است، ما یا به قید و شرط‌ها واکنش نشان می‌دهیم یا به ایگویمان. به این ترتیب که این ذهن مثل حباب‌ روی اقیانوس حقیقت تشکیل می‌شود، ولی آن حقیقت نیست. با این ذهن، هر تصمیمی که می‌گیریم، می‌دانیم، بسیار محدود، گمراه کننده و گاهی تکان‌دهنده است. ذهن همیشه در مسیری خطی حرکت می‌کند و چون حقیقتی در آن نیست، عقب می‌کشد و بومرنگ می‌کند. بدین ترتیب، همه سرمایه‌گذاری‌ها، تمام پیشرفت‌هایی که تا به حال داشته‌ایم، به نظر می‌آید، به خودمان برمی‌گردد. هر چه آنها کشف می‌کنند، به شکل یک نیروی مخرب بزرگ یا یک شوک بزرگ، به ما بر‌می‌گردد. پس باید تصمیم گرفت که چه کنیم، چطور از این دام ذهنمان خارج شویم. کندالینی راه حل است. وقتی او بیدار باشد، شما را برمی‌دارد می‌برد، با آن بیداری، شما را ورای ذهنتان می‌برد. اولین کار آنست که ورای ذهن خود بروید. 

با ذهن، شما کارهای زیادی می‌کنید، ولی این راضی کننده نیست، این راه حل نیست، این به شما کمک نمی‌کند. و وقتی ما شروع به وابستگی بیش از حد به ذهن‌مان کنیم، دچار انواع مشکلات جسمی، ذهنی و عاطفی خواهیم شد. در حال حاضر جدیدترین آنها استرس است، استرس و می‌گویند راه حلی ندارد، ولی در ساهاجایوگا ما با عبور از این ذهن، راه حل را پیدا می‌کنیم. ذهن همچون سدی در برابر پیشرفت ماست.

پس وقتی خودآگاهی خود را می‌گیرید، باید درک کنید که کندالینی شما توجه‌تان را ورای ذهن برده است. حال این عکس‌العمل به بیرون ایجاد شده، چون ما انسان‌ها مغزی منشور مانند داریم، یا می‌شود گفت جمجمه‌ای منشور مانند. و وقتی انرژی از آن عبور می‌کند، این را من در کتاب‌هایم توضیح داده‌ام، دو شاخه‌ای یا می‌شود گفت دچار انکسار می‌شود که در نتیجه توجه ما بیرون می‌رود و ما واکنش نشان می‌دهیم. اگر بیش از حد واکنش نشان دهیم، آن‌وقت این حباب‌ها، ذهنی بسیار وحشتناک ایجاد می‌کنند که می‌تواند منجر به هر چیزی شود. ذهن خودش را توجیه می‌کند، ذهن ایگوی شما را نازپرورده می‌کند. ایگو و قید و شرط که این ذهن را خلق می‌کنند، شروع می‌کنند به استفاده از این ذهن، برای برآورده کردن تمام ایده‌ها و افکار انباشته شده که هیچ پشتوانه‌ای ندارند، که هیچ حقیقتی با خود ندارند.

این مثل این است که ما کامپیوتر می‌سازیم، در نهایت ما برده کامپیوتر می‌شویم. ما خودمان ساعت می‌سازیم و آن‌وقت برده ساعت می‌شویم. بدین ترتیب این بر انسان‌ها سلطه پیدا می‌کند. و وقتی کسی که ذهنی بسیار قوی دارد، تصمیم به نابودی می‌گیرد، مثل کاری که هیتلر کرد، با یک طرز تفکر، او می‌تواند مدام به نابود کردن بپردازد که اثر بسیار غیر قابل باوری بر فرهنگمان و بر معنویتمان دارد.

حال اولین گام این است که آگاهِ بدون فکر شوید، که در آن شما از ذهنتان عبور می‌کنید، شما ورای ذهنتان می‌روید. ذهن نمی‌تواند بر شما اثر بگذارد، این اولین مرحله است که آن را آگاهی بدون فکر می‌نامیم. گام دوم آن است که در آن شما متوجه کار این پارام‌چایتانیا می‌شوید، این نیروی همه جا حاضر و شما متوجه می شوید که حقیقت زیادی در آنچه ماتاجی می گوید وجود دارد [شری ماتاجی لبخند می‌زنند]. این‌که قدرتی وجود دارد که خیلی کارها را انجام می‌دهد. او به طور معجزه آسا، خیلی کارها برای شما انجام می‌دهد. این قدرت به شما رحمت می‌بخشد، شما را راهنمایی می‌کند، به شما کمک می‌کند. او به شیوه‌های بسیار زیادی به شما کمک می‌کند. او به شما سلامتی خوب، ثروت خوب و همچنین یک جامعه بسیار خوب از آدم‌های بسیار نیکو در جمع عطا می‌کند. همه را به وضوح می‌توانید ببینید که دارد اینجا اتفاق می‌افتد.

