پوجای شری کریشنا
کابلا، ایتالیا، 16 آگوست 1992
امروز تصمیم گرفتهایم تا پوجای شری کریشنا را داشته باشیم. ما بارها این پوجا را انجام دادهایم و ماهیت ظهور شری کریشنا را که به شش هزار سال پیش برمیگردد، درک کردهایم؛ و اکنون، آنچه تجلی او بود، آنچه او میخواست به انجام برسد، باید در این کالی یوگا انجام شود. در حال حاضر، این کالی یوگا در حال رفتن به حیطه جدیدی از ساتیا یوگا است، اما در این بین، کریتا یوگا وجود دارد که در آن، این براهماچایتانیا یا میشود گفت قدرت فراگیر عشق خدا قرار است عمل کند. در این زمانه قرار است با قدرتهای شری کریشنا چه رخ دهد؟ این همان چیزی است که باید ببینیم
شری کریشنا، همانطور که برایتان گفتم، مظهر دیپلماسی هم بود. بنابراین او بسیار بازی میکند و در نهایت نادرست و باطل را نمایان میکند. اما با انجام آن، مردم را قضاوت میکند. بنابراین بسیار مهم است که قدرت دیپلماسی شری کریشنا در این زمان، زمانی که آخرین داوری است، آشکار شود. بنابراین اکنون هر اشتباهی که قبلا مرتکب شدهایم، هر کارمایی که شاید از روی ناآگاهی یا شاید عمدا انجام شده باشد، بهای همه آنها پس داده خواهد شد. پاداش آن کارهایی که در زندگیهای قبلی، این زندگی انجام دادهاید نیز داده خواهد شد. همه اینها از طریق اصول جمعی شری کریشنا انجام میشود، جایی که او به طور جمعی وضعیت را میبیند.
به عنوان مثال، همانطور که دفعه قبل به شما گفتم، خوشبختانه کریستف کلمب به آمریکا رفت؛ خوشبختانه، برای همین ما نجات پیدا کردیم وگرنه اینجا نبودیم؛ و بعد این افراد اسپانیایی، گاوبازان، رفتند و با مردم فقیر و غیرمسلح که فقط مالکان بسیار ساده آن سرزمین بودند، شروع به مبارزه کردند. اما آنها رفتند و آن سرزمینها را اشغال کردند و همه آنها را کشتند. بنابراین در آمریکا نمیتوانید کسی را پیدا کنید، بدون شک، ولی حتی در آمریکای جنوبی باید به کلمبیا یا بولیوی بروید، به ارتفاعات بلندی بروید تا بعضی از بومیان را آنجا ببینید. وگرنه بیشتر آنها نابود شدهاند.
برای همین حالا در کریتا یوگا تمام این بیماریها دارند ظاهر میشوند. اما سهم عمده آن اعتیاد به مواد مخدر است. این مواد مخدر محض اطلاع شما در بولیوی و کلمبیا ساخته میشوند. شما آنها را روانه جنوب کردید، برای همین حالا مواد مخدر را دارید و خیلی قشنگ دارید به آنها خوشآمد میگویید. مردم به نیکاراگوئه رفتند تا به آنها کمک کنند و همه این مواد مخدر وحشتناک را به واشنگتن برگرداندند؛ و در هر جامعه طراز اولی فقط دارند بحث میکنند که کدام مواد مخدر بهترین است و کجا حراج است و از کجا باید مواد مخدر بخرند. بنابراین همه آمریکا اکنون نگران این هستند که چقدر مواد مخدر میتوانند وارد کنند و خودشان را بکشند و نابود کنند. بنابراین این نابودی از درون شروع شده است.
بعد علاوه بر آن، وقتی آنجا رفتم، اول به آنها گفتم که در این اعمال فرویدی زیادهروی نکنید، بلکه اخلاقیات را رعایت کنید، در غیر این صورت دچار مشکل خواهید شد. پس اولا ایدز گرفتند و دوما حالا دچار سندروم خستگی مزمن و انواع بیماریهای مرموز شدهاند. از هر ده نفر حداقل یک نفر وجود دارد که دچار آن است، و از هر بیست نفر حداقل یک نفر وجود دارد که حتما متبلا به اسکیزوفرنی است. چون آنها هر کسی را، هر کشور دیگری را پریشانخاطر کردند پس حالا دارند اسکیزوفرنی میگیرند.
چنین چیزی را حتی در انگلستان میتوانیم ببینیم. حال در انگلستان، آنها به اسم تاجر به هند آمدند، تاجران معمولی و ما را به طور کامل غارت کردند، شکی نیست، سیصد سال بر ما حکومت کردند؛ این است آن غریبنوازی پرمهری که داشتند؛ و بعد هم ما را سه تکه رها کردند و حالا در کشور خودشان مشکل دارند؛ انواع مشکلات. اول این که هیچکس نمیخواهد خودش را انگلیسی بنامد. همه آنها خودشان را ولزی یا اسکاتلندی یا به خصوص ایرلندی مینامند و همیشه در لندن یک ترسی از بمب وجود دارد و برای اولین برنامه ما هم ترس از بمب وجود داشت. پس میتوانید تصور کنید این انگلیسیها که سعی کردند بین ما تفرقه بیندازند، خودبهخود دارند تقسیم میشوند و حالا با هم میجنگند. اما مشکلات دیگری مثل ایدز و زندگی غیراخلاقی نیز وجود دارد، هر چیزی مثل آن.
فرانسویها هم همینطور. فرانسویها سعی کردند شراب خود را همه جا بفروشند و فرهنگ توالتی افتضاح خودشان را به همه جا بیاورند. حالا دچار آن شدهاند. مثلا اکثر اوقات مست هستند و همه قید و بندهایشان را رها کردهاند، یعنی هیچ عقلی در سرشان باقی نمانده است. مثلا یک زن خانهدار میتواند یک روسپی باشد، قانونا مجاز است. همه این اتفاقات در حال رخ دادن است. الان دارند بهای آن را میدهند و بدترین بهایی که تمام این کشورهای بسیار پرمدعا دارند میپردازند، این است که دچار رکود هستند. این نیز قدرت شری کریشنا است، زیرا او کوبرا است. اوست که قدرت ثروت است. او به همه این کشورها ثروت زیادی داد و حالا آنها دچار چه کنم چه کنم شدهاند. میتوانیم ببینیم در این پنجاه سال چه چیزها پیش آمده است، اما به ویژه این بیست سال واقعا قابل توجه بوده است. در سرتاسر جهان میتوانید متوجه شوید که به یک نوعی دگرگونی کامل یا رسوایی به وجود آمده است. حتی در ایتالیا شما هر روز میبینید که این واتیکان اینجا رسوا میشود یا برخی از ارتباطات مافیایی وجود دارد یا این به قول شما افراد دولت رسوا میشوند. من هیچ کاری نمیکنم، فقط اینجا نشستهام، اما دارد به این شکل کار میکند. از وقتی اینجا هستم نمیدانم چند نفر به زندان رفته اند، خدا میداند.
نمیدانم آبنباتهای گلوی من را آورده است یا نه. من صبح زود حمام کردم، برای همین کمی… این کار شری کریشنا است که میخواهد جلویم را بگیرد!
ما هندیها هم دچار هستیم، به خاطر اعمال گذشتهمان؛ مثلا ما یک سیستم طبقاتی داشتیم. برای همین سیستم طبقاتی الان بزرگترین دردسر برای ما در هند تبدیل شده است، این بزرگترین سرطان برای ماست. به همین ترتیب، همه جا این بیست یا بیست و یک سال (…. نمیدانم، چون امروز صبح هم، روی من اثر گذاشته…) پس به همین ترتیب در همه کشورها میبینید که به تدریج، هر کشوری باید با آنچه انجام داده روبرو شود.
