پوجای گورو، “مرتبه یک استاد”

Leysin, Grand Hotel Leysin (Leysin American Schools) (Switzerland)

Feedback
Share
Upload transcript or translation for this talk

پوجای گورو

لیزان، سوئیس، 14 جولای 1984

من به همه ساهاجایوگی‌های جهان تعظیم می‌کنم. دیدن بسیاری از شما که برای انجام گورو پوجا در اینجا جمع شده‌اید بسیار دلگرم کننده است.

این که گوروی خود را در حضورش ستایش کنید، بالاترین رحمت تلقی می‌شود. اما در مورد من این ترکیبی بسیار متفاوت است، که من مادر شما و گورو شما هستم. پس می‌توانید درک کنید شری گانشا چطور مادرش را ستایش کرده است. همه شما از همان الگوی شری گانشایی خلق شده‌اید که مادرش را ستایش کرد و بعد به آدی‌گورو، اولین گورو تبدیل شد. او جوهره ازلی استادی است.

فقط مادر می‌تواند از فرزند استاد بسازد. و حس مادری هر استادی – چه مرد و چه زن – فقط می‌تواند از شاگرد یک گورو بسازد. پس اول شما باید پیامبر شوید و آن حس مادری را در خود پرورش دهید، آن وقت می‌توانید دیگران را هم پیامبر کنید. حال، برای تبدیل شدن به یک گورو، بعد از خودآگاهی‌مان چه باید بکنیم؟

کلمه گورو یعنی جاذبه. جاذبه یعنی کسی که موقر است، کسی که عمیق است، کسی که جذب کننده است. اکنون همانطور که در ساهاجایوگا آموخته‌اید که گرفتن خودآگاهی در بی‌تلاشی کامل صورت می‌گیرد. بنابراین معمولاً یک گورو سعی می‌کند شاگردانش را بی‌تلاش کند، که به آن “پرایاتنا شایْتیلیا” می‌گویند – به این معنی که «تلاش‌های‌تان را کم کنید». بدون انجام هیچ کاری، پرایاتنا شایتیلیای خود را دریافت کردید، وگرنه کندالینی بالا نمی‌آمد.

سپس مرحله دوم ویچارا شایتیلیا است – آگاهی بدون فکر. شما این را نیز بدون انجام هیچ کاری دریافت کردید.

و سوم نفی کامل افکار است، “آبْهاوا” و رحمت آرامش.

بنابراین باید دانست که در آن موقع شما باید از سه مرحله عبور کنید. اول، وقتی شما خودآگاهی می‌گیرید، همه این چیزها خود به خود، در آن لحظه به وجود می‌آیند. وقتی کندالینی دیگران را بالا می‌برید، این اتفاقات خود به خود برای آنها اتفاق می‌افتد. شما هم اکنون این قدرت را دارید که کندالینی مردم را بالا ببرید و آن را در آنها تثبیت کنید.

اما ما باید بفهمیم چرا این باید به آن شکل انجام شود، چرا باید ویچارا شایتیلیا داشته باشیم – چون وقتی شما هر فکری طرح کنید، آن مصنوعی است، آن واقعیت نیست. فکر همیشه بین شما و واقعیت قرار می‌گیرد. وقتی تلاشی بکنید، شما در مقابل متحول شدن می‌ایستید.

به عنوان مثال، اگر لازم باشد من شما را درمان کنم، من فقط دستم را می‌گذارم و تمام – بی هیچ تلاشی، چون آن منم. شما خودآگاهی خود را می‌گیرید چون آن منم. من هیچ تلاشی نمی‌کنم، به آن فکر نمی‌کنم، آن منم. فقط با نظر کردن به شخص، این کار شدنی می‌شود. فقط با گذاشتن توجه به شخص، این کار شدنی می‌شود. تنها با یک آرزوی کوچک، این کار را می‌شود کرد – چون آن شمایید. می‌توانید آن را به دلخواه خود به هر قالبی دربیاورید. می‌شود طلا را مثال زد. طلا لک برنمی‌دارد. لازم نیست فکر کند که لک برنمی‌دارد، لازم نیست تلاش کند لک برندارد – همین است. بنابراین برای بودن، برای بودن، لازم نیست تلاشی بکنید. اگر لازم است تلاش کنید، به این معنی است که شما هنوز آن نیستید.