حالا، این رویداد رسیدن به آگاهی بدون فکر خیلی ساده و آسان است، ولی ماندن در آن مرحله سخت است، ما هنوز واکنش نشان می‌دهیم و فکر می‌کنیم. شما هرچه می‌بینید، واکنش نشان می‌دهید. برای رسیدن به آن مرحله در آگاهی بدون فکر، اول از همه باید توجه خود را تغییر دهید.

حال مثلا، یک بار ما داشتیم از یک کوه بسیار بلند بالا می‌رفتیم تا معبدی به نام “پالیتانا” را ببینیم. من، دامادم و دخترم. و ما واقعا خسته بودیم چون نمی‌دانم باید چند تا پله را بالا می‌رفتیم. و وقتی بالا رسیدیم، خسته بودیم و یک طاق کوچک زیبا و کنده کاری شده از جنس مرمر آن جا بود. بنابراین فورا ما آنجا دراز کشیدیم. آن‌ها خیلی خسته بودند و گفتند: “این دیگر چه معبدی است؟” توی ذوقشان خورده بود. وقتی که بالا را نگاه کردم، دیدم فیل‌های زیبای زیادی کنده کاری شده بودند. برای همین به دامادم گفتم: ” به این فیل‌ها نگاه کن، هر کدام یک جور دم دارند.” او گفت: “مامان! ما همه داریم می‌میریم، چطور می‌توانید دم‌ فیل‌ها را نگاه کنید؟!” [ساهاجایوگی‌ها می‌خندند]. اما فقط برای پرت کردن حواس آنها از آن خستگی، به آن‌ها گفتم، چرا به دم فیل‌ها که انقدر با هم فرق دارند نگاه نکنیم.

بنابراین، اتفاقی که می‌افتد آن است که وقتی شما توجه‌تان را بیش از حد، دائم به بیرون معطوف می‌کنید، آن وقت باید اول از همه، توجهتان را به چیز دیگری مشغول کنید. مثلاً شما این چیزهایی که به قشنگی ساخته شده اینجا می‌بینید. توجه شما جای دیگر است، فورا سعی کنید از زیبایی آن لذت ببرید. مثلا، فرش‌های زیبایی این‌جا هست، فورا به آن‌ها بدون فکر کردن نگاه کنید، چون آن‌ها مال شما نیستند، پس دردسری نیست، آنها مال یک نفر دیگر است، خیلی خوب است! در غیر این صورت اگر این مال شما بود، فکر می‌کردید: “وای خدای من! من آنها را اینجا پهن کرده‌ام، چه خواهد شد؟ آنها را باید بیمه کرد!” یا یک چنین چیزی مثل آن. این یک واکنش معمول انسانی است. اما اگر آن متعلق به شما نباشد، می‌توانید قشنگ نگاهش کنید. حالا شما به آن نگاه می‌کنید و فکر نمی‌کنید. حیرت‌انگیز است که وقتی زیبایی به کار رفته در آن را می‌بینید، هنرمندی را خواهید دید که لذتش را، شور و نشاطش را در آن به کار برده است و حیرت‌انگیز است که بعد از خودآگاهی، این شور و نشاط شما را در بر می‌گیرد و یک آرامش بسیار خوشایندی به شما می‌رسد و این کندالینی بالا می‌آید و شما در آگاهی بدون فکرِ خود تثبیت می‌شوید.

