پوجای شری گانشا،
لانرزباخ، اتریش، 26 آگوست 1990
امروز داریم تولد شری گانشا را جشن میگیریم. همه شما داستان تولد او را میدانید و لازم نیست تکرارش کنم. اما چون او فقط توسط مادر خلق شد، توسط آدی شاکتی، به همان ترتیب شما همگی مثل او خلق شدهاید.
بنابراین، شما همین حالا هم در مسیر شری گانشا قرار دارید. چشمان شما همان گونه برق میزنند که چشمان او برق میزنند. همه شما مانند او درخشش زیبایی در چهره خود دارید. چه کوچک باشید چه بزرگ یا پیر، فرقی نمیکند. تمام زیباییها از درخشش شری گانشا به ما میرسد. اگر او راضی باشد، دیگر لازم نیست نگران دیتی دیگری باشیم، زیرا شری گانشا، قدرت همه دیتیهای دیگر است. او مانند قائم مقامی است که روی هر چاکرا نشسته است. تا زمانی که او امضا نکند، کندالینی نمیتواند از آن عبور کند، چون کندالینی گائوری است و مادر باکره شری گانش است.
حالا ما باید درک کنیم که ما اینجا در جامعه غربی هستیم که در آن اشتباهات زیادی صورت گرفته، زیرا ما هرگز دغدغه مراقبت از شری گانشا را نداشتهایم. مسیح آمد و پیام او در سراسر جهان پخش شد. او از چیزهایی صحبت کرد که مسیحیان به آن عمل نمیکنند، اصلا و ابدا. چون دست به هر کاری زدند بر حقیقت استوار نبود. حقیقت این است که شری گانشا به شکل مسیح متولد شد. اگر این حقیقت باشد، پس آنها باید در پرتو شری گانشا، با این اینکارنیشن بزرگ مسیح آشنا باشند.
به این معنی که او به مردم گفته: “شما نباید چشمان زناکاری داشته باشید.” در واقع یک قدیس، نمیداند چشمهای زناکار چیست، زیرا او فقط نگاه میکند. او فقط نگاه میکند. همانطور که شری گیانشوارا به زیبایی گفته است، “نیرانجاناپانی”، دیدن بدون هیچ عکس العملی، فقط دیدن. که این ویژگی معصومیت است که توسط سرور ما، مسیح، آشکار شد. اما ما هیچ یک از این ویژگیها را در خود نپذیرفتهایم.
حالا فرض کنیم شما امروز شری گانش را ستایش کنید. خوب چرا شری گانشا را ستایش میکنید؟ ستایش میکنید چون گانشای شما باید بیدار شود، چون باید ویژگیهای شری گانشا را در خود داشته باشید، این که باید آن معصومیت را در چشمان خود احساس کنید. وگرنه شما یک ریاکار هستید. اگر اینجا بنشینید و شری گانش را ستایش کنید و نخواهید توجهتان را مثل شری گانش به رشدتان معطوف کنید، آن وقت این کار فایدهای نخواهد داشت.
و بعد او یک کودک ازلی است. او ایگو ندارد، او هیچ قید و شرطی ندارد. بنابراین او یک کودک ازلی است. ما باید فرزندان ازلی مادرمان شویم. برای رسیدن به آن مرتبه، کاری که باید انجام دهیم ساده است؛ این که کندالینی خود را بالا بیاوریم، آن را تثبیت کنیم، مدیتیشن انجام دهیم و توجه خود را بیشتر در درون نگه داریم و واکنش نشان ندهیم.
حالا این که بگوییم واکنش نشان ندهیم یعنی صرفا تماشا کنیم و وقتی شما بدون فکر کردن آن را تماشا کنید، آن وقت حقیقت که واقعا شاعری است، آشکار میشود. برای همین است که یک شاعر، بسیار بیشتر از یک شخص معمولی، میتواند ببیند. زیبایی درون فورا به نگاه شما نفوذ میکند و شما آن را خواهید دید.