اگر شما به خورشید نگاه کنید – می‌درخشد. لازم نیست برای درخشش تلاشی کند – می‌درخشد. بنابراین، برای آن بودن، اگر باید تلاش کنید، به این معنی است که شما آن نیستید، شما در حال تلاش هستید، شما تصنعی هستید. گل‌ها زیبا هستند، بنابراین لازم نیست خود را زیبا کنند. و این همان چیزی است که شخص باید درک کند – که ذاتاً اگر شما آن هستید، اگر قبلاً متحول شده‌اید، پس چه نیازی به تلاش بیشتر است؟ اما وقتی ما این چیزها را می‌گوییم، آن وقت مردم فکر می‌کنند که شما باید تنبل باشید، که لازم نیست شما کاری انجام دهید، بدون انجام کاری شما گورو می‌شوید. برای همین است که در همان ابتدا، گفتم که این کار به صورت مرحله ای انجام می‌شود.

بنابراین مرحله اول از آنِ شری گانشا است – این‌که چگونه او به شاکتی، به مادر تسلیم است – این آغاز است. اگر کسی نمی‌تواند تسلیم شود … این بدان معنا نیست که شما کاری انجام نمی‌دهید، بلکه تسلیم بودن به معنای ستایش است، احترام به بالاتر، اطاعت از بالاتر است. بحث نکردن است، واکنش نشان ندادن است، پذیرش است، جذب است. مثل بچه‌ای که شیر مادر را جذب می‌کند، بدون مخالفت کردن، بدون دلیل و برهان. برای همین مسیح گفته است: “شما باید مانند کودکان شوید”. ولی اگر دارید مخالفت می‌کنید، دیگر یک کودک نیستید.

پس اولین حالتی که باید پیدا کنید، حالتی کودکانه است. اما کودکی، که یک کودک خودآگاه است، که باید جاذبه داشته باشد. اگر بتوانید ابتدا حالت کودکی را ایجاد کنید، آن وقت همه چیز به درستی طی می‌شود، زیرا بلوغ نمی‌تواند پیش بیاید، مگر این که شما از همان ابتدا شروع کنید و جاذبه به معنای بلوغ است نه سبک‌سری.

پس حالا ویژگی گانشا، همانطور که می‌دانید، این است که او ویوکا دارد، یعنی او قدرت تشخیص دارد. او “دارد” یعنی او قدرت تشخیص است. بنابراین سعی کنید قدرت تشخیص خود را بیشتر کنید تا شری گانشا به شما خرد بدهد – سوبودهی – خرد. و برای همین است که شما باید به شری گانشا تکیه کنید.

بنابراین در این مرحله شما باید تلاش‌ها را خنثی کنید. مثلا هر کاری که ضد گانشا یا ضد معصومیت است باید خنثی شود. پس خنثی کردن تلاش با خنثی کردن هر تلاشی حاصل می‌شود – یعنی تلاش خنثی سازی. بنابراین در ابتدا شما بی تلاش نخواهید بود، شما باید برای آن تلاش کنید. همانطور که مسیح گفته است: “شما نباید چشمانی زناکار داشته باشید”.

پس چطور چشمانتان را پاک کنید؟ در ساهاجایوگا ما روشی داریم که با آن سعی می‌کنیم حواس چشمانمان را از کاری که باعث زناکاری‌اش می‌شود پرت کنیم. مثلا، ما سعی می‌کنیم توجهمان را، چشمانمان را به مادر زمین، به چمن‌ها، به درختان بدوزیم.