همچنین سبک خود شری کریشنا این بود که او هرگز نمیتوانست به سیستم طبقاتی اعتقاد داشته باشد. خود او در طبقهای به دنیا آمد که به قول شما، طبقه شیرفروشان است و بعد البته او پادشاه شد، اما اوایل… و او مثل یک شخص عادی زندگی کرد. او گاوها را بیرون میبرد، از آنها مراقبت میکرد و به خانه میآورد. حالا اگر زندگی او را ببینید، متوجه میشوید که او صد در صد عین انسانهاست، آنطور که سربهسر مادرش میگذاشت، سربهسر خانم های دیگر میگذاشت. همه اینها فوقالعاده انسانی و کودکانه و بینهایت شیرین است. اما پشت آن نیز یک مفهوم عظیم نهفته بود. به عنوان مثال، شری رادها؛ همانطور که میدانید او ماهالاکشمی بود و به عنوان ماهالاکشمی او پاهای خود را در رودخانه یامونا میگذاشت، در آن حمام میکرد و خانمهایی که از همان رودخانه آب برمیداشتند، ظرفها را روی سرشان میگذاشتند. در همین موقع شری کریشنا میخواست کندالینی آنها را بالا بیاورد، برای همین ظرفها را از پشت میزد و در نتیجه آن آب پشتشان میریخت و آن آب ارتعاشی، کندالینی آنها را بالا میآورد. این یک ترفند کودکانه بود ولی یک معنی داشت.
یکی دیگر، وقتی او را در “رآس” میبینیم، “را” یعنی انرژی. رادها، “را” انرژی است، “دْها” یعنی کسی که آن را حفظ میکند. پس این رادْهاجی است که انرژی داشت. “سا” یعنی “با”، بنابراین وقتی که آنها رآس را بازی میکردند، چیزی نبود جز بازی با انرژی؛ و به این ترتیب او میخواست که یک بیداری جمعی در مردم، در گوپاها و گوپیها داشته باشد و او این کار را کرد. ولی بعد مجبور شد برود و با کامسا بجنگد. در طول زندگیاش، چه وقتی که کوچک بود یا بزرگ شده بود، سزای تمام شیاطین و زنان شیطانی مثل پوتنا و امثال آنها را داد. کار خودش بود و در این کالی یوگا همچنان فعال است. ما دیدهایم که چطور او کار بسیاری از استادان دروغین را یکی یکی ساخته است، یک نفر که خودش را شری کریشنا معرفی کرده بود، یکی که خودش را خدا نامیده بود، یک چیز دیگر، یک چیز دیگر. او همه آنها را نابود کرد، خیلی قشنگ رسوایشان کرد و حالا تعداد بسیار کمی در میدان برای ما مانده که با آنها بجنگیم. آنها خودشان دارند میلرزند و کاملا از ما میترسند، چون ما روی حقیقت ایستادهایم.
بنابراین حالا، باید به شری کریشنا فکر کنیم که در چاکرای ویشودی ما ساکن است. بسیاری از افراد این مشکل ویشودی چپ را دارند. این به خاطر آنست که ما بیشتر، افرادی بسیار اجتماعی هستیم. در عین حال در جوامع غربی ساختار اجتماعی آنقدر سختگیر است که هر کسی میتواند با آن از پا در بیاید یا درآمده است. حالا بهتر شده چون شاید به خاطر شورشهای ضد فرهنگی باشد. وگرنه اگر شما یک قاشق را از اینجا، آنجا بگذارید کارتان تمام است. اگر مثلا غذایتان را با کارد ماهی شروع نکنید ولی با یک کارد معمولی شروع کنید، کارتان تمام است و به هیچ دردی نمیخورید.
و این فرانسویها حتی این را بدتر کردهاند با استفاده از علم جامع الکل. برای این الکل این گیلاس هست، برای آن الکل آن گیلاس و همه چیز. بنابراین کل جامعه خیلی سختگیر شده است. خیلی بیشتر از هند سختگیر است. من قبلا فکر میکردم که جامعه هند کاملا سختگیر است، به خاطر قید و شرطهای خاصی که ما داریم، ولی بعد از آمدن به غرب در عجب بودم که چنین قید و شرطهایی در سر مردم است که بعضی از این قید و شرطها را نمیتوانید از بین ببرید؛ که مثلا از کلیسای کاتولیک باشد یا هر چه. ولی وقتی این از کسی مثل فروید، که صد در صد یک شیطان بود برسد، آنها تمام این قید و شرطها را کنار میگذارند و سراغش میروند. من نمیتوانم درک کنم، هر کشوری که در آن کلیسا کاتولیک این قدر غالب باشد، از فروید پیروی کند.
پس این سختگیری جمعی که آن موقع بود، شاید چون شری راما فردی بسیار رسمی بود، به خاطر او شاید این سختگیری جمعی در هند بوده است. ولی در غرب همه سختگیریها ذهنی است، کاملا ذهنی است. اگر اینطور موها را درست کنید آن وقت خوب هستید، اگر روغن بزنید، آن وقت صد در صد عقلتان کم است. انواع ایدههای مسخره داده شده بود و مردم عین آن عمل میکردند. اگر اصلا روغن نزنید کچل میشوید. اگر کچل شوید آنوقت آنها با کلاهگیسهایشان کاسبی میکنند. پس همه چیز پولمحور بود و همه چیز طوری چیده شده بود که شما ناچار به انجام آن بودید تا آنها بتوانند چیزهای خودشان را بفروشند. انگلستان همانطور که میدانید کت دنبالهدار هست: شما اگر بخواهید ملکه را ببینید باید کت دنبالهدار بپوشید. من نمیدانم چرا برای دیدن ملکه باید کت دنبالهدار پوشید، ولی این اجباری است و اگر شما نپوشید اجازه ورود پیدا نمیکنید. برای همین آنها باید این کتهای دنبالهدار و این چیزها را از یک مغازه اجاره کنند که ممکن است تنگ باشد، ممکن است گشاد باشد و همه برای من مثل چارلی چاپلین میمانند! نمیتوانند صاف راه بروند.
پس این نوع سختگیری احمقانهای که به غرب وارد شد، آنها را واقعا بسیار مضطرب کرده است. مردم اینجا به شدت مضطرب هستند. اگر به خانمی بگویید که میخواهم بیایم و با شما غذا بخورم، غش خواهد کرد. خدا میداند چه فکری میکند، یعنی یا حواسش به حرف مردم هست یا به قید و شرطهای خودش. ولی در هند اگر به یک خانم خانه بگویید که میخواهید بیایید، او شادترین شخص خواهد بود. او از این که شما دارید برای شام به خانه او میآیید بسیار شاد خواهد شد. ولی اینجا حتی اگر بگویید مایلم بیاییم و عصر شما را ملاقت کنم، خواهد گفت بیا به میکده. چون آنها بسیار مضطرب هستند، آنها از خودشان اطمینان ندارند و این به نظرم از همین ضوابطی که در غرب ایجاد شده ناشی میشود.
در هند هم ما از این تشریفات خیلی داشتیم که بسیار رسمی شدند. مثلا ما کسانی را داشتیم، جِینیها را که موهایشان را با دست میکندند. آنها نباید از هیچ چاقو یا قیچی یا آرایشگری استفاده کنند، برای همین باید موهایشان را خودشان بکنند. برای همین از ریششان، از این چیزهایشان، دایم باید بکنند. این به چنان قید و شرطی مبدل شد که میگفتند حتی اگر شما نفس بکشید ممکن است یک جانوری را بخورید. برای همین یک نوع پارچه را جلوی دهانشان میگذاشتند و انواع کارهای مزخرف را انجام میدادند.
در این موقع شری کریشنا وارد شد. پسرعموی خودش یک تیرتانکارا بود، تعجب میکنید، نِمینات. او یک تیرتانکارا شد و آن باعث شد شری کریشنا به آن فکر کند و این چنین تشریفات احمقانهای را ما داریم. مثلا صبحها زنها که بیدار میشوند، چشم بسته میروند، روی تولسیها آب میپاشند، این کار را میکنند، آن کار را، اینجا و آنجا آب میپاشند؛ و نجس و پاکی میکنند و نمیتوانید از اینجا آب بردارید، نمیتوانید این را بخورید، شما نمیتوانید این طوری راه بروید – هر نوع محدودیتی، زمانبندی، همه چیز. این ساعت خوب نیست، آن ساعت خوب نیست، این کار را نباید بکنید، آن کار را نباید بکنید، تا جایی که هر حرکتی در کشور ما حول این تشریفات میچرخد.