به این ترتیب، شما بچههایی را دیدهاید، که هر کجا زادگاه آنها باشد، ممکن است اهل هر کشوری باشند؛ چه ژاپن باشد، چه انگلیس، هند، استرالیا یا هر کجا؛ میببینید بچهها معمولا بسیار زیبا هستند.
یک بار ژاپن رفتم و آنجا معبدی بود که میخواستند من آن را ببینم. چند خانم را دیدم که داشتند پایین میآمدند، سه، چهار خانم. آنها خانمهایی غربی بودند. گفتند: نروید. نروید. چند تا بچه هستند، خیلی بد. گفتم: “چرا؟”؛ “آنها به شما میگویند “جادوگر”! آنها به همه ما گفتند: “جادوگر، جادوگر، جادوگر!”، بچههای ژاپنی.
گفتم: “از کجا میدانید؟ آنها باید به ژاپنی بگویند.”؛ “نه، ما معنیاش را پرسیدیم، آنها به ما گفتند معنیاش “جادوگر” است. ما در نظر آنها به جادوگرها شبیه بودیم. پس بهتر است شما هم نروید!” گفتم: “اشکالی ندارد. بگذارید بروم.” و وقتی بالا رفتم، همه دوان دوان آمدند، به من چسبیدند، مرا بوسیدند و از این قبیل. نگذاشتند من به معبد بروم و بعد همه راه را تا معبد آمدند، برگشتند. من نه زبان آنها را میدانستم و نه هیچ چیز. خیلی شیرین؛ ساری مرا میبوسیدند، دست من را میبوسیدند، خیلی شیرین بودند؛ و من تعجب کردم که چطور به خانمهای دیگر میگفتند جادوگر و به ما، به من و دخترانم که آنها هم با من بودند. و دختران من خیلی به بچهها علاقه دارند. برای همین گفتند: “میدانید، چرا به معبد برویم؟ بیایید با بچهها بازی کنیم.” گفتم: “نه، دیگر بیایید برویم به معبد.”
تا این که رفتیم بالا این بچهها هم با ما آمدند و پایین رفتند و مادرانشان خیلی تعجب کردند، میدانید، گفتند اینها معمولا به همه خارجیها، به همه خارجیها میگویند “جادوگر” یا حتی به مردها میگویند آنها شیطان هستند. “شیاطین دارند میآیند!” چون ژاپنیها مردمان کوتاه قدی هستند، میدانید، و جثه مردمان غربی ما بسیار بزرگ است و شاید این دلیلش باشد، هر چه که هست – یا شاید چیز دیگری، من نمیدانم. یعنی حتی با آنها صحبت نمیکردند. همه آنها فرار کردند و از پنجرهها و از هر گوشهای آنها را “جادوگر، جادوگر” خطاب کردند.
بعد متوجه شدم، میدانید، این بچههای کوچک، گانشای آنها درونشان بیدار شده است. گانشای همه، موقعی که متولد میشوند بیدار میشود. همه حیوانات گانشایشان را دست نخورده دارند، به خصوص پرندگان. ما هیچ وقت فکر نمیکنیم چطور پرندگان، این همه راه را از سیبری به استرالیا میروند. چه هدایتی به آنها میرسد، از کجا. آنها یک آهنربا در درون خود دارند. آن شری گانش است. آهنربا، شری گانشا است.
بنابراین این آهنربایی که در درون ماست میتواند افراد بی گناه را جذب کند و به قول آنها جادوگران و شیاطین و همه آنهایی که حیله گر و وحشتناکند را دفع کند. بنابراین این آهنربا هر دو ویژگی را دارد: کسانی را که درست نیستند دفع میکند و کسانی را که بی گناه هستند جذب میکند و به همین دلیل است که در ساهاجایوگا متوجه میشویم که نمیتوانیم برخی افراد را تحمل کنیم، به نحوی تلاش میکنیم، تلاش میکنیم، تلاش میکنیم. “میبینید مادر، بعضیها کمی مشکل هستند، میدانید.” آنها نمیدانند دلیل چیست. دلیل آن گانشا است. اکنون، همانطور که میدانید، در جامعه غربی، نه این که به ویژگی گانشای خود توجهی نکرده باشند، بلکه بیش از حد در مورد انحراف شری گانشا صحبت کردهاند. آنها در تلویزیون صحبت میکنند، در اینجا، آنجا، به هر شکلی صحبت میکنند. بچهها آن را میبینند و خیلی از بچههای کوچک دچار مشکل شری گانش هستند، بچههای بسیار کوچک. اینکه چطور وارد این مشکلات میشوند به خاطر فضایی است که پر از آن است.