پس اجتناب، پرهیز از تلاش، خودش تلاش است. بنابراین افرادی که اخیرا آمده‌اند، باید این را نیز درک کنند که باید تمام تلاش خود را برای توقف تلاش‌ها انجام دهند. مثلاً بعضی‌ها به زندگی خیلی راحت عادت کرده‌اند، ممکن است از انواع چشم‌پوشی‌ها صحبت کنند، وقتی صحبت از آسایش می‌شود، می‌خواهند آسایش داشته باشند. چنین افرادی باید سعی کنند عادت به راحتی را ترک کنند – روی زمین بخوابند، روی مادر زمین بخوابند. برخی افراد توجهی دارند که همیشه به این طرف آن طرف نگاه می‌کنند،- نمی‌تواند یک نقطه را ببینند – پس توجه خود را ثابت کنید. بنابراین به تدریج خواهید دید، شما به خودتان نظم می‌دهید. بنابراین تلاشی که می‌کنید در آغاز ساهاجایوگا بسیار مهم است.

چیز دیگری که در غرب بسیار رایج است، زبان تند، کنایه و آزار دیگران است – روش بسیار ظریفی از خشونت است. یا اگر واقعاً رک باشند، می‌توانند با نشان دادن ایگو هم شروع کنند: «من، من، من…» چنین افرادی باید کلا صحبت نکنند، تلاش کنند تا تمام شود- صحبت نکنید، همین. حالا حواستان به ذهنتان باشد – آیا سعی دارد چیزی طعنه‌امیز و مزخرف بگوید؟ پس این مراقبت هم تلاش لازم دارد.

بنابراین، جوانه زدن بذر آسان است، ولی بعد، شخص باید تلاش کند که مراقب آن گیاه کوچک باشد. و وقتی کامل شد، آن وقت روی پای خودش است. بنابراین، اولین تلاشی که باید بشود آنست که خودتان را در برابر ذهنی که توسط ایگو یا سوپرایگو کار گذاشته‌اید محافظت کنید، ذهنی که به سوی روند غلطی از تلاش حرکت می‌کند. 

اما بعضی وقتها، بسیار مراقب باشید، شما باید محتاط باشید. و بهترین راه برای ایمن بودن محتاطانه، آنست که در مرکز بمانید – هیچ وقت به خاطر هیچ چیز افراط و تفریط نکنید. به عنوان مثال، برخی از افراد مثلاً به موسیقی علاقه دارند، برای همین آنها مدام دنبال بخش موسیقی آن هستند. بعضی‌ها مثلاً به شعر علاقه دارند، پس فقط دنبال شعر می‌روند. آن چیزها هیچ عیبی ندارند ولی در تمام این چیزها به هر چه می‌رسید، باید به جمع برگردانده شود و با همه از آنها لذت ببرید و شما هم باید از دستاوردهای دیگران لذت ببرید.

مثلاً یک نفر آدم بسیار دانشمند و شخصی خشک باشد. برای همین او باید تلاش کند تا خودش را مهربان کند. بنابراین سعی کنید طبع تند و تیز خود را با آمدن به مرکز بی‌اثر کنید و بهترین راه گفتن این است که: «من همه چیز را دوست دارم. هر طور مرا نگه ‌دارید، در آن حالت من خوشحالم.» و به خود تلقین کنید که “من آرامش هستم” – تلقین کنید، تلقین به خود، “من رضایت هستم، من وقار هستم.”

سعی کنید این پرهیزکاری و درستکاری‌های تصنعی را به خود بقبولانید و بعد از خودتان بپرسید: ” اگر من با وقارم چطور چنین کاری از من سر بزند؟ از خودتان بپرسید، خودتان را با آن‌ها قضاوت کنید. مثلاً یک نفر آدم خسیسی باشد و بگوید: «بله، شما باید سخاوتمند باشید» – آن وقت می‌توانید به او بگویید ریاکار. اما بر فرض اگر آن خسیس، به کار خودش شک کند، آن وقت او ریاکار محسوب نخواهد شد. 