من برادرزادههایی داشتم که برای کارشان به بمبئی میآمدند. هر بار به لاکنو میرفتند، با سرهای تراشیده میآمدند. میگفتم “جریان چیست؟”
میگفت:”افراد زیادی در خانواده ما هستند که پیر هستند و وقتی فوت میکنند ما باید سرهایمان را بتراشیم.”
برای همین هر بار که آنجا میرفتند یکی میمرد و با سرهای تراشیده برمیگشتند. یک چنین تشریفات افتضاحی وجود داشت و حتی حالا در جنوب هند تشریفات زیادی وجود دارد، تشریفات بسیار مزخرفی و آنها نمیتوانند از این جریان خارج شوند، آنها میترسند. اگر از آن خارج شوند ممکن است گناهکار شوند یا به جهنم بروند.
پس قید و شرطهای هندی تا جایی که این سختگیریها به دین ربط پیدا کند، این بود که در کانال راست باشیم، طوری که نباید بدون انجام این کارها مشغول کار دیگری شویم. برای همین صبح زود بیدار میشوند و تشریفات را انجام میدهند، بدون اینکه حتی به کاری که انجام میدهند فکر کنند. ولی در غرب، یعنی، سبک زندگی چیزی جز سختگیری نیست، کل سبک زندگی چنین است. هیچ جا آزادی نیست و سزای همه آنها بعدا توسط این هیپیها و افراد دیگر و همه آنها داده شد و با آن مبارزه کردند و آن چیز به تفریط کشیده شد. بنابراین از افراط به تفریط دیگری رفتند.
حالا، چطور ظهور شری کریشنا آن را تغییر داد. وقتی شری کریشنا روی زمین آمد، گفت اینها همه “لیلا” است، این فقط یک نمایش است. چون شما درگیر آن هستید، نمیتوانید نمایش را ببینید. اما اگر رشد کنید… اگر توی آب باشید از آب میترسید، اما اگر سوار قایق شوید میتوانید آب را ببینید و اگر شنا بلد باشید حتی میتوانید افرادی که داخل آب هستند نجات دهید. بنابراین او میگوید اگر شما حالت شاهد را پیدا کنید، “ساکشی سواروپاتا”، اگر آن حالت را پیدا کنید، آن وقت همه چیز را به شکل یک نمایش میبینید. هیچ چیز بر شما اثر نمیگذارد، هیچ چیز اهمیت پیدا نمیکند، نگران چیزی نخواهید بود، شما مشکل را میبینید، بالاتر هستید و مشکل را میبینید و چون خارج از آن هستید، میتوانید مشکل را حل کنید. این همان ظهور بزرگ او بود، باید بگویم، که اولین گام به سمت تعالی را آموخت، این که شما باید یک ساکشی شوید. شما باید شاهد باشید.
حالا بیایید ساهاجایوگا را ببینیم. در ساهاجایوگا انواع مختلفی از افراد وجود دارند که از مناطق مختلف، از فرهنگهای مختلف میآیند؛ چون در به روی همه باز است. حالا اگر یک هندی وارد شود، همیشه حواسش به دیگران است و میگوید: “مادر، این مرد این کار را نمیکند، این مرد آن کار را نمیکند. او باید پاشویه کرده باشد.” از دیگران ایراد میگیرد، دائم میگوید که این مرد این کار را نمیکند و میدانید.
اما در غرب شروع به ایراد گرفتن از خودشان میکنند. و من نامههایی دریافت میکنم، گاهی ده، دوازده صفحه که در آن اعتراف میکنند چه اشتباهاتی کردهاند. چه کسی دوست دارد بداند چه اشتباهاتی مرتکب شدهاید؟ یعنی اگر یک نیلوفر به وجود بیاید، هیچ کس نمیخواهد بداند چقدر چیز کثیف داخل برکه هست. شما حالا یک نیلوفر هستید. ولی این خیلی معمول است که فکر میکنند ما باید اعتراف کنیم، ما باید به مادر بگوییم چه اشتباهاتی کردهایم. هر لحظه شما در حال تغییر هستید. پس چه چیزی برای اعتراف باقی میماند؟ و زندگی آنقدر رسمی است، همانطور که به شما گفتم، که مردم برای هر چیزی دچار احساس گناه هستند. به جز آن، تأثیر این کلیسای کاتولیک شما را آنقدر قید و شرطی کرده که اگر یک کاتولیک نباشید، یک پروتستان باشید، با این وجود شما احساس گناه میکنید و با احساس گناه، دچار ویشودی چپ میشوید.
بنابراین این ویشودی چپ، ویشنومایاست، به چه معناست؟ وقتی این ویشودی چپ را داشته باشید، شما به تمام مشکلات ویشنومایا دچار خواهید شد و یکی از آنها قلب است. چون ویشنومایا چیزی فعال است، او مثل الکتریسیته است و اگر دچار مشکل ویشنومایا باشید، تنبل میشوید. “وای من خیلی احساس گناه دارم”. افسرده میشوید. آن وقت اصل ویشنومایا در شما ناپدید میشود. او کسی است که چابک و سریع است و به شما نور میبخشد و به تمام دنیا اعلام میکند که شری کریشنا کیست. در حالی که برای چنین کسانی، ساهاجایوگیهایی که وارد میشوند، که احساس گناه میکنند، میگویند: “مادر میدانید ما فکر کردیم که اگر این کار را بکنیم ایگوی ما بالا میآید. اگر ما بیرون هر کاری انجام دهیم و در برخی مزارع یا بعضی روستاها کار کنیم، آن وقت ایگوی ما بالا خواهد آمد. برای همین ما نمیخواهیم این کار را بکنیم. این مزخرف است. این مثل آن است که شما به یک چراغی نور بدهید و آن چراغ بگوید که “من نمیخواهم نور بدهم، چون ممکن است این چراغ، احتمالا دچار ایگو شود.” این مزخرف است. ولی ساهاجایوگیها چنین چیز مزخرفی به من میگویند.
آنها باید بدانند که برای رها شدن از شر ویشودی چپ میبایست در ساهاجایوگا کاملا فعال شد، تمام هم و غم را برای ساهاجایوگا به کار بست. در غیر این صورت آنها نمیتوانند از شر ویشودی چپ خود خلاص شوند. ویشودی چپ اثر بسیار دلسرد کنندهای بر کل شخصیت دارد و شخصی که دچار ویشودی چپ است همیشه در انجام هر کاری برای ساهاجایوگا بسیار کند است. به شما نور داده نشده تا مخفیاش کنید. مسیح گفته که نور را زیر میز نگذارید. پس به شما نور داده شده که کار کنید، که فعال باشید، که فکر کنید چه باید کرد، چطور باید برنامهریزی کرد، چطور باید سازماندهی کرد. ولی اگر شما احساس گناه کنید، آن وقت دائم خواهید گفت: “وای مادر! این خیلی سخت است، میدانید، این…”. همیشه شما نیمه خالی لیوان را میبینید.” فقط برای طفره رفتن.
حال، مسئولیت یک ساهاجایوگی اول از همه آن است که بر خودش شاهد شود. این دروننگری است. او باید خودش را واقعا آنطور که هست نگاه کند: “من کجا بودم و به اینجا آمدم.” خیلی در رفتن به گذشته زیادهروی نکنید، بلکه مسافتی را که در این مدت کوتاه طی کردهاید ببینید. شما به قلمرو خداوند وارد شدهاید، شما همه قدرتها را دارید. من دروغ نمیگویم. این یک واقعیت است.
برایتان مثالی بزنم، اگر ولفگانگ اجازه دهد آن را بگویم. ولفگانگ با من بود، وقتی داشتیم از پراگ به وین سفر میکردیم و میدانید… او به من گفت که پرواز ساعت 10:30 است، اما ساعت 9:30 بود. این یک اشتباه بود. اشکالی ندارد، اشتباه ممکن است رخ دهد، البته آن هم سبک شری کریشنا است. شما همیشه میتوانید اشتباه کنید، مهم نیست. پس ما رسیدیم؛ یعنی چرا همه این اتفاقات میافتد، ببینید، تا یک واقعه خلق شود، یک “گاتانا”. برای همین او از این که زمان اشتباهی را به من گفته بود بسیار ناراحت بود و من حدود یک ربع دیر رسیدم.