بنابراین، هر وقت به چیزی نگاه می‌کنید، به هر چیز زیبایی، حتی مثلا به انتخابات امروز، فقط مردی که انتخاب می‌شود را تماشا کنید. تماشای او، خودش به او رحمت می‌دهد، به او ایده‌های بهتری می‌دهد. شما هم ایده‌هایی می‌گیرید که از حقیقت نشأت می‌گیرند، که وجود دارند: چطور از این مرد می‌شود شخصی موفق ساخت، یا از این کشور یک دموکراسی موفق؟

همه این‌ها زمانی اتفاق می‌افتد که توجه شما از انتقاد کردن، از واکنش نشان دادن، به چیز دیگری مشغول شود. شما فقط تماشا کنید، شاهد شوید، سعی کنید به همه چیز شاهد شوید. این کار هنوز آن‌قدر تمرین نشده است. تا به حال دیده‌ام که حتی با وجود گرفتن خودآگاهی، درک نمی‌کنیم که باید به همه چیز شاهد باشیم. وقتی از طریق روحتان شاهد شوید، دیگر ویژگی‌های بد شخص دیگر را نمی‌بینید، بلکه ویژگی‌های مثبت را می‌بینید. شما فقط شخص را با ویژگی‌های بسیار مثبت مجسم می‌کنید. بنابراین وقتی ببینید که آن حالت شاهد بودن بیشتر می‌شود و شما از فرد دیگر شروع به لذت بردن می‌کنید، شما از هر چیزی که وجود داشته باشد لذت می‌برید حتی از یک برگ کوچک علف، می‌توانید لذت ببرید، اگر آن توانایی را داشته باشید.

در ژاپن، سیستم “ذِن” به همین ترتیب آغاز شد. و او، ویدیتاما، کسی بود که آن را آغاز کرد، او باغی از خزه‌ها درست کرد، خزه‌‌هایی متفاوت و خیلی کوچک کوچک. بعد آنجا گل‌های کوچک و ریزی هم بودند. و کمتر از یک و نیم متر از باغ می‌شود گفت شبیه یک علامت سوال بود. شما باید سوار آسانسور شوید تا به ان صحنه بالای تپه یا کوه برسید که این را ببینید.

همه جور خزه کوچک و ریز وجود دارد و شما باغ زیبایی را می‌بینید که به شکل متفاوتی آراسته شده است.  وقتی شروع می‌کنید به دیدن آن، افکارتان متوقف می‌شود، چون وقتی به چنین چیز شگفت‌انگیزی توجه می‌کنید، به خلق آن، افکار شما متوقف می‌شود؛ بنابراین شما باید تمرین کنید ببینید چه چیزی افکار شما را متوقف می‌کند، چه چیزی شما را شاهد می‌کند.

وقتی این عادت را در خود ایجاد کنید، به خوبی خود را در آگاهی بی فکر قرار خواهید داد. بعد شروع می‌کنید به دیدن این که چطور ساهاجایوگا به شما کمک کرده است، چطور سرشار از رحمت بوده است، شما از ساهاجایوگا چه به دست آورده‌اید. اگر شما شروع به تماشای آن کنید، حیرت خواهید کرد؛ همه جا شما حیرت خواهید کرد که چطور این پاراماچایتانیا عمل می‌کند.

هم اکنون، این پارامچایتانیا فعال شده است، به خاطر “کریتا یوگا”. شما می‌توانید این را از طریق چرخ زدنهای ارتعاشی آن در اطرافم ببینید. شما عکس‌های زیادی از من را دیده‌اید که این ارتعاشات وجود دارند. همچنین عکس‌های زیادی از ساهاجایوگی‌ها را دیده‌اید که جلوی من نشسته‌اند، بالای سرشان اسم من نوشته شده است، به زبان عربی. شما به شکل‌های مختلفی دیده‌اید که به وسلیه آن‌ها می‌شود فهمید بازی الهی وجود دارد. 

حالا ذهن همچنان سعی می‌کند چیزی بگوید، گوش ندهید، فقط تماشا کنید. شما باید تأثیر ساهاجایوگا را بر خودتان تماشا کنید، بر تمام بدنتان. به آن فکر نکنید، بلکه تماشایش کنید و از این که چطور شما تغییر کرده‌اید شگفت‌زده می‌شوید. خیلی صادقانه بگویم، هر سال که به استرالیا می‌آیم، گاهی اوقات حتی نمی‌توانم شما را بشناسم. شما بسیار جوان‌تر، بسیار بهتر، بسیار خوشحال‌تر به نظر می‌رسید و من تشخیص نمی‌دهم این افراد که هستند.