در حال حاضر، در ساهاجایوگا نیز ما افرادی را داریم که صرفا از روی ریا به آن چسبیدهاند و مشکل گانشا دارند و عدهای هم هستند که حمایت میکنند. این شخص میتواند بگوید: “اوه، من مرد بسیار مریضی بودم، من زن ندارم” یا “من هیچ عشقی از جانب پدر و مادرم نداشتم” یا هر چیز دیگری، و دیگران شروع به حمایت میکنند. این نوع همدردی بسیار خطرناک است، فوقالعاده خطرناک است. اولا این دلسوزی آن شخص را که نمیتواند از پس مشکلاتش برآید، خراب میکند و کم کم شما هم به این مشکلات دچار میشوید. به جای کمک به او… که “تو مدیتیشن گانشا را انجام بده، فقط روی مادر زمین بنشین، آتْهاروا شیرشا را بخوان، از شمع استفاده کن، مشکلت برطرف میشود”؛ به جای آن، شروع به همدردی میکنند. این سیمپاتی نیست. سیم-پاتی است، “سیم”به معنای “به اشتراک گذاشتن” است. “پاتی” به معنای “رنج” است. پس شما خودتان، تمام مشکلات آن شخص را به اشتراک میگذارید. پس هرگز از یک چیز اشتباه حمایت نکنید. اگر واقعا آن شخص را دوست دارید، به آن شخص اهمیت میدهید، باید به آن شخص بگویید: “این اشتباه است. اشتباه است. اشتباه است.”
به علاوه، در ساهاجایوگا، افراد هفتاد سالهای را دیدهام که میخواهند ازدواج کنند. من نمیتوانم درک کنم، میدانید. بالاخره تنهایی در ساهاجایوگا امکان پذیر نیست، شما ساهاجایوگیهای زیادی دارید. تنهایی کجاست؟ من هیچ وقت احساس تنهایی نمی کنم، من گاهی دوست دارم تنها باشم. اگر شما با من نباشید، خانواده با من هستند. من هرگز تنها نیستم و واقعا وقتی تنها هستم، هرگز تنها نیستم. وقتی تنها هستم، خودم را به بهترین وجه سرگرم میکنم زیرا وقت دارم تا به آنچه به دست آوردهایم فکر کنم، اینکه چگونه این لحظات که لحظات زیبای دیدار با همه شما بود، تمام آن مکانهای زیبایی که با شما بازدید کردم، همه لذتها.
بنابراین همه این کسانی که مشکلات مولاهارای خود را توضیح میدهند باید یک چیز را بدانند؛ که این یک مدرک متقن برای رفتن آنها به جهنم است. صد در صد. چون میدانید، از مولادهارا انواع بیماریهایی میآید که به قول دکترها غیر قابل درمان هستند. مثلا، شما مبتلا به ام اس شوید. از ام اس گرفته تا تمام ناتوانیهای ماهیچهها، حتی سرطانها با مشکل مولادهارا میتواند شروع شود. چرا در کشورهای غربی نسبت به کشورهای دیگر این قدر سرطان وجود دارد؟ هر کسی یک توجیهی دارد. یک نفر گفت متخصص سرطان زیاد نیست، دلیلش این است. چنین نیست.