و یک مهماندار زمینی بود، خیلی افتضاح، شروع کرد به فریاد زدن بر سر من و هر چیزی از دهانش در آمد گفت: “این درست نیست، شما نمیدانید، این، آن” و همه چیز. من اصلا به آن اهمیتی نمیدادم چون میدانستم از روی اشتباه این کار را انجام دادهایم و آنها میتوانستند به جای فریاد زدن، هواپیمایشان را از زمین بلند کنند، اما آنها هواپیما را نگه داشتند و سر من فریاد زدند، زیرا او میخواست فریاد بزند، میدانید. بعد هواپیما پر از آدم شد و نمیرفت، برای همین از مهندسان پرسیدم. گفتند: “نیم ساعت است که اینطور است. ما سعی میکنیم آن را درست کنیم. این طوری است.” پس اشکالی ندارد. گفت که: ” باید صبر کنیم تا آن را درست کنیم.”
اما چون آن خانم بر سر من فریاد زده بود، ولفگانگ چشمهایش پر از اشک شد. فقط نگاه کنید به این آلمانی که این همه اشک در چشمانش جمع شده است! بعد آلگا داشت به او میگفت: “اشکالی ندارد، مهم نیست. تقصیر شما نیست.” او خیلی ناراحت بود که به خاطر اشتباه من این خانم به مادر اینطوری توهین کرده است – یعنی این عشق است.
حال، این قدرت عشقش خیلی زیاد بود. در همان لحظه تعداد زیادی، حدود پنجاه نفر، ساهاجایوگی در بالکن ایستاده بودند و ما را تماشا میکردند. ما هم احساس کردیم و آنها هم احساس کردند، اما آنها حس کردند که نسیم خنک عظیمی مثل یک وزش شدید به آنها رسید و ارتعاشات بر آنها وزید و درجا مست آن شدند. و به محض این که چشمانشان را باز کردند دیدند که تمام آسمان پر از ابر شده است. حتی یک ابر هم نبود. در عرض یک ثانیه. در عرض یک ثانیه از کجا ابرها آمدند، خدا میداند. کاملا پر از ابر شده بود. بعد از ما خواستند که برویم بیرون چون کاری از دستشان برنمیآمد؛ پس وقتی برگشتیم باران شروع شد.
وقتی آمدیم داخل، دنبال آن خانم رفت. گفت: “حالا ما سر چه کسی داد بزنیم؟ الان ما نمیتوانیم هواپیما گیر بیاوریم.” و بعد اعلام کردند که تمام پروازها لغو شده است. پس قدرت عشق او به مادرش را ببینید که کل آسمان طاقت نیاورد، گویی چشمانش تبدیل به آسمان شد. و در عرض یک ثانیه گفتند: “مادر، ما هرگز چنین معجزهای ندیدهایم که یک دانه ابر هم وجود نداشته باشد و همه آسمان از آن پر شود.”
پس باید قدرتهای خود را بشناسید؛ اول از همه به خودتان شاهد باشید، این همان دروننگری است. خودتان ببینید چقدر قدرت دارید. حالا با ویشودی چپتان همیشه نتیجه میگیرید: “آه، چطور میتوانم قدرتی داشته باشم؟ هر چه باشد من این کار را کردهام، آن کار را کردهام.” حتی اگر به کسی صد پوند بدهید و به او بگویید که حالا برو بازار، چیزی بخر، میگوید: “وای، فایده این صد پوند چیست؟” این، آن، از آن استفاده کن! به همین سادگی.” اما بعد ساهاجایوگیها میگویند که “نه، نه، نه، نه. مادر میگوید، ولی چطور میتوانم داشته باشم؟ با این وجود چطور میتوانم این قدرتها را داشته باشم؟ امکان ندارد. من به درد نمیخورم.” چون آن ویشودی چپ همیشه میگوید شما به هیچ دردی نمیخورید. مثل یک سوراخ در مغز شماست که تمام عقلتان را از بین میبرد و شما آن را میپذیرید. پس اولین چیز این است که دروننگری کنید و خودتان ببینید که چقدر قدرت دارید.
مثلا در اوایل هیچ ساهاجایوگی در هند خودآگاهی نمیداد. هیچکس حتی به کسی دست نمیزد. بر حسب تصادف ماشینم خراب شد و خوشبختانه من دو ساعت، دیر کردم و یک جلسه بزرگی بود و آنها نمیدانستند چه باید کرد، برای همین شروع کردند به خودآگاهی دادن به مردم؛ و بعد فهمیدند که میتوانند خودآگاهی بدهند، در غیر این صورت آنها به کسی دست نمیزدند. حالا شما میدانید که چه باید بکنید. همچنین میدانید که هر چه بگویید اتفاق میافتد. هر چه بخواهید بدست میآورید. امتحان کنید، امتحان کنید، امتحان کنید! ولی اگر این کار را نکنید، آن وقت همیشه بیتجربه باقی میمانید. قدرتهای خودتان را آزمایش کنید، ببینید چقدر فعال هستید. تشریفات نیازی نیست، فقط به طور کامل از آن استفاده کنید و از این که این همه قدرت دارید شگفت زده خواهید شد.
یک نفر به من گفت: “مادر شما به گوئیدو یک سیدهی (قدرت) دادهاید.” من به همه شما سیدْهی دادهام. من هیچ وقت فرق نمیگذارم؛ ولی او فقط دل و جرأت دارد، چپ و راست از آن استفاده کرده است. چپ و راست از آن استفاده میکند. اگر از سیدهیهایتان استفاده نکنید، من چه میتوانم بکنم؟ من به شما تمام سیدهیها را دادهام، شکی نیست، پس امتحان کنید.
مثلا اوایل بابا ماما به من میگفت: “چطور میتوانم یک شعر بنویسم؟” من دوست دارم بنویسم ولی کمی میترسم، چون حتی نمیتوانستم یک انشاء بنویسم.” من برای تمام برادرانم انشا مینوشتم، میدانید، وقتی محصل بودند. زبانم بسیار خوب بود. ولی این چیزی بود که میگفت و حالا نگاهش کنید!
به او گفتم: “شما ادامه بده و بنویس؛ هر چه مینویسی.”
گفت: “ممکن است چیز اشتباهی بنویسم.”
“مهم نیست. بنویس.” به همین ترتیب کسی که میخواهد چیزی نقاشی کند، نباید به این فکر کند که چطور او را نقد میکنند یا چنین چیزی؛ فقط نقاشی کن. اگر میخواهید آواز بخوانید، فقط بخوانید. اگر میخواهید کاری بکنید، هر ابراز وجودی، فقط آن را با شهامت انجام دهید. مکرر انجام دهید. از خودتان در شگفت میمانید که چطور به آن رسیدید و چطور دارید آن را انجام میدهید. این به کار خیلی از هنرمندان آمده است، این را میدانید. آن روز دبو به شما از خودش گفت و خیلی از افراد هم میتوانند بگویند که برایشان اتفاق افتاده است.
بنابراین حالا اولین چیزی که باید دانست آنست که شما قدرتهایی دارید. حالا به آنها باور داشته باشید. به خودتان ایمان داشته باشید. اگر ویشودی چپ دارید، این ویشنومایا کار نخواهد کرد. ولی مثل ویشنومایا باشید. فقط این احساس گناه را کنار بگذارید: “نه، من یک ساهاجایوگی هستم. یک آدم عادی نیستم.”
مردم گاهی با من صحبت میکنند و من میگویم:”میدانی چه هستی؟”
“مادر چه؟”
“شما یک ساهاجایوگی هستی.”
“وای، یادم رفته بود.”
“حالا برو و انجامش بده.”
و شگرد دیگر ویشودی چپ که شخص باید درک کند این است که سعی میکند توجیه کند. همانطور که بارها گفتهام، به یک نفر میگویی به فلانی زنگ بزن. همان اول میگویند: “ممکن است آنجا نباشد مادر.”