بنابراین وقتی شما از این به اصطلاح ارزشساهاجایوگی مصنوعی کمال استفاده را بکنید – یک جور هدف – و بعد سعی کنید که با تلاش خود به آن برسید، آن وقت شما تبدیل به آن می‌شود. بنابراین خود به خود از خودتان انتقاد می‌کنید و از دیگران انتقاد نمی‌کنید و شما می‌دانید چه مشکلی دارید. چون چه فایده که بدانیم دیگران چه مشکلی دارند؟ مثل این است که انگلستان سعی در بهبود شرایط هند کند و هند سعی در بهبود شرایط انگلستان داشته باشد.

اما در همین هم مغز انسان یک راه فراری دارد. وقتی آنها می‌خواهند از خودشان انتقاد کنند، کیسه‌ای به نام ویشودی چپ پیدا می‌کنند و آنجا مستقر می‌شوند. هر چه مکارتر باشید، هرچه باهوش ترباشید، ویشودی چپ بدتر است. آن وقت شما همه چیز را آنجا می‌گذارید، قشنگ انبارش می‌کنید تا همه جور کثیفی را به خود بگیرد و بعد پیش خودتان قشنگ بماند. این مانند هر زن خانه‌دار پلشتی است – که تمام خاک خانه و همه چیز را برمی‌دارد و در اتاقی روی هم انباشته می‌کند، در را قفل می‌کند و خیال می‌کند که خیلی زبر و زرنگ است.

شما باید با آن مواجه شوید و باید آن را اصلاح کنید و از این بابت مطمئن شوید! و به این ترتیب شما قدرتمند می‌شوید. چون اگر دستگاه شما از کار افتاده باشد استفاده از دستگاه پیشرفته یک نفر دیگر چه فایده دارد؟ و وقتی دستگاه شما از کار افتاده باشد، شما به آن قفل و بست می‌زنید و آن را می‌بندید و می‌گویید، “حالا درست شد.” یا شما یک نفر دیگر را به این دلیل و به آن دلیل سرزنش می‌کنید – چیزی غیر از خود شما. خدا را شکر که ساهاجایوگا امروز هست که شما خودآگاهی‌تان را گرفته‌اید برای همین لازم نیست که من همه آن پاکسازی‌ها را انجام دهم، شما خودتان می‌توانید انجام دهید.

پس خلاصه این که، اول از همه، شما گوروی خودتان شوید. سعی کنید به خودتان بگویید، خودتان را از خودتان جدا کنید و بگویید: «سلام قربان، الان چطوری، بیفت جلو» اما در ساهاجایوگا، می‌بینید، مردم ناگهان، انگار، یک نوع ایگوی بزرگ مزخرفی به خود می‌گیرند و فکر می‌کنند که استادانی بزرگ، افرادی بزرگ، آوادوتا (پارسا) هستند، می‌دانید یک چنین چیزی. و اگر از آنها بپرسی، می‌گویند: “مادر، مادر من شما را خیلی دوست داشتم.” برای همین آنها فکر می‌کنند چون مرا دوست دارند، پس وظیفه من است که واقعاً شما را پاک نگه دارم. این نگرش یک استاد نیست. کاری که گورو انجام می‌دهد، پاکسازی خود و دیگران و دادن آن گل‌ها به دیتی است. تا زمانی که همه شما گورو شوید، من گوروی شما هستم، اما زمانی که شما گورو شوید، من دیتی شما می‌شوم.

[مترجم از مادر می‌خواهد که توضیح دهند] تا زمانی که آنها هنوز گورو نیستند، من گورو آنها هستم. تا وقتی به آن مرحله برسند. وقتی آنها گورو شوند، من دیتی آنها می‌شوم.

مانند همه گوروها، می‌توان گفت حضرت محمد – او از “الله اکبر” صحبت ‌کرد. او از روح القدس صحبت کرد، او از رستاخیز صحبت کرد، چون او یک گورو بود. و هر چه می‌خواست بگوید، با اطمینان کامل گفت، با اشاره به نقطه‌ای که به آن نگاه می‌کرد، یا به جایی که از آن راهنمایی می‌گرفت. مانند موسی، مانند مسیح که دو انگشتش را می‌گرفت که نشانگر پدرش بود. 