حالا میبینید بیماری اسکیزوفرنی هم میتواند از مشکل مولادهارا ناشی شود. البته میدانید که ایدز چیزی جز مشکل مولادهارا نیست. اما با این حال، اگر میخواهید از آن یک شهادت بسازید که: “ما سربازان ایدزی هستیم که تا پای جان میرویم،” آن وقت با چنین آدمهای احمقی چه میتوان کرد؟ و حماقت نیز از مولادهارا سرچشمه میگیرد، زیرا او عطاکننده خرد است. چگونه شما خرد پیدا میکنید؟ فقط با بیدار کردن شری گانش. او عطاکننده خرد است.
حال، هر نوع آدمی دست به حماقت میزند، باورکردنی نیست. باورکردنی نیست. مثلا در هند، اخیرا از آنها النگوهای بزرگتر خواستم، چون خانمها در اینجا دستهای بزرگتری دارند و آنها برگشتند گفتند: “این روزها همه النگوهای بزرگ به آمریکا میرود.” گفتم: “چرا؟”؛ “چون مردها تصمیم گرفتهاند در آمریکا النگو دست کنند.” حالا در هند، اگر شما به هر مردی النگو بدهید، به معنی توهین به اوست که “تو مرد نیستی.”
تمام چنین حماقتهایی، صد و یکی، برایتان می گویم، در همه جای دنیا میبینید، حالا چون به آن آگاه شدهاید. هر چیزی پیش میآید، چون مولادهارایشان خوب نیست. مثلا الان در هند، همه ما ساری میپوشیم. هیچ کس نمیداند. یعنی منطقا نیز ما باید ساری بپوشیم زیرا ساریها را روستاییان درست میکنند و از آن کسب درآمد میکنند و ما از این طریق حمایت میکنیم، چنین چیزی. از نظر فرهنگی، آن را دوست داریم، همچنین به این خاطر که نشان میدهد ما زنان باحیایی هستیم، نمیخواهیم بدن خود را بیش از حد در معرض دید قرار دهیم و ثالثا برای مادران بسیار خوب است چون آنهامی توانند به بچهها شیر بدهند و از آنها مراقبت کنند.
پس ساری جنبههای مختلفی دارد، اما هیچ کس به منطق آن فکر نمیکند. آنها فکر میکنند این بسیار کاربردی است و به خاطر آداب و رسوم وجود داشته. حالا، بر فرض بگویید: “باشد، بیا، ساریات را کنار بگذار و چیز دیگری بپوش”، خواهند گفت: “یک چیز دیگری بگو؟! نه نه. اصلا نمیشود.” هیچ کس آن را قبول نمیکند. هیچ کس آن را قبول نمیکند، زیرا فکر میکنند که ساریها زیبندهتر هستند، آنها شما را شبیه یک زن میکنند. لباس های بسیار زیبایی هستند و این فرصت را به هنرمند میدهند تا خود را نشان دهد.
اما فقط برخی روشنفکران ممکن است به این فکر کنند. اما به طور معمول در روستاها، اگر به آنها بگویید که یک تحولی بدهید، میگویند نه. بنابراین چیزی مثل مد نمیتواند به نتیجه برسد. چیزی مثل مد نمیتواند به نتیجه برسد زیرا به طور سنتی اکنون آنها به مرحله خاصی از خرد رسیدهاند: “حالا، این بهترین گزینه برای ما است.” بنابراین آنها هیچ چیز مزخرفی را نمیپذیرند. هان، شاید اگر چیزی عقلانی باشد؛ که هرگز چنین نیست، باید گفت از غرب، شاید بپذیرند. اما چون مردمان غربی خرد خود را از دست دادهاند، هیچ چیز عقلانی به هند نمیرسد، هیچ چیز و هر چیز عقلانی هم که دارند، دارد منسوخ میشود.