این حالت شاهد بودن است که شما را به حیطه دیگری می‌برد که ما آن را آگاهی بدون شک می‌نامیم. در آن حالت، شما می‌توانید آن‌قدر قدرتمند شوید که بتوانید به دیگران خودآگاهی دهید. شما می‌توانید به دیگران خودآگاهی دهید، می‌توانید دانش کاملی از ساهاجایوگا ارائه دهید، می‌توانید با آن‌ها صحبت کنید. همچنین شما می‌درخشید. من- می‌دانید من، وقتی دارم نگاه می‌کنم، گرما جذب می‌کنم، این دردسر من است. بنابراین، از هر نظر حالت شما، حالت معنوی شما، بسیار مورد رحمت قرار می‌گیرد. شما بسیار قدرتمند می‌شوید. شما به شدت مهربان و دوست‌داشتنی می‌شوید، بسیار متعادل، کاملاً پاک با وجود تمام افکار مخربی که دارید، تمام افکار ناامید کننده‌ای که دارید. و آن‌وقت واقعاً به عنوان یک ساهاجی بزرگ که می‌تواند کاری عظیم انجام دهد به پا می‌خیزید.

مثل این اواخر که شنیدم آلمانی‌ها و اتریشی‌ها حالا دارند به اسرائیل می‌روند، چون در این فکرند که  یهودی‌ها توسط اجداد آنها کشته شده‌اند و حالا یک مرکز بزرگ در اسرائیل شروع به کار کرده است . فقط تصور کنید! چطور این مردم به یکباره به چنان مرتبه‌ای می‌رسند که به کشورهای دیگر می‌روند، دست تنها آنها خیلی کار کرده‌اند. در ترکیه هم همینطور، همینطور در مناطق دیگری که به شدت دورافتاده هستند، در آفریقای جنوبی. زیرا آن‌ها از درون کاملاً مطمئن می‌شوند، در آگاهی بدون فکر و همینطور آگاهی بدون شک.

اما حالا وقتی شما با توجهی مدیتیشنی شروع به رشد می‌‌کنید، آنچه اتفاق می‌افتد اینست که توجه شما نورانی می‌شود. حالا کار شما این است که توجهتان را برانگیخته کنید. توجه فقط برای لذت بردن نیست بلکه برای برانگیخته شدن و قرار دادن آن بر مشکلات است. حالا فرض کنید شما مشکلاتی در سطح ملی دارید، همه شما می‌توانید توجهتان را بر آن بگذارید و همه چیز درست خواهد شد. به خاطر این که شما کانال‌های این قدرت همه جا حاضر هستید که دارد سعی می‌کند دنیایی جدید برایتان خلق کند، انسان‌هایی جدید. و این سیر تکامل می‌تواند خیلی سریع اتفاق بیفتد، اگر شما همگی تصمیم بگیرید که: ” باید هر آن‌چه که درونمان داریم برانگیخته کنیم، باید آن را  هدایت کنیم و از این توجه یک استفاده‌ای کنیم. ” این توجه نباید هدر شود. هیچ کدام از ثروت‌هایی که داریم نباید هدر شوند.

حالا این سوال اصلی که امروز می‌خواهم درباره‌اش برایتان صحبت کنم – این که خداآگاهی چیست؟ اول خود آگاهی است، و آدم‌های جاه‌طلب زیادی هستند که می‌خواهند خداآگاه بشوند. اولین و مهمترین چیزی که باید بدانیم آن است که انسان‌ها نمی‌توانند تبدیل به خدا بشوند. این تبدیل شدن اتفاق نمی‌افتد. شما به نوعی به روح هم تبدیل نشده‌اید، چون روح از طریق شما ساطع می‌شود، از شما استفاده می‌کند، به شما عطا می‌کند، از شما مراقبت می‌کند. اگر شما به روح تبدیل شوید، هیچ بدنی باقی نمی‌ماند، هیچ چیزی باقی نخواهد ماند. بنابراین با این بدن دست نخورده، روح شما دارد از طریق این بدن عمل می‌کند، دارد به شما نور کامل را می‌بخشد.