بنابراین تا زمانی که گوروی خود شوید، باید اول تلاش کنید. سپس به تدریج می‌توانید با بی‌تلاشی به آن برسید. بی‌تلاشی قرار نیست تصدیق شود، اما شما می‌توانید آن را تأیید کنید. شخصی که فهمیده است – در حضور او دیگران فهمیده می‌شوند. شخصی که صادق است – دیگران در حضور او صادق می‌شوند. در زبان سانسکریت می‌گویند: “یاتا راجا، تاتا پراجا” پادشاه هر طور باشد، رعایا هم همان‌طور هستند”.

وقتی شما گورو باشید، شما الگو هستید. شما باید که الگو باشید. حالا من افرادی را دیده‌ام که گورو هستند، به این خیال، اسم خودشان را گورو می‌گذارند، در سبک و سیاقهای مختلف و انواع مختلف زندگی: مثل استادان دانشگاه، معلم‌ها، به قول شما، نه گوروهای معنوی. آنها هم وقتی بخواهند دنبال یک زندگی عادی باشند – نه چیزی استثنایی – آن وقت شاگردانشان اعتقادشان را به آنها از دست می‌دهند. حتي رهبران سياسي، وقتي … فرض کنید يك رهبر سياسي بی‌بند و بار باشد، او نقاط ضعفي داشته باشد، آن وقت کسانی هم که می‌خواهند دنباله‌رو او باشند هیچ احترامی‌نخواهند داشت. بنابراین آنها هم باید یک شخصیت فردی، یک نظام ارزشی فردی داشته باشند.

پس گوروهای معنوی دیگر چه؟ آنها باید افرادی عالی باشند. نباید دو نوع زندگی وجود داشته باشد، یکی بیرون، دیگری درون. وقتی بیرون و درون یکی شوند، آن وقت آن بی‌تلاش است و این کاری است که باید انجام داد – درون و بیرون، و فرد باید از درون آن را درست کند. برای آن شما نمی‌توانید بیرون را به داخل بیاورید، اما درون باید به بیرون برود. بنابراین این شروع “آنتار یوگا”، یوگای درونی است.

در مرحله دوم شما باید بی فکر شوید. این در غرب بسیار مهم است زیرا آنها با فکر زندگی می‌کنند – آنها در منش ظاهری مشکل دیگری ندارند. مثلاً آنها طوری تربیت می‌شوند که از قانون می‌ترسند. آنها این طور تربیت شده اند – همه فرش‌های خود را تمیز نگه می‌دارند، همه چیز را تمیز نگه می‌دارند، می‌دانید، به تمیز نگه داشتن هر مکانی بسیار حساس هستند. هر چیز ظاهری را تمیز نگه می‌دارند، و بعد وقتی می‌خواهند تلافی کنند، از درون تلافی می‌کنند. در بیرون خیلی با شخصیت هستند اما در باطن، در فکر، آنها پاک نیستند.

در رفتارشان پاک نیستند، چشمانشان پاک نیست، درون مسموم است. و آنها دوست دارند که این سم خارج شود – گاهی اوقات این سم به شکل طعنه ظاهر می‌شود، به شکل اعمال شوم تجاوزکارانه آنها به کشورهای دیگر ظاهر می‌شود. آنها ممکن است نابودی کامل جهان را برنامه ریزی کنند و اصلا تصور این را هم نکنند که نکند یک مشکلی داشته باشد، چون این یک “ایدئولوژی” است، یک فکری است که برای آن دارند می‌جنگند. تا زمانی که یک ایدئولوژی وجود دارد، یک فکر وجود دارد، یک سخن برجسته‌ای وجود دارد، آنها می‌توانند هر کاری که دوست دارند را انجام دهند.