دیروز چنین والس زیبایی شنیدید. منظورم این است که این روزها چه کسی والس مینوازد؟ هزاران نفر در یک پاپ پر سر و صدا جمع میشوند، موزیک خشنی که میتواند گوش شما را سوراخ کند و باعث کر شدن شما شود. هیچ خردی در این چیزها نیست. آنها همیشه یک شور و هیجانی میخواهند. به من گفته شد مردم برای اسکی اینجا میآیند. حالا بعضیها را دیدم که با چتر میپرند. اگر از یک هندی بخواهید، میگوید: “بهتر است شما این کار را انجام دهید. من که نیستم تا پاهایم را بشکنم.” آن چه میفهمد خردی است که “بدن من از هر چیز دیگری مهم تر است. این شور و هیجان به چه دردی میخورد؟” خیلی از مردم دیدهاند که با اسکی کلیههای خود را از دست دادهاند. پاهایشان را از دست دادهاند. برای اسکی پای مصنوعی دارند. این شور و هیجان برای افرادی که خرد ندارند جذابیت زیادی دارد. این کار برای خرد کششی ندارد.
بنابراین، افرادی که خردمند هستند، دست به کارهای احمقانه نمیزنند. گرچه شری گانشا کودک است، اما او عطاکننده خرد است. پس میتوانیم بگوییم بچههای ما عطاکننده خرد هستند، اگر آنها را در مسیر خردمندی نگه داریم. به آنها گوش کنید چطور صحبت میکنند، چطور خردمندانه صحبت میکنند. گاهی آنها با من یک جلسهای دارند و به من همه چیز را در مورد شما مردم میگویند، این که میخواهید چه کنید و به من اطمینان کامل میدهند و میگویند:”به عمو یا خاله نگویید ولی ما به شما این را میگوییم.” و چیزهای خیلی کوچکی را میگویند که “خاله، آن ساری که شما به او داده بودید را پوشید و بعد میدانید، آن را روی زمین انداخت!” همه این چیزهای کوچک را میدانند؛ آنها خیلی شیرین هستند. دیروز را ببینید که چطور با شتاب سمت من دویدند و مرا بوسیدند، خیلی شیرین. میدانید، بدون آنها دنیا مثل بیابانی بود که گل ندارد.
بنابراین، شری گانشا شما را خلق کرده است. به خاطر او، شما به دنیا آمدید. او کسی است که وقتی در شکم مادرتان بودید از شما مراقبت کرده است. او کسی است که توجه داشته شما در زمان مناسب به دنیا بیایید. او کسی است که مراقب تغذیه شماست، همه چیز. او کسی است که از رشد جنینی شما، مغز و همه چیز مراقبت کرده است. همه چیز توسط این وجود عظیم، شری گانشا انجام میشود. چقدر ما به او مدیون هستیم! جدای از آن، او به ما خرد بنیادین میدهد.
منظورم یک روستایی است، فرض کنید اگر با یک روستایی صحبت کنید که در معرض این همه هیجانات بیمعنی نباشد، خواهید دید که او فوقالعاده خوشفکر و خردمند است. داستانی هست که یک روستایی داشت با قطار با پسران دیگری که بسیار جلف و سبک بودند و فکر میکردند خیلی باهوشند سفر میکرد. آنها سعی داشتند آن مرد را اذیت کنند. یکی از پسرها از او سوال کرد: “حالا اگر قیمت یک پوند کرهريا، یک چهارم پوند باشد، قیمت تخم مرغ در ایستگاه بعدی چقدر میشود؟” به او نگاه کرد. گفت: بسیار خوب، تو به من این را بگو. تو نمیتوانی قیمت تخممرغ را بگویی، پس میتوانی سن من را بگویی؟”
او به آن پسر نگاه کرد. گفت: “تو باید 22 سالت باشد.” گفت: “چطور فهمیدی:” گفت: “من برادری دارم که یازده سالش است و نیمه دیوانه است، ولی تو کاملا دیوانهای.”
بنابراین، یک روستایی معمولی جواب این دوست باهوش را داد و آن دوست باهوش نمیدانست کجا باید برود. پس وقتی پای بی گناهی به میان می آید، این همه هوشمندی و زیرکی تمام می شود.