ولی کسی نمی‌تواند خداوند متعال شود، این را باید خیلی خوب فهمید. اما آنچه خداآگاهی است، شناخت پیدا کردن از خداوند است. می‌دانید، شناخت پیدا کردن از خداوند یعنی، شناخت این که چطور قدرت‌های او کار می‌کنند، چطور او کنترل می‌کند، با تبدیل شدن به بخش جدایی ناپذیری از خداوند متعال. مثل انگشت من که از مغز من خبر ندارد، اما هماهنگ با مغز من عمل می‌کند. این انگشت نمی‌تواند به مغز تبدیل شود، اما باید صد در صد هماهنگ با مغز من عمل کند. چون که بسیار متصل است، بسیار متحد است. اینجا، وقتی شما خداآگاهی دارید، آن‌وقت از مغز شناخت دارید، شما از خدا شناخت دارید، از قدرت‌هایش اطلاع دارید، هر شناختی از او دارید. تا آنجا که به من مربوط می‌شود، این کار سختی برای شماست، چون من ماهامایا هستم. این خیلی برای شما سخت است که همه چیز را راجع به من بدانید. من شخصی کاملا وهم‌انگیز هستم، که این را شما خوب می‌دانید. و هرکاری می‌کنم یا هرچیزی که به دست می‌آورم، فقط برای شما است که ببینید و بفهمید، که هر چه باشد این آدی‌شکتی است و او می‌تواند همه این کارها را بکند. شما هم می‌توانید همه کارها را بکنید، اما نمی‌توانید به من تبدیل شوید. ولی شما باید شناخت پیدا کنید، شناخت پیدا کنید، از راه عشق، از راه سرسپردگی، از راه دعا کردن، شناخت قدرت‌های خداوند راه خداآگاه شدن شماست. آن‌وقت می‌توانید طبیعت را کنترل کنید، می‌توانید همه چیز را کنترل کنید، اگر درونتان شناختی از خداوند داشته باشید. برای این منظور تواضعی کامل لازم است، که شما نمی‌توانید خداوند شوید، شما نمی‌توانید خداوند متعال شوید، شما نمی‌توانید دیتی شوید، اما به طور قطع شما می‌توانید خداآگاه شوید. یعنی خدا از طریق شما عمل کند، از شما به عنوان قدرت خود استفاده کند، به عنوان کانا‌لش. و این که شما بدانید، که شما بدانید او دارد با شما چه می‌کند، دارد چه می‌گوید، چشم انداز او چیست، و اطلاعات چیست. اتصال به این شکل است!

در ساهاجایوگا خیلی از افراد نفع برده‌اند، من می‌دانم. اما آنها نمی‌دانند چطور نفع برده‌اند، چه چیزی این کار را کرده است، چطور این کار شده است، چه ارتباطی داشته‌اند که به آنها کمک کرده است. وقتی شما این کار را انجام دهید، به وضوح خواهید دانست که چطور کارها پیش می‌روند، با چه قدرتی شما به آن دست یافته‌اید، آن موقع این خداآگاهی می‌شود. چنین افرادی بی‌نهایت قدرتمند می‌شوند، به این معنا که آنها می‌توانند خیلی چیزها را کنترل کنند.

قدیسان زیادی از این دست وجود داشته‌اند ولی گاهی آنها نیز تنزل کرده و ایگویشان را پرورش داده‌اند. آنها آن تواضعی که باید را نداشته‌اند، آن سرسپردگی، آن از خود گذشتگی، آن تسلیم را. آنها تنزل کردند. و شما آنها را می‌بینید، من بعضی از آنها را دیده‌ام، که کاملا به دستاوردهایشان مغرور شده‌اند و نمی‌خواهند آن را به کسی بدهند. آنها فکر می‌کنند که آن را با مشقات زیادی به دست آورده‌اند و چرا باید آن را به دیگران بدهند. چنین مردمانی قرار نیست خیلی بالاتر بروند ولی شما مردم که خودآگاهی گرفته‌اید، و متواضع هستید، می‌دانید که فقط با فروتنی است که می‌توانید به تسلیم خود برسید. اسلام یعنی تسلیم. حضرت محمد راجع به اسلام صحبت کرده‌است، یعنی: “تسلیم شوید.” اگر نتوانید تسلیم شوید، هرگز نمی‌توانید خدا را بشناسید. او مشخصاً گفته است: “تا وقتی خود را نشناسید، شناختی از خداوند پیدا نخواهید کرد.”

بنابراین به عنوان ساهاجی، شما باید همه چیزهای کوچک کوچک را بدانید، تمام چیزهای بزرگ را و تمام چشم‌اندازهای بزرگ را، این که شما می‌توانید این کار را انجام دهید، به خاطر لطف خداوند، به خاطر رحمات او، به خاطر عشقش به شما، که شما به قلمرو خداوند وارد شده‌اید. من شاید بگویم شما وارد شده‌اید، شاید بگویم شما به آن مرتبه دست یافته‌اید، شاید این را بگویم، اما شما هنوز آنجا نیستید. این مانند این است که به کسی بگویم: ” شما الان در استرالیا هستید.” او در استرالیا نیست، اما می‌توانم بگویم: “شما در استرالیا هستید.” برای همین او باور می‌کند که: “من در استرالیا هستم.” این راهش نیست. شما باید در استرالیا باشید، بعد شما باید از استرالیا شناخت پیدا کنید. شما باید بدانید چه اقلیمی است، چه نوع چیزی است. من می‌بینم والدینی هم اینجا هستند که باید با فرزندانشان صحبت کنند. والدین خیلی با بچه‌هایشان صحبت نمی‌کنند. از آنها به خوبی در مدرسه مراقبت می‌شود و آنها می‌خواهند کارهای زیادی انجام بدهند ولی وقتی بچه‌ها اینجا می‌آیند، والدین هم باید مشارکت کنند، تا ببیند آنها دارند انضباط خوبی پیدا می‌کنند، عقل خوبی پیدا می‌کنند. نه این که به آنها وابسته شوید تا تباهشان کنید. اگر به آنها وابسته شوید، تباهشان خواهید کرد.