این کثیفی بسیار پیچیده است. مثلا آنها که حمام نمی‌کنند برای خوش‌بو شدن می‌توانند از چیزی ساختگی استفاده کنند. درون باید تمیز باشد و برای همین است که اول باید تلاش کرد تا افکاری خوب داشته باشیم. مراقب ذهن خود باشید – چگونه در مورد دیگران فکر می‌کند؟ می‌خواهم بگویم نژادپرستی یکی از همان بیماری‌هاست. من افرادی را دیده ام که بسیار خوش‌نام و سطح بالا هستند، لباس‌های تر و تمیز می‌پوشند: وقتی به فردی از یک کشور در حال توسعه، یا مثلاً به فردی با رنگ پوست دیگری برسند، یک اظهار فضلی می‌کنند، حتی اگر ساهاجایوگی باشند، دیده‌ام که این کار را می‌کنند. من این را برای ساهاجایوگی‌ها می‌گویم نه برای دیگران. که ناگهان آن چیز مرده، که ما اسم آن را مرده می‌گذاریم، زنده می‌شود.

بنابراین ذهن کثیف است، پر از شهوت، طمع، خشم و حسادت است – و به همین دلیل است که ما باید بسیار بسیار مراقب باشیم، آن دسته از افرادی که پیشرفته شده اند، نقاط ضعفشان نیز پیشرفته شده است.

و به همین دلیل است که حسادت یک بیماری رایج است. مثل چند روز پیش که من از یکی پرسیدم: “چرا آن پدر از دست پسر و برادر خودش عصبانی است؟” جواب این بود: “چون برادر در لندن از پسر مراقبت می‌کند.” معمولا هر شخصی باید شکر کند که: یک نفر در غیاب من از پسرم مراقبت می‌کند. اما آن شخص به خاطر تملک حسادت می‌کند و مالکیت از ناامنی ناشی می‌شود و ناامنی در درون ما به وجود می‌آید چون دیگران را ناامن می‌کنیم. دلایل زیادی برای ناامنی وجود دارد، اما یکی از آنها این است که ما زشت هستیم و آن زشتی را در دیگران می‌بینیم.

حالا این کثیفی درونی را باید با تلاشی بیشتر نسبت به کثیفی ظاهری بیرون کشید و آن کثیفی درونی را شما می‌توانید تماشا کنید و در درون خود ببینید. برخی از مردم سعی دارند بر دیگران مسلط شوند که چیزهایی به آنها بگویند – فقط به خاطر حس ریاست آن. حالا مراقب باشید – اول از همه، آیا به اندازه کافی بر خودتان ریاست کرده‌اید؟ آیا به اندازه کافی استاد خودتان بوده‌اید؟ آیا شما استاد خودتان هستید یا هنوز در آن کمبود دارید؟ کسانی که استاده خودشان نشده‌اند، می‌خواهند دیگران را برای آن که استادشان باشند داشته باشند. اما کسی که استاد خودش است، نیازی به استادی برای کسی ندارد. او استاد می‌شود. او نیازی به تلاش ندارد، او استادی می‌کند. و ترفندهای بسیار زیادی وجود دارد که با آنها او می‌تواند استاد شود، خیلی چیزهست که با آنها او می‌تواند اصلاح کند. او ممکن است چیزی نگوید، ممکن است کاری انجام ندهد، اما دقیقا او مدیریت می‌کند. همه درس خودشان را می‌گیرند بدون آنکه او کاری برایش کرده باشد. اما آنها می‌دانند که یک نفر استاد استادان است. شاید چنین فردی در ظاهر بسیار بی ادعا، ساده و معصوم شود، اما این همان ماهامایا است، این توهم است.

بنابراین، فردی که چنان قدرتی است، نمی‌خواهد آن را در بیرون نشان دهد، برعکس، طوری معلوم می‌شود که مردم آن را بشناسند. یعنی طوری چیزها در زندگی اتفاق می‌افتد که می‌فهمیم لازم نیست هیچ نمایشی راه بیندازیم – کسی همه چیز را می‌داند. وقتی چنین کسی را داریم سعی کنیم از او پیروی کنیم.

پس در مرحله سوم، تلاش باید پیروی از گورویتان باشد، کسی که یک سات گورو هست.