حالا، خیلی از مردم این احساس را هم دارند که ما معصومیت خودمان را از دست دادهایم. شما چیزی را دارید که جاودانگی صفت آن است. شما هیچ وقت معصومیت خودتان را از دست نخواهید داد. شاید مثل ابرها که تمام آسمان را میپوشانند، ایگو و قید و شرط ها و اشتباهاتتان، آن را پوشانده باشند، ولی آن همیشه وجود دارد، همیشه وجود دارد. تنها وظیفه شما، احترام به آن است و رفتار کردن به نحوی که به معصومیت خود احترام بگذارید. نه این که از معصومیت خودتان خجالت بکشید، هرگز. معصومیت شما، به خودی خود یک قدرت است و قطعا به شما آن خردی را میدهد که با آن بتوانید تمام مشکلات را بدون هیچ سختی حل کنید.
اما اگر بخواهید عمیقتر ببینید که شری گانشا کیست، او فرزند آدی شاکتی است. آدی شاکتی او را از اومکارا خلق کرده است. اومکارا به قول شما کلام خداوند است، اولین صداست، زمانی که ساداشیوا و آدی شاکتی برای خلقت از هم جدا شدند. آن صدا به عنوان اومکارا تلقی میشود که ارتعاشاتی است که در آن نور است و علت همه عناصر را دارد، فقط در سمت راست. بعد سمت چپ، قدرت عواطف شما را دارد. در مرکز، قدرت رشد شما را دارد.
پس دیتی بسیار قدرتمندی است که ما داریم و او بازیگوش است. کودکان به ندرت بیرحم میشوند. او بیرحم نیست ولی اگر کاری علیه مادر انجام شود، او کاملا مهارنشدنی میشود. سپس او تنبیه میکند و به این ترتیب عدالت الهی برای مردم جاری میشود.
بنابراین، اگر ما به شری گانش تسلیم شویم، او از ما محافظت میکند، او به ما خرد میدهد، او درک درستی از آداب مادر میبخشد. او جز مادرش، دیتی دیگری نمیشناسد. او جز مادرش، به دیتی دیگری اهمیت نمیدهد و میداند که مادرش قدرتمندترین دیتی است؛ و این خرد اوست که باید جذب کنید. وقتی دعا میکنید، باید سعی کنید که آن را جذب کنید.
بسیاری از افراد هنوز در غرب، خواهان تقلید از دیگران هستند، به عقاید اشتباه عقبگرد میکنند که واقعا آنها را از حقیقت دور نگه داشته است. خدا را شکر که همه از آن سربلند بیرون آمدید و وقتی جهنمی را میبینید که جامعه غربی در آن افتاده است، میخواهید این را درک کنید و آز آن لذت ببرید که همگی در سطح متفاوتی هستید.
اما همچنان در میان شما عدهای خواهند بود که معلق هستند. سعی کنید آنها را بیرون بکشید، نه اینکه آنها را به داخل بیندازید و همراه آنها هم بشوید. اگر با آنها همدردی کنید، با آنها سقوط خواهید کرد. سعی کنید آنها را بیرون بکشید و به آنها بگویید: “شما باید بیرون بیایید.” برای آنها ممکن است کمی دردناک باشد. مهم نیست، اما آنها نجات خواهند یافت. بنابراین شما به عنوان منجی، اینجا هستید و قدرت شری گانشا را دارید که باید از آن استفاده کنید.
بنابراین پوجای امروز به خصوص باید با این دعا در قلب شما انجام شود که:
“شری گانشا لطفا بر ما مهربان، آمرزنده و بخشنده باشید. به گونهای که درونمان تجلی یابید. اجازه دهید تمام ریاکاریها، تمام قید و شرطها و تمام افکار اشتباهی که داریم یا تمام زندگیهای اشتباهی که داشتهایم،کاملا محو شوند و اجازه دهید مهتاب زیبای صفات آرامبخش معصومیت شما، در ما تجلی یابد. اجازه دهید این ویژگیها را بروز دهیم.”
این چیزی است که باید بخواهید.