“بابا شما زنگ بزن!” اول ببین؛ ممکن است آنجا باشد، ممکن است نباشد.
ولی نمیکنند. آنها فقط طفره میروند و این یک موضوع دیگر است. ویشنومایا هیچوقت طفره نمیرود، شما این را دیدهاید. وقتی باید بدرخشد، میدرخشد، هر کجا میخواهد باشد، هر که میخواهد باشد. به همین ترتیب ما هم باید همانطور باشیم. باید بدانیم که افراد خاصی هستیم، انتخاب شدهایم، فرشتهخو هستیم و ما به قلمرو خداوند وارد شدهایم و این کار خواهد کرد. ساهاجایوگا به درد آدمهای بیعرضه نمیخورد.
همانطور که برایتان گفتم، به مراتی، توکارام گفته است: “ایدیا گابالیاچه کام ناوه”. این به درد آدمهای ابله و دست و پا چلفتی نمیخورد. این به درد کسی میخورد که “تیالا پاهیجت زاتیچه” دارد، شما به افراد باشخصیت نیاز دارید. من میدانم که نمیشود افراد زیادی از این دست وجود داشته باشند، ولی در قلمرو خداوند برای افراد زیادی جا نیست، برای تمام این افراد بیعرضه. آن فقط برای چیز خاصی است. این جاها رزرو شدهاند و شما الان خودآگاهیتان را به نحوی گرفتهاید. بنابراین سعی کنید بفهمید که این اصل ویشنومایا باید آشکار شود و نشان داده شود و شما دروننگری کنید؛ “آیا من آن کار را کردهام یا نه؟” از این که بگویند “ولی ایگوی ما بالا خواهد رفت” نترسید. اشکالی ندارد. شما ایگویتان را هم خواهید دید. این دومین بخش بازی شری کریشنا است که در این کریتا یوگا شما ایگوی خود را ببینید.
یک خانمی بود که با بعضی خانمهای ماهاراشترایی خیلی خوب نبود. برای همین به او گفتم: “شما کانال راستی شدهای.” او باورش نمیشد. در رم آمد تا مرا ببیند و حسابی افتاد به کانال راست. آن وقت فهمید که کانال راستش خوب نبوده. پس برای آنکه بفهمید کانال راستی هستید یا کانال چپی یک روش بسیار خوب وجود دارد که مدیتیشن است.
حالت سوم این است که باید هر مشکلی دارید بپذیرید. اگر نپذیرید به خودتان لطف نکردهاید. این مهمترین بخش آنست که باید بپذیرید “بله این مشکلی هست که من دارم. من در این بخش ویشودیام دچار مشکل شدهام یا در آن بخش دچار مشکل هستم. پس حالا باید بهتر شوم.”
حالا آن کسانی که ویشودی راست دارند، دائم میخواهند مرا تصحیح کنند. این را دیدهام. این کار برای آنها خیلی راحت است. اگر چیزی بگویم، “نه”. اولین کلمات. انواع مختلفی از نهها وجود دارد. گاهی “نه!”، گاهی این است “نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه!”، آنها با من مخالفت میکنند یا سعی میکنند نظرشان را تحمیل کنند و بعد میفهمند که اشتباه بوده است، نباید آن را میگفتند.
مثلا اگر بگویم:”من این چیزها را اینجا دیدهام.”
میگویند: “نه!”
گفتم: “من با چشمهای خودم دیدم و وقتی من چیزی را ببینم، میدانید که ثبت شده است، آنجاست.”
“نه!”
میگویم: “باشد، همین الان بروید ببینید.”
“اینجاست! چطور ما این را ندیدیم؟”
گفتم: “چون به نظرم، “نه” شما روی چشمانتان نوشته شده بود، هیچ چیز را نمیتوانستید ببینید.”
و بعد آنها گوشهایشان را میکشند، این جالبتر از همه است. ولی اگر این را ببینید که این یک عادت است که من به همه چیز نه میگویم. پس اول از همه، من هم شما را امتحان میکنم. فرض کنید من بگویم: “الان درست ساعت ۹ شب است”، فورا شما بگویید “بله”، بگذار ببینم چه میشود. سعی کنید ببینید. میبینید من شما را بارها به این شکل امتحان میکنم و بعد میبینم به بعضی افراد اگر چنین چیزی بگویم، “خیلی خوب، همین است، اگر مادر گفتهاند همین است.” و بعد ایمان آنها به خوبی شروع به تقویت شدن میکند. میتوانم این را به وضوح ببینم که آنها چطور به قلمرو ایمان حقیقی وارد میشوند و اگر چیزی غیرمنطقی بگویم آنها فقط لبخند میزنند. میدانند که مادر فقط دارد ما را امتحان میکند، میدانید، برای همین فقط لبخند میزنند.آنها کاری نمیکنند، بلکه فقط لبخند میزنند و بعد اگر چنین باشد و آنها ندانند میگویند: “بله باید همین باشد. مادر حتما چنین کاری را کردهاند یا چنین چیزی گفتهاند.”
پس زمان امتحان شماست. شما باید خودتان را امتحان کنید. چنانچه حضرت محمد گفته است دستان شما صحبت خواهند کرد و بر ضد شما شهادت خواهند داد. بنابراین با دستانتان خواهید فهمید. حالا این دستان رحمت شری کریشنا هستند. آنها از همان ویشودی خارج میشوند و همانطور که میدانید اعصاب لگنی به همه آنها کمک میکند و دو چاکرا یکی لالیتا و یکی شری چاکرا، همه بر این دو طرف قرار دارند؛ همچنین شری کریشنا کنترل آنها را به دست دارد. با این دستها ما میتوانیم ارتعاشات را حس کنیم. حالا اگر ویشودی راست شما خیلی مقاومت نشان دهد شاید احساس نکنید. اگر مقاومت ویشودی چپتان زیاد باشد شما ممکن است احساس نکنید ولی این بدین معنی نیست که شما خودآگاهی نگرفتهاید. شما گرفتهاید. فقط دستانتان را درست کنید.
حال برای کار کردن با دستهایتان باید ببینید که از آنها برای چیزهای بیهوده استفاده نکنید. این خیلی مهم است؛ چون شما دستهای به خصوصی دارید. این دستها همانهایی هستند که با آنها جمع را گسترش میدهید. حالا برای مثال، نمونهاش ایتالیا، اینکه اینجا مردم وقتی حرف میزنند، همینطور… اصلا نمیدانند چه دارند میگویند، آنها فقط تمام ژستهای خودشان را بلدند و فقط میتوانند مجسم کنند. برای کسی که آنها را نمیشناسد، مدام اینطوری میکنند، این طوری، تمام مدت. پس این باید کم شود. هیچ نیازی نیست که دائم اینقدر از دستهایتان استفاده کنید، اینطوری، آنطوری. یک کم، ولی وقتی هم از دستها استفاده میکنید باید محترمانه باشد، باید قاعدهمند باشد، باید بسیار شاخص و مفید باشد. فقط نشان دادن دستها خوب نیست. به من گفته شد که این یک نوع تئوری است که شما باید به دستان خود حرکت بدهید و صحبت کنید. این برای افرادی مثل هیتلر اشکالی ندارد، اما نه برای ما. برای ما، ما باید بانزاکت باشیم. باید وقتی میخواهیم بگوییم… حالا مثلا میخواهید چیزی را به کسی گوشزد کنید، نباید بگویید “این کار را بکن”. این انگشت شری کریشنا است، شما نمیتوانید از آن اینطوری استفاده کنید. بگذارید آنها انجام دهند، یعنی حمایت از همه چیز. این بهتر به نظر میآید.