یکی از ویژگی‌های شیوا، وارستگی کامل است، و این همانی است که شما باید پرورش دهید، این که کاملاً وارسته شوید. وارستگی به این معنی نیست که شما چیزی را نادیده بگیرید. من به شما بارها توضیح داده‌ام که مثل شیره درخت که در آن بالا می‌رود، به جاهای مختلف می‌رود و سپس تبخیر می‌شود، یا به مادر زمین برمی‌گردد، وارستگی شما هم باید به همان شکل باشد. اگر وابسته شوید چون او پسر شماست، یا وابسته شوید چون او اهل استرالیاست، یا شاید به خانواده خاصی تعلق دارد، یا به طبقه خاصی، پس شما هنوز محدود هستید. تمام این محدودیت ها باید کنار گذاشته شوند، اگر ناچارید که عبور کنید. و این محدودیت‌ها چنان بار سنگینی ایجاد می‌کند که هر چه من تلاش کنم، هر چه شما تلاش کنید، نمی‌توانید در آگاهی بدون فکر بمانید. این حالت بسیار زیباییست که همه شما باید در آن باشید. در آن حالت، شما نه سلطه‌جویی می‌کنید و نه مدارا، شما روی پاهای خودتان می‌ایستید و به طور قطع می‌دانید که تحت تأثیر هیچ ایده، سلطه یا استیلاء از هیچ کس دیگری قرار ندارید. بنابراین شما کاملا به یک پرنده آزاد تبدیل می‌شوید، یک پرنده بی‌نهایت آزاد و آن‌وقت کار شما این می‌شود که به پرواز خود دست پیدا کنید. یک پرواز تا رسیدن به آگاهی بدون فکر است، دومی تا رسیدن به آگاهی بدون شک است و سومی، رسیدن به خداآگاهیست. 

من دیده‌ام افرادی که به من خیلی نزدیک هستند هم نمی‌فهمند. آن‌ها به گونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار به خدایان تبدیل شده‌اند. آن‌قدر ایگویی هستند که من از آن‌ها تعجب می‌کنم، آن‌وقت باید آنها ساهاجایوگا را ترک کنند. 

پس می‌بینید حتی اگر من شما را خیلی تحسین کنم،  اگر چیزی را زیاد بگویم، شما نباید مغرور شوید. این یک میدان آزمایش است. یا برعکس آن هم، اگر به شما بگویم: “این خوب نیست، شما باید در این زمینه بهتر شوید.” شما نباید ناراحت شوید، چون باید این کار را بکنم، این کار من است. و کار شما این است که به حرف من گوش دهید. زیرا من از شما چیزی به دست نمی‌آورم، هیچ چیزی درخواست نمیکنم. آنچه می‌خواهم آن است که شما باید قدرت‌های مرا بگیرید. شاید شما به آنچه من هستم تبدیل نشوید، قبول، ولی لطفا سعی کنید تمام قدرت‌هایی که دارم به دست آورید، که کار سختی نیست. 

این همان خداآگاهی است، این همان شناخت پیدا کردن از شیوا و ساداشیواست. از طریق شیوا شما ساداشیوا را می‌شناسید. شما بازتاب را می‌بینید و از بازتاب می‌فهمید که چه کسی اصلی است. از بازتاب شما می‌آموزید. بدین ترتیب شما به آن مرتبه‌ای می‌رسید که فکر می‌کنید حالا به طور قطع در قلمرو خداوند ساکن شده‌اید و این که شما می‌توانید خداوند را ببینید، می‌توانید خدا را حس کنید، شما قادر به درک خداوند هستید و شما می‌توانید خداوند را دوست بدارید. پس رحمت خداوند شامل حال شما باد.