امروز روز بزرگی است. من بسیار خوشحالم که در اتریش هستیم، کشوری که من آن را، کشور سلاحهای الهی مینامم. این کشور بسیار شگفت انگیزی است؛ همانطور که قبلا به شما گفتم در اینجا اصولگرایی وجود ندارد. این بسیار شگفتآور است، اما من فهمیدهام که در اتریش افرادی از سراسر جهان وجود داشتهاند و آنها در اینجا ازدواج کردهاند. این کشور کوچکی است، برای همین همه کنار هم ماندهاند. این مکان بسیار زیبایی است، به خصوص این جایی که ما در آن هستیم. شنیدهام که به آن سرزمین مقدس تیرول میگویند. و همچنین به چشم خود شاهد بودیم که رحمت زیادی نازل شد. همه میتوانستند آنها را ببینند، رحمت داشت نازل میشد. بارانی در کار نبود، اما رحمت را میشد ببینی.
به علاوه دیروز، اهالی روستا به طغیان این رودخانه اشاره کردند؛ کل رودخانه یخزده پایین میآید و این رودخانه طغیان میکند، اما چنین نشد. به ماریاداهای خود پایبند بود. آنها کاملا شگفت زده هستند که چطور به ماریاداهای خودش پایبند بوده است. این یک چیز و نکته دوم این است که آنها میگویند هرگز چنین غرش مهیب و آتشفشان مانندی از ابرها را نشنیده بودند. آنها قبلا چنین گزارشهایی را نشنیده بودند و واقعا استثنائی بود. باران بسیار شدیدی بارید، همه چیز اتفاق افتاد و ما خوب هستیم. فقط مسیر مرکزی سوشومنا پاکسازی شد. شاید به این دلیل که ناچار بودم از آن عبور کنم، بنابراین آن قسمت را پاک کردم.
اما در کل، همه برنامههای ما خیلی خوب اجرا شد و همه از برنامه دیشب لذت بردیم و نوازنده نیز حساب وقت را از دست داد؛ او چهار ساعت برای خودش نواخت. فکر میکردم فقط یک راگا بنوازد. او ادامه داد و میخواست بیشتر هم بزند اما بعد، خدا را شکر، شاید یاد پوجا افتاد و آن را متوقف کرد.
پس بیایید سعی کنیم در درون خودمان معصوم باشیم. افتخار کنیم که ما معصومی هستیم. ما نباید آدمهای زیرکی باشیم. زیرکی رویکرد ذهنی شماست و معصومیت ویژگی ذاتی شما که با این قدرت همه جا حاضر در ارتباط است.
پس رحمت خداوند شامل حال همه شما باشد.
حداقل در طول پوجا نباید هیچ رفت و آمدی در بیرون یا در این حوالی بشود. اگر بچهها مینشینند، بسیار خوب، وگرنه میتوانید بیرون بروید. اما شما نباید حواس بقیه را پرت کنید چون توجه آنها به سمت شما میرود. بنابرین هر کسی هر رفت و آمدی دارد، … همه شما هم بیایید کنار بچههایتان بنشینید. چرا بچههای شما نمی توانند بنشینند؟ مینشینند؛ آنها را بیاورید داخل. یا اگر نمینشینند، بروید پشت پرده. چون حواس آنها پرت میشود، میدانید، هنوز ساهاجا یوگیهایی هستند که خیلی راحت با کوچکترین رفت و آمدی، هر از گاه، حواسشان پرت میشود.
برای همین، اولین کار آن است که قلبتان را برای شری گانشا باز کنید. چطور وقتی که یک بچه را میبینید قلبتان باز میشود. به همان صورت لطفا قلبهایتان را باز کنید.
بسیار خوب…
آه، ببینید یک نکته آن است که او یک شلاق در دستش دارد و اگر یادتان باشد مسیح از شلاق استفاده کرد، برای زدن کسانی که نزدیک معبد جنس میفروختند. او میتوانست از هر سلاح دیگری استفاده کند ولی او از یک شلاق استفاده کرد.