این دستها قرار است برای جمعی بودن استفاده شود. ببینید، ما وقتی به دیگران میرسیم میگوییم: “نمسته”. به هزاران نفر میتوانیم بگوییم “نمسته”. اما من این کار دست دادن را دوست ندارم چون خوب نیست. دست دادن هیچ جمعی بودنی ایجاد نمیکند. برعکس، ممکن است انواع اضطرابها و تنشها و انواع مشکلات را از دیگران بگیرید. اما وقتی با مردم صحبت میکنید هم، فقط با این دستها میتوانید آنها را لمس کنید. تنها با این دستها میتوانید از فرزندان خود مراقبت کنید. فقط با این دستها میتوانید نرمی و شیرینی خودتان را نشان دهید و همچنین با دهان، که البته بخشی از ویشودی است، آن فرق دارد؛ اما مخصوصا دستها. حرکات شما و همه چیز باید احساساتی بسیار قلبی را نشان دهد و فقط آن وقت است که این حرکات معنایی دارند.
حالا در ساهاجایوگا همانطور که میدانید، شما دستان همدیگر را میگیرید و ارتعاشات در بین شما جریان پیدا میکند و همچنین میتوانید صدای طبلا را در ضربان قلب خود بشنوید، این نشان میدهد که آنها ارتباط برقرار میکنند. بنابراین این دستها واقعا شروع جمعی بودن هستند از همه مهمترند، باید بگویم که مهمترین چیزها دستهایی هستند که برای جمعی بودن شما کار میکنند. تا جایی که به شما مربوط میشود فرشتگان و گاناهای بسیار دیگری هستند که پشت شما ایستادهاند. آنها نیز، هر زمان که بخواهید ارتباط برقرار کنید، به شما کمک میکنند، همچنین کارهای شما را به خوبی انجام میدهند. بنابراین هر آنچه در دست شما یا از طریق دست شما بیان میشود، بلافاصله آن را تشخیص میدهند.
همانطور که میدانید ویشودی شانزده گلبرگ دارد و همه گوش، بینی، گلو، چشمها، همه توسط این هدایت میشوند. همچنین شبکه فرعی این ویشودی این است، همسا چاکرا. بنابراین ما این چشمها را داریم که ببینیم، چشمهایی برای برقراری ارتباط. چشمان پاک عشق پاک، پاکی را بیان میکنند. با چشمان پاک میتوانید مردم را پاک کنید، با چشمان پاک میتوانید به دیگران کمک کنید، میتوانید آرامش را به ارمغان بیاورید. پاکسازی چشمها از طریق ویشودی و اگنیای شما صورت میگیرد. در اینجا هر دو چیز باید درست شود.
بینی بسیار مهم است. بینی باید پاک باشد، به این معنا که شما باید بتوانید هر چیزی که بوی بد میدهد را پس بزنید و هر چیزی که خوشبو است را قبول کنید. این بسیار مهم است، زیرا بینی در تخصص شری کریشنا است، به این معنا که او کوبِرا است و کوبرا بینی را به الهه مادر داده است. برخی از افراد عادت بدی دارند که بینی خود را فقط برای نشان دادن مخالفت یا چیزی شبیه به این حرکت میدهند، دائم این کار را میکنند. این بسیار اشتباه است، زیرا در این صورت به خود توهین میکنید، به قدرت کوبرای خود توهین میکنید. پس باید بینی خود را موقر نگه دارید. بینی باید موقر باشد. نباید برای انجام کاری سبک یا کاری که نشاندهنده حقارت باشد استفاده شود.
بعد دندانهای شما بسیار مهم هستند. شما 32 دندان دارید، میدانید، شانزده تا از قدرتهای کریشنا در دو قسمت تقسیم شدهاند، میشود گفت 32 تا. اینها دندانهای شما در هر دو طرف هستند. سمت راست در بالا و سمت چپ پایین است. این چیزی است که باید گفت در غرب ما بسیار از آن غفلت میکنیم. در هند اینطور نیست. ما بسیار از آن غفلت میکنیم و این چیزی است که باید به آن توجه کنیم. دلیل غفلت باید گفت که تنبلی است، حتما تنبلی است، اما حداقل دو یا سه بار باید مسواک بزنید. این مهم است که لازم نیست بگویم، اما مهمتر از آن عوض کردن مسواک است. همچنین باید از کره یا نمک و روغن برای ماساژ لثههای خود استفاده کنید. اگر لثههای خود را به درستی ماساژ دهید، هرگز مشکلی بابت دندانها و لثههای خود نخواهید داشت. علاوه بر این، هر بار در شب دوباره باید دندانهای خود را مسواک بزنید. من خیلیها را دیده ام که شبها در برنامه پیش من میآیند، بوی بسیار بدی از دهانشان بیرون میآید. این نیست که این یک بیماری باشد، بلکه فقط این است که آنها دندانهای خود را تمیز نکردهاند. همچنین افرادی هستند که حتی دندانهای خود را مسواک نمیزنند و شروع به خوردن صبحانه میکنند. نمیدانم، فکر کنم این نظریه دیگری بود که به راه افتاد که شما میتوانید بدون مسواک زدن غذای خود را بخورید. دندانها بسیار مهم هستند و باید از آنها مراقبت کرد. دندانها به تمام ویژگیهای ویشودی شما بستگی دارند. بنابراین باید به درستی از دندانها مراقبت کرد و نباید دندانها را به هم فشار داد و عصبانیت را با دندانها نشان داد. این عادت بسیار بدی است و اینجا هم دیدهام یک عادتی وجود دارد که وقتی از چیزی خوششان نمیآید، دائم اینطوری میکنند. چیز خیلی اشتباهی است. باید از گرفتن این ژست پرهیز کرد و این برای دندانهای شما بسیار خطرناک است. بنابراین، باید گفت که سخنرانی امروز بیشتر جنبه پزشکی دارد.
کسی که از موهبت معنویت برخوردار است، چهرهای دارد که هرگز نمیتواند خشونتآمیز باشد. او شاید خوش چهره نباشد، شاید شخصیت خیلی جذابی نداشته باشد ولی حالت چهره او کاملا قدسی است. آن هم از برکات شری کریشناست. من افرادی را بعد از یک سال خودآگاهی گرفتن دیدهام و متحیر شدم که صورتهایشان چطور آنقدر عوض شده که نمیشود آنها را شناخت. تمام صورتشان بسیار مهربان، لطیف، آرام و بسیار شاد شده است. تمام ویژگیهای شری کریشنا میتواند بر چهره شما نمایان شود. گاهی میتوانید چهرهای شیطنتآمیز به خود بگیرید. چهرههای گوناگونی هستند که روی صورت مینشینند و به شما حس خوشایندی میدهند.
اما بعضی افراد عادت دارند دائم در آینه نگاه کنند که بسیار اشتباه است، زیرا به شما ایگوی عجیبی میدهد. بهتر است به عکس شری کریشنا نگاه کنید تا صورت خودتان؛ آنوقت صورت شما شبیه شری کریشنا میشود. به جای اینکه دائم در آینه نگاه کنید، چه بر سر شما میآید، خدا میداند، چون شاید اگر به گذشتهتان بروید، خدا میداند چه بشوید. برای همین از روانپزشکان هم سپاسگزارم که خودشیفتگی را دوست ندارند. اما این بسیار خطرناک است که تمام مدت صورتتان را در آینه تماشا کنید، بسیار خطرناک است. این یک شخصیت بسیار مسخره ایجاد میکند که شما به خودتان خواهید گفت: “آه، من ناپلئون هستم.” پس شما ناپلئون میشوید و مانند ناپلئون رفتار خواهید کرد. فردا میبینید یک ناپلئون از دستشویی بیرون آمد!
پس باید مراقب بود که اینقدر به خودتان توجه نکنید و به شخص خودتان اهمیت ندهید، مگر به خویشتن خودتان که در درون است، یعنی روحتان. و اگر به آن وجه توجه کنید، تمام این چیزها به شکلی بسیار زیبا اتفاق خواهد افتاد. موها هم توسط شری کریشنا مراقبت میشوند. حالا میبینید، میدانید که او به هر چیزی مثل کره علاقه دارد، برای همین باید یا کره یا روغن یا چنین چیزی به سرتان بزنید. اگر نزنید کچل میشوید. چه میشود؛ یعنی این به هر حال، یک “کارما پْهالا” (نتیجه اعمال) است. اگر روغن نزنید کچل میشوید. پس باید روغن بزنید و در غرب همیشه روغن میزدند. من هر فیلم قدیمی یا از این قبیل را میبینم، همه مردم روغن زدهاند. ولی حالا البته اگر نخواهید موقع روز روغن بزنید میتوانید آن را بشویید ولی لااقل یک بار در هفته باید سرتان را روغن بزنید.