حالا آن شخص به الگویی تبدیل می‌شود که شما باید از او پیروی کنید. اما در این هم ساهاجایوگی‌ها می‌توانند بسیار سطحی باشند. یکی از ساهاجا‌یوگی‌ها به شکل خاصی شال می‌پوشید. من چند ساهاجایوگی دیگر را پیش او فرستادم که سعی کند به آنها کمک کند، او می‌تواند گورو آنها باشد. همه آنها به همان شکل شال پوشیدند. (خنده)  این بیرونی نیست. شما باید دنباله‌رو درون باشید. پس وقتی گورو می‌شوید، گورو می‌شوید، شما متحول می‌شوید. این روش بسیار کوتاهی است – فقط متحول شدن.

حالا اگر با خودتان روبرو شوید، خواهید دید که هنوز مراحلی وجود دارد که برای متحول شدن باید از آنها عبور کنید. حتی حالا که دارم برای شما سخنرانی می‌کنم، شما دارید به دیگران فکر می‌کنید – “اوه، مادر دارد در مورد او صحبت می‌کند” – نه در مورد خودتان. این نحوه جذب آن در درون است، جذب از گورویتان که شما باید خودتان را نگاه کنید. حالا اگر ما می‌خواهیم پیامبری شویم که دیگران را پیامبر کند این خیلی مهم است.

حال مرحله بالاتر آن است که گورویتان یک دیتی بشود. وقتی شما می‌گویید ” گورو براهما، گورو ویشنو، گورو دوو ماهشورا”. آنها تا آن مرحله بالا می‌روند ولی هیچ کس نمی‌گوید “گورو دوی است”. شما می‌توانید مرحله بالاتری از براهما، ویشنو، ماهشا را داشته باشید. زیرا مرحله گوروی جاییست که شما معصومیت همه اینها را- براهما و ماهشا و ویشنو را دارید؛  قدرت معصومیت آنها را. اما در نهایت آنها می‌گویند: “گورو ساکشات پارابراهما”. و پارابراهما قدرت مادریست که در شما جریان دارد. 

بنابراین شما ابزار آن پارابراهما می‌شوید – اما چگونه؟ نه فقط با تحول، بلکه با تبدیل شدن به آیینه دیتی خودتان، با پیشرفت دادن خودتان به آن آیینه‌ از گورو به آن مرحله. در آن مرحله شما شروع به کنترل تمامی عناصر خواهید کرد. برای همین است که تمامی این اینکارنیشنهای آدی گورو بر عناصر کنترل داشتند. براهمادوا صد در صد از طریق آنها تجلی پیدا می‌کند. 

پس او از گانشا که آدی گورو است متولد می‌شود، یا او از طریق این سه – براهما، ویشنو، ماهشا – تجلی می‌یابد و بعد او به شکل براهماداوا با چهار سر ظاهر می‌شود، سه تا از براهما، ویشنو، ماهشا و چهارمی از شری گانش. بنابراین براهمادوا نماد گورو می‌شود و همانطور که می‌دانید گانشا چتواری است، چهار است، همیشه. او به این چهارتا تبدیل می‌شود، در صورت، در تجلی. و زمانی که شما براهمادوا شوید، در آن مرحله شما تمام عناصر را کنترل می‌کنید.

بنابراین من امروز تلاش کردم برایتان مراحل مختلف گوروپادا – مرتبه گورو شدن – را شرح دهم. و باید دانست که امروز هرچه که هستیم، ما افرادی بی‌نهایت خوشبخت و در رحمت هستیم که در این مدت کوتاه، شما از صفر، در گِل شروع کردید و به گُل نیلوفر تبدیل شدید. 

نیلوفر حشرات زیادی را دعوت می‌کند و آنها را به نیلوفر تبدیل می‌کند. به آنها مادْهوکارا می‌گویند، مادْهوکارا، کسانی که مادْهو، شهد را انتخاب می‌کنند… شما چه می‌گویید؟ – عسل. وقتی آنها شهد را دریافت کنند، خودشان تبدیل به نیلوفر می‌شوند.