ستاره شری کریشنا زحل، “شانی” است. آنها میگویند که اگر او به دنبال کسی باشد، آن وقت کسی نمیتواند نجات پیدا کند. اگر شری کریشنا کسی را دنبال کند، هیچکس را نمیشود نجات داد. به همین ترتیب، اگر زحل به دنبال کسی باشد، کار آن شخص تمام است، پس میگوییم گاهی اوقات، هفت سال است که او به دنبال شماست یا گاهی دو سال و نیم. پس این زحل شری کریشنا یک ویژگی در درون ماست که اگر کسی ما را اذیت کند یا کاری انجام دهد، لازم نیست کاری انجام دهیم. حالا این سیاست شری کریشنا، میشود گفت منش شری کریشنا آن را حل خواهد کرد. این قدرت فراگیر را آگاه خواهد کرد و از طریق آن این مرد یا این زن یا این حزب یا این سازمانی که میخواهد ما را به دردسر بیندازد، تعقیب خواهد شد، در حالی که ما فقط نشستهایم و هیچ کاری انجام نمیدهیم.
آنها تا وقتی که به دریا بپرند تعقیب خواهند شد. این خودبهخود صورت خواهد گرفت. اما باید بدانید که شما قدرتهای شری کریشنا را دارید که با آنها، اگر او کسی را تعقیب کند، آن وقت هیچکس نمیتواند او را نجات دهد. او آخرین کسی است که بازی میکند، اما نمیبخشد. او به بخشش اعتقادی ندارد. او میگوید: “حالا بس است دیگر.” او یک طناب بلند و بزرگ میدهد تا خودتان را حلقآویز کنید، اما او هرگز نمیبخشد. یک چیز قطعی است، او هرگز نمیبخشد. همانطور که در مهابهاراتا باید قضاوت خودش را در مورد چیزها دیده باشید، میدانید که او نمیبخشد. او میگوید: “باید بهایش را بدهید. شما باید بهای آن را بپردازید.” مگر زمانی که شما فراتر بروید. اگر ساهاجایوگی شوید، اگر از ویشودی فراتر رفته باشید، آن وقت او نمیتواند چنین کاری با شما انجام دهد. اما اگر نرفته باشید، اگر هیچ رشدی نباشد، نمیتوانید نجات پیدا کنید، نمیتوانید از دست او نجات پیدا کنید.
نقل است که یک زمانی محمد غزنی برای غارت کشورمان آمده بود. یعنی این یک داستان عامیانه است. و او سومنات، معبد بزرگ ما را غارت کرده است که طلا جواهر و همه چیز در آن بود. این برهمنها آنجا بودند و از مردم پول میگرفتند و غارت میکردند و در معبد میگذاشتند و از آنها استفاده میکردند و بقیه مردم بسیار فقیر بودند. برای همین یک عکسالعملی داشتند و داستانی که آنها میگویند اینطور است؛ پس این محمد غزنی سومنات را که معبد ماهادواست غارت کرد. حال این که ماهادوا هیچوقت به زیورآلات یا چیز دیگری نیاز ندارد، اما اینها را آنجا گذاشته بودند. هانومانا دید که ماهادوا از معبد خارج شده و دارد میدود، برای همین به دنبال او دوید. بعد به یک باره ماهادوا نشست و هانومانا رسید.
گفت: “شما خدای خدایان هستید. چرا دارید میدوید؟ از چه میترسید؟”
ماهادوا گفت: “شما این محمد غزنی را نمیشناسی؟”
هانومانا گفت: “نه، نمیشناسم.”
“باشد، پشت یک درخت قایم شو.”
آنها پشت یک درخت پنهان شدند. بعد این محمد غزنی آمد و نشست؛ این یک داستان عامیانه است که دارم میگویم، مردم عادی میگویند… زیر آن درخت نشست. و محمد غزنی به شری کریشنا تبدیل شد و ماهادوا رو به او کرد و گفت: ” اگر این موجود بیرحم، دنبال فردی بگذارد، چه کسی از دستش جان سالم به در میبرد؟ درست جلوی چشمان من این برهمنها پول و این چیزها در میآوردند و آن را در معبد سومنات میگذاشتند که نباید انجام میشد. از من کاری ساخته نبود، برای همین او آمد و از دست این شخص، من هم خلاصی ندارم برای همین دارم از معبد فرار میکنم. این داستانی است که روستاییان میگویند، اما نشان میدهد که اگر شری کریشنا به دنبال کسی باشد، هیچکس نمیتواند آن شخص را نجات دهد، او باید فرار کند. زیرا او ترفندها و روشهای زیادی دارد که نمیتوانید از آنها رهایی یابید. او از مغز خود به شکلهای بسیار زیادی استفاده میکند و آن کسی که بخواهد شما را به دردسر بیاندازد، ادب خواهد کرد.
بنابراین شما باید به قدرتهای شری کریشنا ایمان کامل داشته باشید که در درون شماست و حالا به آن آگاه هستید. و نیز اگر به طور کامل بالاتر از این رفته باشید، او دردسری درست نخواهد کرد. اما اگر ویشودی چپ داشته باشید، قطعا شما را به دردسر خواهد انداخت، اما اگر ویشودی چپ داشته باشید، شری کریشنا قطعا شما را به دردسر خواهد انداخت و مراقب باشید. پس همین حالا از شر ویشودی چپ خود خلاص شوید. این خیلی مهم است. چون در آن صورت شری کریشنا شما را امتحان میکند و چنان بدبختتان میکند که ندانید چرا. “مادر، میدانید، من این کار را کردم، من این پوجا را انجام دادم، تا حالا این کار را انجام دادم، حالا بیایید ببینید، این وضع خانواده من است. این چیزی است که اتفاق افتاده.”
“بسیار خوب، آیا شما کاتولیک هستید؟”
“بله.”
“احساس گناه دارید؟”
“بله.”
“پس نوش جان.”
من چه کار میتوانم بکنم؟ کسی نمیتواند شری کریشنا را کنترل کند. او هر کاری که فکر کند درست است انجام میدهد و میتوانم بگویم به طور قطع بیشتر از مادر تنبیه میکند. میگویند که مادر “آتی رودرا آتی ساومیا” است؛ کسی که بسیار قاطع و همچنین بسیار بسیار مهربان است، اما تا یک جایی. شری کریشنا اینطور نیست. هیچ چیز نمیتواند او را متقاعد کند. به محض اینکه تحت کنترل او قرار بگیرید، او مراقب شما خواهد بود که درست شوید، به چپ، راست، هر مسیری رفته باشید، او شما را اصلاح میکند.
بنابراین یک چیز میماند، این که اول از همه باید مطمئن شوید حتما ویشودیهای خوبی داشته باشید و نیز شری کریشنا را بر دیگران جلوهگر کنید. لازم نیست شما کاری انجام دهید. او از شما، از همه چیز مراقبت خواهد کرد و مشکل را حل خواهد کرد. اما ویشودی چپ بیماری غرب است. من هم، چنان از شما این حس را میگیرم که گاهی اوقات دلم میخواهد به هند فرار کنم، چون در هند هیچکس احساس گناه نمیکند. آنها به احساس گناه اعتقادی ندارند. “چه است مگر؟ ما کسی را نکشتهایم، چرا باید احساس گناه کنیم؟» اینجا، این یک بیماری فراگیر است، “من احساس گناه دارم.” من نمیدانم چه کسی این ایده را مطرح کرده است، شاید این کلیسای کاتولیک، اما دیگر از حد گذراندهاند.
سپس به محل ویراتا میرسیم، اینجاست. قبل از آن باید از همسا عبور کنیم، بدون آن نمیتوانید به محل ویرات برسید. پس همسا همانطور که خیلی خوب میدانید، بصیرت است، بصیرت الهی، که باید درون شما باشد. وقتی آن را رشد دهید، مرتکب اشتباه نخواهید شد. شما هرگز مرتکب اشتباه نخواهید شد؛ اشتباه بدین معنا که کاری نمیکنید تا دوباره مانعی برای شما شود یا برای آن ناچار به پرداخت هزینه شوید. یک زندگی بسیار روشن و آشکار است. “این اینطور است؟ این طور است.” با این بصیرت، شما درک کاملی از این که چه باید انجام شود و چه نباید انجام شود دارید و این اگر تثبیت شود، بصیرت تثبیت میشود.
در بسیاری از ساهاجایوگیها باید گفت، حتی با وجود این ویشودی چپشان، بصیرت وجود دارد. حتی اگر به این ویشودی چپ مبتلا باشند، این بصیرت را دارند، آنها میدانند چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. با آن بصیرت الهی، اولین چیزی که اتفاق میافتد آنست که مردم تحت تأثیر شما واقع میشوند. این، جمع واقعی است، این جمع را تحت تأثیر قرار میدهد. کسی که بصیرت الهی دارد، افراد فورا خرد آن شخص را میبینند و فکر میکنند: “ببین حالا، این مرد، چطور میتواند چنین باشد؟ او خیلی جوان است، چطور میتواند اینچنین باشد؟ او یک بچه است، چطور میتواند؟”
بنابراین این بصیرت الهی که در اینجا ویژگی همسا چاکرا است، وقتی شروع به آشکار شدن کند، شما به طور خودکار تحت تأثیر قرار میدهید، به طور خودکار جمع را تحت تأثیر قرار میدهید. این نکته بسیار مهمی است که باید دانست. در حالی که دروننگری میکنید، راحت میبینید که آیا این بصیرت الهی را به دست آوردهاید یا نه. مثلا، خیلیها را دیدهام که وقتی به برنامه میآیند، میآیند و به من میگویند: “مادر، فلان ساهاجایوگی به من گفت که “تو یک بوت داری. آیا من بوت دارم؟”
گفتم: “به هیچ وجه. چطور میشود در تو بوتی باشد؟” او ممکن است داشته باشد، اما بصیرت الهی این نیست که همین الان به او بگویم، بلکه برطرف کردن آن است.
بنابراین بصیرت الهی به شما درک کاملی میدهد از اینکه طرز رفتار با فرد دیگر چگونه باید باشد، طرز اداره یک جمع چیست، چطور باید با دیگران صحبت کرد، چطور با چیزهای درست آنها را تحت تأثیر قرار داد. این یک تجلی بسیار بسیار جامع از جهاتی بسیار متعدد است. اگر بصیرت الهی نداشته باشید، سخنانی را خواهید گفت که نباید به زبان بیاورید، زمانی شروع به حرف زدن میکنید که نباید حرف بزنید. یعنی شما از هیچ جهت عقل سلیم ندارید. بنابراین داشتن بصیرت الهی بسیار مهم است که برای آن همانطور که میدانید چاکرای همسا از نظر جسمی، روانی و روحی باید کاملا سالم نگه داشته شود. در پوجاهای همسای من… ما یک پوجا داشتیم که در مورد آن صحبت کردهام.
آخرین، ویرات است؛ مرتبهای که شما به آن باید برسید. همانطور که میدانید ویرات اینجاست، این جلو. و من وقتی به نپال رفته بودم تعجب کردم که معبدی از شیوا آنجاست، با وجود اینکه شیوا را میپرستیدند، همه کومکوم را اینجا میگذاشتند. برای همین فکر کردم که آنها نمیدانند چرا میگذارند، زیرا حتی اگر شیوا را میپرستید، باید در اینجا، ویراتا را نیز ستایش کنید. آنها آن را اینجا نمیگذارند، اینجا. چون آنها صد در صد فقط شیواپرست هستند، برای همین چرا باید آن را اینجا بگذارند؟ چون کسی که آگاه است که عارف بوده، به آنها گفته که اینجا محل ویرات است.
هنگامی که وارد ویراتا شوید، تمامی افکار جداییطلبی یا متمایزسازی از بین میرود. دیگر تصوری از نژاد، ملیت، شهرتان، روستایتان یا هیچ چیز دیگری ندارید. در آن مرحله شما به هیچ مکانی تعلق ندارید. شما متعلق به هر مکانی هستید و به هیچ مکانی تعلق ندارید. چنین شرایطی پیش میآید که شما مشتاق غذای خاصی نیستید، مشتاق هیچ نوع آدم خاصی نیستید، میتوانید خود را با هر شرایط، با هر خانواده و با هر نوع آدم تطبیق دهید. شما میتوانید با مستها زندگی کنید. یعنی من با مستها زندگی کردهام، زندگی کردهام یعنی حداقل با بسیاری از آنها دست دادهام.
شما میتوانید با هر شخصی باشید. هیچ چیز شما را آزار نمیدهد زیرا در حالت ویراتا هستید. زیرا همه چیز توسط ویرات جذب میشود و شما چیزی احساس نمیکنید. هر جور آدمی که باشد، شما آن را احساس نمیکنید. ویرات باید تحمل کند، نه شما؛ و این همان بهترین حالتی است که میخواهم همه شما به آن برسید و کاملا آزاد باشید. هیچ چیز نتواند شما را تحت تأثیر قرار دهد، هیچ چیز نتواند بر شما اثر بگذارد، هیچ چیز نتواند شما را منصرف کند، اما شما بر عزت نفس و درک خود از خودتان بایستید، اینکه شما یک ساهاجایوگی هستید و با این قدرت در ارتباط هستید و شما شهروند ملکوت خداوند هستید.
در حالت ویراتا هیچ شکی در مورد آن باقی نمیماند، هیچ شکی؛ زیرا شما جزء جداییناپذیری از کل میشوید، صد در صد و میتوانید هر جایی را تحت تأثیر قرار دهید. اگر این انگشت آسیب دیده باشد، این انگشت میتواند آن را حس کند. به همین ترتیب چنین فردی در همه جا احساس میشود و نه تنها آن، بلکه آن شخص میتواند در همه جا موثر باشد. برای آن حالت رسیدن به ویرات، باید سعی کرد آهسته آهسته، به تدریج، “یا نتی نتی وچانایه نیرگاما آوچو” گفت. باید ادامه دهید و بگویید: “این خواهر من نیست. این برادر من نیست. همه آنها برادران من هستند. همه آنها خواهران من هستند. من آنها را مثل خواهران و برادرانم دوست دارم. این خانواده من نیستند. تمام ساهاجایوگا خانواده من هستند.” کل توجه باید همینطور حرکت کند. “این فقط مال من نیست، مال همه است. متعلق به همه است. همه حق دارند.” چنین چیزی، وقتی از فرد شروع به رشد میکند، چیزی که ما به آن در سانسکریت “وشتیتی تو سومشتیتی” میگوییم، آنها میگویند “وشتیتی تو سومشتیتی” از فرد به جمع؛ و چنین شخصیتی بعدا برای هر نوع کار جمعی، مؤثرترین شخصیت است.
فکر میکنم امروز کاملا برایتان کافی است تا در مورد چاکرای ویشودی بدانید. منظورم این است که من هزاران هزار بار در مورد آن صحبت کردهام و حالا این یکی از جنبههایی است که میخواستم بگویم، زیرا میبینم هنوز افرادی هستند که درک نمیکنند باید از ویشودی بالاتر بروند. در غیر این صورت، اگر ورای ویشودی نروند، هرگز نمیتوانند ساهاجایوگیهای خوبی باشند، همیشه خام خواهند ماند. بنابراین ما باید سعی کنیم بالاتر از ویشودی، بخش بصیرت آن قرار بگیریم. سپس در آن مرحله هرگز نمیتوانیم به ساهاجایوگا شک کنیم، هرگز نمیتوانیم شک کنیم، و بدین ترتیب آگاهی بدون شک میتواند بدست آید.
رحمت خداوند شامل حال شما باشد.
بسیار خوب. بدین ترتیب پوجای شری کریشنا بسیار کوتاه است، خیلی طولانی نیست.