تمام آن برکه کثیف و آلوده با آن گل‌های نیلوفر پوشیده می‌شود. و یک نیلوفر که گورو است، بیشتر رشد می‌کند و بعد به الهه‌ای که بر آن ساکن است تقدیم می‌شود. آن الهه در قلب آن صحنه، صحنه زیبایی که این نیلوفر خلق کرده ساکن است. اما برای نگه‌داشتن او در قلب خود، باید که مهربان باشید. یک گورو ویژگی‌های بسیار زیادی دارد که برایتان گفتم. تمامی بهترین ویژگی‌ها، دوازده ویژگی از هر طرف باید به طور کامل در یک گورو متجلی شود و صاحب آن ویژگی‌ها شیوا است. پس به این ترتیب جوهره شیوا، از براهما، ویشنو، ماهشا، ویژگی‌های ماهشا، باید به واسطه شما بدرخشد.

ویژگی‌های ویشنو در دارما – ابتدا باید تلاش کنید تا دارمیک باشید و متعادل باشید. آن وقت شما رشد می‌کنید. بعد با ویراتا یکی می‌شوید و بعد می‌توانید دارما را به دیگران بدهید.

پس باید دانست که قدم به قدم این برای شما رخ می‌دهد و شما به یک فرد ریاکار تبدیل نمی‌شوید. اما شما واقعی می‌شوید و واقعیت با وجود خودش نمایان می‌شود. به این ترتیب شما متحول می‌شوید. پس واقعیت درون خودتان را درک کنید، با آن روبرو شوید، آن را حل کنید. اما اکثراً دیده‌ام که وقتی حرفی به کسی می‌گویم، «نه، مادر من این‌طور نیستم. نه مادر، من آن‌طور نگفتم، این واقعیت ندارد!» برخی از این افراد دوست دارند جلو بنشینند یا می‌خواهند خودنمایی کنند یا این چیزها، اما این مهم نیست.

چیزی که اهمیت دارد آنست که چقدر شما خودتان را می‌شناسید، این خودشناسی است. وقتی شما این را بهتر کنید، آن وقت دیگران را به شکلی حقیقی و نه مصنوعی خواهید شناخت و بعد لذت تکمیل است. مثل یک زنبور عسل که هیچ وقت سراغ یک گل مصنوعی نمی‌رود. ولی انسانها باید تبدیل به زنبور شوند. گورو نیازی ندارد که بگوید او یک گورو است. 

امروز شما را مورد رحمت قرار می‌دهم.

من دوازده سال گورو بودن را به پایان رساندم و شما واقعاً باید قدرت شیوا را در درون خود قبول کنید. من، به عبارتی بدن من، ذهن من، قلب من، همه چیز، از هیچ کوششی دریغ نکرده است تا کاملاً به این پاکسازی، به این ساختن، به این تحول شما مردم بپردازم. اکنون از شما می‌خواهم که تلاش‌های مرا هدر ندهید. به خودتان نگاه کنید، به خودتان برسید و تلاش کنید که بالاتر و بالاتر بروید و به خودتان تبدیل شوید.

وقتی به خودتان تبدیل شوید آن وقت گورو خواهید شد. و وقتی که گورو شوید شما براهمادوا، ماهشا و ویشنو خواهید شد. بنابراین اول شما مطابق الگوی گانشا ساخته می‌شوید بعد طبق براهما، ویشنو، ماهشا. ولی این به آمادگی شما برای انجام این کار بستگی دارد و بیشتر از همه به صداقت و خلوص شما.

من امیدوارم که شری گانشا به شما خرد فهمیدن را عطا کند. شاکتی به شما شاکتی سخت کار کردن را بدهد و  شیوا به شما لذت عطا ‌کند، ساداشیوا به شما لذت بدهد طوری که بیشتر استوار شوید.

رحمت خدواند شامل حال شما باشد. رحمت خدواند شامل حال همه  شما باشد.

همه کسانی که می‌خواهند مرا ستایش کنند می‌توانند اینجا بیایند و بنشینند. به صورتی که امروز توضیح دادیم، ما سه پوجا خواهیم داشت. یکی شری گانشا، بعد گوروپوجا و سوم پوجای دوی. فکر کنم بهتر باشد همه آن دو لیدری که شما از هر مکان انتخاب کرده‌اید بتوانند اینجا بیایند.